«نقدی بر ادعای تیجانی دایر بر اینکه عمر علیه خود گواهی داده است»
آقای تیجانی میگوید: بخاری در صحیح خود در باب مناقب عمر بن خطاب چنین نقل میکند: وقتی عمر مورد ضربت قرار گرفت، شدیداً احساس درد و الم میکرد، ابن عباس که وی را توصیه به صبر میکرد و خطاب به وی گفت: ای امیرالمومنین، تو در صحبت رسول الله جبودی، نیک با وی رفتار کردی و بعد از وی جدا شدی در حالی که او از شما خرسند و راضی بود. بعد در صحبت و معیت ابوبکرسبودی و به خوبی با وی رفتار کردی و بعد از او جدا شدی در حالیکه او از شما راضی بود. بعد تو با مردم بودی و با مردم نیکو رفتار کردی و در حالی از آنان جدا میشوی که آنان از تو رضایت دارند. عمر گفت: معیت با رسول اکرم جو جلب رضایت و خشنودی او، منتی بود که خداوند بر من نهاده است. صحبت با ابوبکر و جلب رضایت ایشان نیز منت و احسان الهی است که بر من شده است. البته آنچه از بیصبری که تو در من مشاهده میکنی از ناحیه تو و یاران تو است. اگر من به اندازهی زمین طلا میداشتم همه آنها را در برابر نجات از عذاب الهی فدیه میدادم. تیجانی میگوید، علاوه بر این، تاریخ این گفتهی او را به ثبت رسانده است: «ای کاش من یک قوچ اهلی میبودن، تا مدتی که میخواستند مرا فربه میکردند و بعد برای دوستان و مهمانان شان مرا ذبح میکردند، کباب میکردند، خشک میکردند و میخوردند و به صورت مدفوع خارج میکردند وای کاش بشر نمیبودم [۵۷۸].
میگویم:
بیگمان گفته حضرت عمر در هنگام وفات دال بر شدت و ازدیاد خوف او از خداوند متعال است و این حکایت از قوت ایمان او به پروردگار دارد. به دلیل اینکه از شداد بن اوس روایت است که رسول اکرم جفرمود: خداوند میفرماید: سوگند به عظمت و جلال خودم دو امن و دو خوف در بندهی من یک جا جمع نمیشوند. اگر او در دنیا از عذاب من خود را مامون بداند، او را روز قیامت که تمام بندگانم را حشر میکنم، دچار خوف و وحشت خواهم کرد. اگر او در دنیا از من بترسد، روزی که بندگانم را حشر میکنم وی را در امان خواهم داشت [۵۷۹]. علاوه بر این حدیث مذکور (مستدل تیجانی) صحابی بودن عمرسرا ثابت میکند و موید این مطلب است که رسول الله جدر حالی از دنیا رفته است که از عمر بن خطابسخشنود و راضی بوده است. لذا خوف عمرساز خداوند نشانی کثرت و شدت تقوای او است. علاوه براین، قاتل او از مسلمانان نبود بلکه فردی مجوس و آتش پرست بود و این خودش نوعی اعزاز و افتخار است برای او. مسلم در صحیح خود از عوف بن مالک از رسول الله جچنین روایت میکند: (بهترین امامان و رهبران شما کسانی هستند که شما آنان را دوست دارید و آنان نیز با شما محبت میورزند، آنان برای شما دعا میکنند و شما برای آنان دعا میکنید و بدترین امامان و رهبران شما کسانی هستند که در حق شما لعن و نفرین میکنند و شما آنان را نفرین میکنید [۵۸۰].
عمرسفرمان روا و خلیفه عادل و با انصافی بود که مردم او را دوست میداشتند و از او خشنود بودند. امام بخاری از عمرو بن میمون حدیث مفصلی را نقل کرده و در بخشی از آن چنین آمده است: او به سوی خانهاش حمل گردید، ما همراه او رفتیم ـ قبل از آن روز مردم به چنین مصیبتی گرفتار نشده بودند. بعضیها میگفتند. اشکالی ندارد، بعضیها میگفتند احتمال دارد اتفاقی بیفتد، مقداری شربت آورده شد. او از آن نوشید. شربتها از شکمش بیرون آمدند. مقداری شیر تقدیم او گردید. از آن نوشید، از شکمش [۵۸۱]بیرون آمدند. آنگاه مردم اذعان کردند که او درگذشته است یعنی ماندنی نیست. ما وارد خانه شدیم. مردم آمدند و وی را ستودند. مرد جوانی آمد و گفت: خوشا به حال تو ای امیرالمومنین. بشارت خداوند به خاطر همراهی تو با رسول الله جبر تو باد، روزگاری از اسلام سپری شده بود و بعد تو زمام امور را در دست گرفتی و با عدالت رفتار کردی. (صحیح البخاری، كتاب فضائل الصحابة، باب قصة البیعة ۳۴۹۷).
علاوه بر این، خود حضرت علیس، بعد از وفات وی، او را ستوده است. ابی ملیکه میگوید، از ابن عباس شنیدم که میفرمود: «عمرسروی تخت گذاشته شد؟، مردم او را احاطه کردند، بر او دعا و درود گفتند، قبل از اینکه جسد او حمل گردد، و من (ابن عباس) نیز در میان مردم بودم. ناگهانی شخصی دست را روی شانه من گذاشت وقتی متوجه شدم، دیدم که او علی بن ابی طالب است. در حق عمر، ترحم کرده گفت: بعد از خودت هیچ کس را بهتر از خودت، پشت سر نگذاشتی که من دوست داشته باشم با عملی مانند عمل او به ملاقات خدا بروم.
سوگند به الله من یقین داشتم که خداوند تو را با دو رفیقت همراه خواهