«نقدی پیرامون برداشت نادرست تیجانی درباره مشاجره میان علی و معاویه»
تیجانی میگوید: «هرگاه از علمای اهل سنت سوال شود: چرا معاویه با علی که مهاجرین و انصار با وی بیعت کرده بودند، به جنگ برخاست؟ جنگ ویرانگری که موجب تقسیم مسلمانان به شیعه و سنی گردید و چنان شکافی در اسلام ایجاد کرد که تا امروز پر نشده است، آنان طبق معمول و به راحتی تمام میگویند: علی و معاویه هر دو از بزرگان صحابه هستند و هر دو در آن اختلاف و نزاع، اجتهاد کردهاند. علی در اجتهاد صائب بوده، برای او در اجر وجود دارد و معاویه در اجتهاد خطا رفته است و برای او یک اجر وجود دارد. و برای ما شایسته نیست که به نفع یا به ضرر کدام فریق قضاوت کنیم. زیرا خداوند فرموده است: ﴿ تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤١ ﴾[البقرة: ۱۴۱] «آنان گروهی بودند که از دنیا رفتهاند و آنچه کسب کردهاند، برای آنان است و برای شما است آنچه که انجام میدهید. و شما مسئول اعمال آنان نیستید».آری، متاسفانه پاسخهای ما همانطور که مشاهده میکنید، سفسطه هستند و هیچ عقل، دین و شریعتی آنها را نمیپذیرد. پروردگارا، از خطای آرا و لغزش خواستهها به دربار تو اظهار برائت میکنم. پروردگارا، از وسوسههای شیاطین و از حضور آنان، پناه تو را میجویم، عقل سلیم چگونه معاویه را مجتهد میپنداشته و در برابر جنگ با امام مسلمانان، علی بن ابی طالب و کشته شدن مومنان معصوم، و ارتکاب جرایم و گناهان بیحد و حساب او را ماجور میداند؟ معاویه همان کسی است که طبق اظهارات مورخین، مختلفین خود را با خوراندن غذا و عسل مسموم، از پا در میآورد. و میگفت: «همانا خداوند لشکرهایی از عسل دارد» این آقایان چگونه حکم مجتهد بودن او را صادر میکنند. حال آنکه او امام فتنه و آشوبها بوده است. در حدیث معروف که اغلب محدثین آن را نقل کردهاند آمده است: «وای بر عمار که توسط گروهی یاغی کشته میشود!» بدون تردید، معاویه و اصحاب او، وی را به قتل رسانده بودند. این سوال همواره در اذهان تکرار میشود که کدام یک از فریقین حق و کدام بر باطل بوده است؟ آیا علی و شیعیانش ظالم و بر باطل بودهاند و یا معاویه و یارانش؟ رسول اکرم جهر مساله را بطور روشن و شفاف بیان فرموده است. در هر حال و بنابر هر دو فرض، عادل بودن تمام صحابه و بدون استثناء محال و مستبعد است و با عقل و منطق سلیم درست در نمیآید [۷۲۳].
میگویم:
۱- قبلاً گفته بودم که معاویه فقط بخاطر خون و انتقام از قاتلان عثمان با علی بن ابی طالب وارد جنگ شده بود. و خود را ولی خون عثمان میدانست. زیرا از خویشاوندان نزدیک او بود و درباره موضع خود به روایاتی استناد میکرد که نشانگر این بود که عثمان مظلوم کشته میشود. و کسانی که علیه او بغاوت میکنند، منافقاند. در ترمذی و ابن ماجه از حضرت ام المومنین، عایشه صدیقلآمده است: «رسول اکرم جخطاب به حضرت عثمان فرمود: «ای عثمان، اگر خداوند زمام امور را در دست تو داد و منافقین خواستند این جامه را که خداوند تو را به آن ملبوس کرده است، از تو بگیرند، آن را بیرون نیاور». این مطلب را رسول الله جسه بار تکرار فرمود [۷۲۴]و کعب بن مره در جلوی سپاه معاویه در همین خصوص گواهی داد و گفت: «اگر حدیثی را از رسول اکرم جنشنیده بودم، هرگز قیام نمیکردم. یعنی در کنار معاویه برای قصاص از قاتلان عثمان قیام نمیکردم. در روایتی دیگر از کعب بن مره چنین آمده است: رسول اکرم جاز فتنهها و نزدیک شدن آنها سخن به میان آوردند. شخصی که پارچهای بر سر انداخته بود، از آنجا گذر نمود. رسول اکرم جبا اشاره بسوی او، فرمود: «او در آن زمان بر حق خواهد بود» کعب بن مره میگوید: «نزدیک او رفتم، دیدم او عثمان بن عفان است، باز چهرهی عثمان را به طرف رسول الله بر گرداندم و پرسیدم: «این شخص» فرمود: «آری» [۷۲۵]در روایتی دیگر از عبدالله بن شقیق بن مره چنین آمده است: «فتنههایی روی زمین مانند شاخهای گاو بروز خواهند کرد. شخصی که چادر روی خود انداخته بود، از آنجا گذر نمود. رسول اکرم جفرمود: «او (اشاره به طرف عثمان) و یارانش در آن روزگار حق به جانب خواهند بود. » نزد او رفته و چادر را از چهرهی او برداشتم، چهره او را بسوی رسول الله بر گرداندم و عرض کردم: ای رسول خدا، «او» این است؟ فرمود: «او» همین است. راوی میگوید: او عثمان بن عفان بود [۷۲۶].
بنابر همین روایت، معاویه و حامیانش خود را حق به جانب میدانستند و فکر میکردند که موضع شان، موضع صحیحی است، بویژه وقتی روشن بود که منافقان و حمله آوران بر عثمان در سپاه علی هستند، آنان را طرفدار باطل پنداشته و با این تاویل، قتال را علیه آنان حلال میدانستند.
۲- علاوه بر این، حامیان معاویه گفتند: برای ما ممکن نیست که بدست کسی بیعت کنیم که در حق ما عدالت را رعایت نکند از اقامهی عدل ناتوان باشد و ما اگر با علی بیعت کنیم، سپاه او بر ما ستم میکند همانطور که عثمان مورد ستم بود و علی از اقامهی عدل در حق ما ناتوان است و برای ما درست نیست که بدست کسی بیعت کنیم که در حق ما عدالت را رعایت نکند [۷۲۷]. حامیان معاویه چنین نیز میاندیشیدند که قاتلان عثمان در سپاه علی هستند و آنان ستمگرانند، همانطور که در حق عثمان ستم کردند، بر ما نیز ستم خواهند کرد. لذا ما بخاطر از بین بردن حملهی احتمالی آنان در آینده، از خود دفاع میکنیم، روی این تاویل دفاع از خود نه تنها جایز بلکه واجب است و ما آغازگر درگیری و قتال نیستیم و آنان هستند که علیه ما جنگ را آغاز کردهاند.
۳- با توجه به آنچه که عرض شد، نصوص و روایات ثابت از رسول اکرم جحکایت از آن دارند که ترک قتال به سود دین و دنیای هر دو فریق بود. زیرا قتال نه واجب بود و نه مستحب. علیسهر چند که با حق نزدیکتر بود تا معاویه، ولی باز هم اگر قتال را ترک میکرد، به نفع او و سایر مسلمانان میشد و از ریختن بسیاری خونهای معصوم جلوگیری به عمل میآمد. روی همین اصل، عمران بن حصین از هر گونه معامله و فروش مهمات نظامی منع میکرد و میگفت: «لا یباع السلاح فی الفتنة»در زمان جنگ به هیچ فریقی اسلحه فروخته نشود. سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه، ابن عمر، اسامه بن زید و اغلب سابقین اولین از مهاجرین و انصار که در آن زمان در قید حیات بودند، به منع فروش اسلحه در دوران جنگ فتوا میدادند [۷۲۸]. و دلیل کناره گیری بسیاری از بزرگان صحابه در مشاجرات فریقین همین بود. بنابر همین اصل، بسیاری از علمای اهل سنت قتال با گروه باغی را لازم نمیدانند. آنان میگویند: خداوند، در بدو امر دستور قتال با شورشیان را نداده است بلکه دستور داده است، هرگاه دو گروه از مسلمانان درگیر شدند، میان آنان صلح و آشتی برقرار کنید، اگر یکی از فریقین صلح را نپذیرفت و به بغاوت ادامه داد، آنگاه، علیه گروه باغی و سرکش جنگ شود [۷۲۹]. آری، ادعای آقای تیجانی دایر بر اینکه معاویه دستور قتال با علی را صادر کرده است، کذب و دروغ محض است.
۴- به فرض محال اگر بپذیریم که مخالفین حضرت علیسعاصی بودند نه مجتهد و تاویل کننده، باز هم نقصی متوجه ایمان آنان نشده و این امر منافی بهشتی بودن آنان نیست. خداوند در آیه (۱۰-۹) سوره حجرات میفرماید: ﴿ وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠ ﴾[الحجرات: ۹-۱۰] «هرگاه دو گروه از مسلمانان وارد قتال و درگیری شدند، میان آنان صلح و آشتی برقرار کنید. اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کرد، با گروه تجاوز گر قتال شود تا اینکه از تجاوز دست برداشته و تابع فرمان حق گردد اگر آمادهی اطاعت از فرمان شد آنگاه میان آن دو گروه با رعایت قسط و عدل، صلح برقرار کنید. و عدالت کنید که خداوند اهل عدل را دوست دارد. همانا مومنان با هم برادرند. میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید و از خدا بترسید تا به تقوا برسید».
در دو آیه مذکور، از دو گروه در گیر، به عنوان مومن یاد شده است هر چند که آنان مخالف یکدیگر بوده و علیه یکدیگر دست به قتال زده باشند، مسلماً اگر بغاوت یک گروه علیه گروهی دیگر بر اساس تاویل و به خاطر اینکه هر فریق خود را محق دانسته باشد، صورت گیرد، این امر هرگز مانع از اجتهاد نمیباشد، خواه اجتهاد درست باشد یا خطا ـ اینجا است که اهل سنت نسبت به هر فریق ترحم نموده قضاوت منصفانه را در نظر گرفتهاند ـ همانطور که خداوند فرموده است: ﴿ وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠ ﴾[الحشر: ۱۰] «آنانی که بعد از گذشتگان میآیند، میگویند: پروردگارا، ما و برادران مومن ما را که در ایمان از ما سبقت گرفتهاند، مورد مغفرت قرار بده، و در دلهای ما هیچ گونه کدورتی در حق اهل ایمان جای نده، پروردگارا، تو بخشنده و مهربان هستی».
۵- احادیث صحیحه و ثابته نیز مؤید و مبین این مطلب هستند که هر دو فریق به یک هدف دعوت میکردند و برای احیا و احقاق آنچه که آن را میپنداشتند، تلاش میکردند و هر دو فریق از هوس خواهی و تبعیت از باطل به دور بودند. امام بخاری در صحیح خود از ابو هریرهسنقل کرده است: «قال رسول الله ج: لاتقوم الساعة حتى یقتتل فئتان دعواهما واحدة» [۷۳۰]. رسول اکرم جفرمود: تا وقتی که دو گروه که موضع شان یکی است وارد درگیری نشدهاند، قیامت بر پا نخواهد شد. همان گونه که مشاهده میشود حدیث مذکور نشانگر این مطلب است که هر دو فریق دعوت گر یک هدف و تابع یک دین و آیین بودهاند. امام مسلم در صحیح خود از حضرت ابی سعید خدری آورده است: «قال رسول اللهج: تمرق مارقة عند فرق من المسلمین یقتلهما أولى الطائفتین بالحق» [۷۳۱]. (گروهی از خوارج بروز خواهد کرد و توسط یک فریق از مسلمانانی که با هم در گیر میشوند و نزدیکتر به حق هست کشته خواهند شد)
این حدیث حکایت از آن دارد که هر دو فریق خواهان حق بودند و برای حق میجنگیدند و البته حق با علی بود. زیرا او بود که با این طایفه، یعنی خوارج در نهروان قتال کرد. امام نووی در شرح این حدیث میگوید: «حدیث مذکور به صراحت مبین این مطلب است که هر دو فریق مومن هستند و هیچ کدام به خاطر قتال علیه دیگری از ایمان خارج نمیشوند [۷۳۲].
۶- درباره باغی بودن معاویه، باید عرض شود که معاویه در بغاوت یا متاول بوده است یا بدون تاویل قصداً و عمداً اقدام به چنین عملی کرده است؟ در هر حال معاویه از این گناه (بغاوت) یا هر گناهی دیگر معصوم نبوده است. اهل سنت او را پاک نمیدانند بلکه میگویند که گناه علل و اسبابی دارد و بوسیله توبه عفو خواهد شد. ابن کثیر در بدایه از مسور بن مخرمه روایت میکند و میگوید: مسور بن مخرمه نزد معاویه رفت وقتی وارد خانهی او شد، سلام کرد. معاویه گفت: ای مسور تو چرا بر ائمه طعن کردی؟ مسور میگوید: در جواب گفتم: «از این ما را در گذر بفرما و برای هدفی که آمدهام مرا یاری بفرما. » معاویه گفت: در مورد هدف خودت باید با من حرف بزنی. مسور میگوید: تمام عیوب او را به او بازگو کردم، معاویه گفت: تو از گناهان نیز پاک نیستی، آیا تو نداری گناهانی که اگر مورد مغفرت قرار نگیری، تورا هلاک میکنند؟ مسور میگوید: گفتم: آری، من مرتکب گناهانی شدهام که اگر بخشوده نشوند، موجب نابودی من خواهند بود. معاویه گفت: تو بنابر چه دلیلی خود را بیش از من مستحق مغفرت میدانی؟ به خدا سوگند مسئولیتهایی که من در ارتباط با اصلاح مردم، اقامه حدود، جهاد و ایجاد صلح و آشتی میان مردم دارم به حدی زیاد هستند که به جز الله کسی دیگر آمار و ارقام آنها را نمیداند، به مراتب از عیوب و گناهان من بیشترند، و من پیرو دین و آیینی هستم که خداوند بر اساس آن دین نیکیها را میپذیرد و از بدیها میگذرد و به همین خاطر اگر به من اختیار داده شود که خدا را قبول کنم یا تمام آنچه که غیر خدا هستند، من خدا را ترجیح میدهم. مسور میگوید: وقتی به گفتههای او اندیشیدم، مجاب شدم. راوی میگوید: بعد از آن هرگاه مسور سخنی از معاویه به میان میآورد، در حق او دعای خیر میکرد [۷۳۳]. لذا گناهانی که بنابر تاویل از او صورت گرفتهاند، به طریق اولی باید بخشوده شوند.
۷- آنچه که درباره حضرت عمار گفته است (ویح عمار تقتله فئة باغیة)وای بر عمار، که توسط گروه باغی به قتل میرسد. بطور روشن حکایت از آن دارد که حق با حضرت علی بوده است اما معاویه این حدیث را تاویل کرده است. امام احمد در مسند حدیثی را چنین نقل میکند: وقتی عمار کشته شد، عمرو بن حزم، نزد عمر بن عاص رفت و گفت: عمار بن یاسر کشته شد و رسول الله جدرباره او فرموده بود: «وای عمار، که توسط یک گروه باغی کشته میشود» عمر بن عاص در حالی که ناراحت بود بلند شد، استرجاع گفت و نزد معاویه رفت. معاویه پرسید: ناراحتی چرا؟ عمرو گفت: عمار کشته شده است. معاویه گفت: باشد کشته شده است، مگر چه میشود؟ عمرو گفت: از رسول الله شنیدهام که فرموده بود: گروه باغی او را خواهد کشت» معاویه گفت: تو اشتباه فهمیدهای، مگر ما او را کشتهایم؟ همانا علی و یارانش او را کشتهاند، آنان او را در معرض نوک نیزههای ما قرار دادهاند، یا در معرض لبهی شمشیرها [۷۳۴].
بعد از آن بلا فاصله مردم از خانهها بیرون آمدند صدا زدند: هر کس عمار را در میدان جنگ آورده است، قاتل او میباشد، بدین ترتیب معاویه اعتماد سپاهیان خود را جلب کرد. آنچه که معاویه را بر این تاویل وا میداشت این بود که او با توجه به احادیثی که مظلومیت عثمان را ثابت میکند، قاتلان عثمان را بر باطل میپنداشت و میگفت قاتلان او ظالم هستند. بنابراین باغی آن گروهی است که قاتلان عثمان در آن هستند. اما حق این است که این تاویلات، تاویلات باطلی هستند و بدون تردید حق با علی است و گروه معاویه در اجتهاد خود ماجوراند زیرا آنان قصد حق را کرده بودند و بدان دست نیافتند. این علل و اسباب عمرو بن عاص را بر آن وا داشتند تا برای متوقف کردن جنگ، پیشنهاد رفع قرآن و روی دست گذاشتن آن را ارائه دهد. زیرا او بخاطر همین حدیث درباره گروه معاویه دچار شک بود.
۸- در صورتی که آقای تیجانی مصر بر ظالم بودن معاویه باشد، آنگاه فرقهی ناصبیه او را چنین پاسخ میدهد: علی نیز ظالم است زیرا وی بخاطر حکومت عده زیادی از مسلمانان را به خاک و خون کشیده است، و او بدون هیچ گونه نفعی جنگ را آغاز نموده و خونهای زیادی را بر زمین ریخته است و بعد از موضع خود رجوع کرده با معاویه صلح کرده است. آقای تیجانی و طرفدارانش نمیتوانند به این ایراد پاسخ بدهند. اگر آقای تیجانی خواسته باشد با حدیث عمار این ایراد را پاسخ بدهد، در جواب او گفته میشود: گروه باغی در واقع آن است که آغاز گر جنگ باشد، مسلماً علی بود که قتال را آغاز کرد. تیجانی در این صورت چه پاسخی دارد؟ من صرفاً به خاطر این دلایل خوارج و معتزله را مطرح کردم تا آقای تیجانی بداند هر دلیلی که او علیه معاویه بیاورد، از جانب فرقههای دیگر با همان دلایل با وی مقابله کرده و به او پاسخ خواهند داد، اما اهل سنت از هر دو فریق رضایت دارند و هیچ کدام را به فسق نسبت نمیدهند و علی را حق به جانب میدانند و به تمام ایرادهایی که متوجه علی یا معاویه شوند، پاسخ میدهند، زیرا موقف آنان، موقفی روشن و شفاف است، بر خلاف موقف روافض. «خدا را سپاس میگوییم».
۹- بیتردید، کلیه کسانی که از مذهب شیعه آگاه هستند، میدانند که شیعه معاویهسرا به خاطر قتالش با علیسکافر میداند، اما در این تردید نیست که امام حسن بن علی، که نزد شیعه از ائمهی معصومین است و هرچه او انجام بدهد نزد آنان حق است، با معاویه صلح کرده و خلافت او را به رسمیت شناخته است و با وی بیعت کرده است. آیا امام معصوم با کافر صلح کرده و تسلیم حکومت او شده است؟! یا امام معصوم میان دو گروه مسلمان صلح و آشتی برقرار کرده است. آنطور که رسول اکرم جپیش بینی کرده، فرموده بود: «ابنی هذا سید ولعل الله یصلح به بین فئتین من المسلمین» [۷۳۵]این پسر من، سید است و خداوند به وسیله او میان دو گروه مسلمان صلح و آشتی برقرار میکند ـ آقای تیجانی باید پاسخ بدهد؟!
۱۰- آقای تیجانی میگوید: «معاویه مرتکب جرائم زیادی شده است و نزد مورخان معروف است که او مخالفان خود را با خوراندن غذای زهر آلود به قتل میرساند و میگفت: «إن لله جنوداً من عسل»(همانا خداوند لشکری و سپاهیانی از زنبور عسل دارد)، این گفتهی آقای تیجانی ناشی از جهالت و دروغ است و این نکته بر هیچ عاقلی پنهان نیست من از آقای تیجانی تقاضا دارم که این مورخان را برای ما معرفی کند تا هویت آنان برای ما روشن گردد، ورنه سخن بیاساس گفتن بسیار آسان است.
۱۱- شگفتآور این است که آقای تیجانی ابوبکر را به خاطر قتالش با مانعین زکات محکوم میکند اما درباره قتال علی و معاویه، علی را حمایت میکند، حال آنکه قتال ابوبکر با مانعین زکات متفق علیه بود، تمام صحابه اقدام ابوبکر را تایید کردهاند ولی قتال علی با معاویه مورد اتفاق و تایید تمام صحابه نبود و به هیچ نتیجه مثبتی نیانجامید و موجب ریختن خون هزاران مسلمان گردید. شاید این قضاوت غیر عادلانه تیجانی، دستاورد ادعاهای پوچ و تو خالی او دایر بر منصف بودن و منطقی فکر کردن او باشد!.
۱۲- میتوانم ایراد آقای تیجانی دایر بر ظالم بودن معاویه را که همواره آن را تکرار میکند و بر آن اصرار دارد، چنین پاسخ بدهم که بیگمان علی و حامیان او حق به جانب بودند ولی در عین حال معاویه نه ظالم بوده و نه دعوت گر بسوی باطل، بلکه او دعوت گر حق بوده اما موفق نشده است. لذا او در برابر اجتهادش ماجور است و در نتیجه هیچ کدام از آن دو نه ظالم است و نه فاسق، و مرتکب خطا شدن مانع از عادل بودن مذنب و منافی با عدالت او نیست در هر حالت عدالت صحابه بدون استثنا یک حقیقت پذیرفته شده است و کتاب، سنت و اجماع بر صحت آن دلالت دارد و با عقل و منطق سلیم نیز سازگاری دارد اما طبعاً با منطق و عقل بیماری که مورد استفادهی آقای تیجانی هستند، سازگاری ندارد!
و در پایان اگر آقای تیجانی مجاب و متقاعد نمیشود، ناچارم از منابع و مآخذ روایی هدایت گران دوازده امامی خود آقای تیجانی ثابت کنم که علی و معاویه هر دو حق به جانب و در اجتهاد خود مأجور بودهاند. کلینی در کتاب (الروضة من الكافی)که در اصول و فروع کتاب معتبر شیعیان است، از محمد بن یحیی آورده است: ابو عبدالله میگوید: «اختلاف بنی عباس حتمی است. ندا حتمی است و خروج قایم حتمی است، گفتم ندا یعنی چه؟ گفت: منادی در اول صبح ندا میدهد. ای مردم، آگاه باشید، علی و شیعیانش پیروزند، و منادی در آخر روز ندا میدهد: ای مردم آگاه باشید، عثمان و شیعیانش پیروز هستند [۷۳۶].
آری، همانطور که از روایت کلینی بر میآید، خود علی بن ابی طالب اعتراف دارد که عثمان و حامیانش اهل اسلام و ایمان هستند و جریان جنگ با معاویه از جمله مسایل اجتهادی است هر فریق در این جریان خود را حق به جانب میپنداشت. شریف رضی در کتاب «نهج البلاغة» از علیسنقل میکند: «آغاز جریان چنین بود که، نخست با مردم شام مواجه شدیم، خدای و پیامبر همه ما یکی است و همه ما بسوی یک هدف حرکت میکردیم و دعوت گر اسلام بودیم، در ایمان به الله و ایمان به رسول الله جهمهی ما برابر بودیم و هدف یکی بود. تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود و خدا میداند که دامن ما از آن پاک است [۷۳۷].
آقای تیجانی میگوید: «چگونه اهل سنت معاویه را صحابی میدانند حال آنکه او با خوراندن غذای زهر آلود، حسن بن علی، سردار جوانان بهشت را به قتل رسانده است. او اضافه میکند: چگونه معاویه را مجتهد میدانند، حال آنکه او حسب بن علی، سردار جوانان بهشت را مسموم کرده است. آیا این نیز از اجتهادات او است [۷۳۸].
میگویم:
این ادعا به دلایل متعدد باطل است:
(الف) مدعای مذکور ثابت نیست و هیچ گونه دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد، اگر آقای تیجانی روایت معتبر و مستندی در این زمینه دارد، باید ما را بدان راهنمایی کند، بدون دلیل صحابی بزرگ رسول الله جرا متهم نکند.
(ب) مردم در آن مقطع از تاریخ درگیر فتنه و آشوبها بودند، احساسات و گرایشهای حزبی و گروهی بر آنان غلبه کرده بود. هر گروه، گروه آخر را متهم میکرد و به او نسبتهای ناروا منسوب میکرد، لذا لازم است که این گونه اتهامات در چنین مقطع زمانی پذیرفته نشوند مگر اینکه از راوی ثقه، عادل و با حافظه نقل شده باشند.
(ج) نقل شده است که امام حسن را کسی دیگر مسموم کرد، بعضی میگویند: آن شخص همسر او بوده است. برخی دیگر بر این باورند که پدر خانم او، اشعث بن قیس دخترش (همسر امام حسن) را به چنین اقدامی وادار کرده بود. بعضی معاویه و بعضی فرزندش، یزید را در این قضیه متهم کردهاند، این تعارض و اضطراب روایات، این احتمال را که معاویه او را مسموم کرده است، از درجهی اعتبار ساقط میکند. آقای تیجانی در این میان فقط دیوار معاویه را از دیوار دیگران کوتاهتر میبیند و معقولیت خود را به نمایش میگذارد. حال آنکه معاویه از این تهمتها بسیار به دور است.
(ت) اگر امام حسن پیشنهاد صلح با معاویه را رد کرده بود، آنگاه ادعای تیجانی دایر بر مسموم کردن امام حسن عقلانی به نظر میرسید ولی واقعیت این است که امام حسن با معاویه مصالحت کرده و خلافت او را به رسمیت شناخته بود و با وی بیعت کرده بود. با این حساب، چرا معاویه او را مسموم کند؟ اینجا است که با ادعا میتوان گفت که دلایل آقای تیجانی کاملا بیاساس و بیهوده هستند.
[۷۲۳] ثم اهتدیت ص (۱۲۱-۱۲۰) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۰۰-۱۹۹). [۷۲۴] سنن ابن ماجه، المقدمة، باب فضائل أصحاب الرسول، رقم (۱۱۲) و نگا. صحیح ابن ماجه (۹۰). [۷۲۵] ترمذی از ابی اشعث صنعانی. کتاب الفضائل رقم (۳۷۰۲) و نگا: صحیح ترمذی (۲۹۲۲). [۷۲۶] فضائل الصحابة إمام أحمد ج۱ ص (۴۵۰-۴۴۹) شماره (۷۲۰) و محقق کتاب میگوید: سندش صحیح است. [۷۲۷] منهاج السنة ج ۴ ص (۳۸۴). [۷۲۸] منهاج السنة ج۴ ص (۳۹۳-۳۹۱). [۷۲۹] المنهاج ج۴ ص (۳۹۱). [۷۳۰] بخاری کتاب مناقب، علامات النبوة فی الإسلام (۳۴۱۳). [۷۳۱] مسلم کتاب الزکات باب ذکر الخوارج وصفاتهم (۵۰). [۷۳۲] مسلم با شرح ج۷ رقم (۲۳۵). [۷۳۳] البدایة ج۸ ص (۱۳۹-۱۳۷). [۷۳۴] مسند الشامیین ج۲ مسند عمرو بن عاص رقم (۹۵۷) و محقق کتاب میگوید: راویان ثقه هستند. [۷۳۵] بخاری کتاب الفتن برقم (۶۶۲۹). [۷۳۶] روضة الکافی ج۸ ص (۱۷۷). [۷۳۷] نهج البلاغة ج۳ ص (۶۴۸). [۷۳۸] ثم اهتدیت ص (۱۶۹-۱۲۱) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۸۶-۱۹۹).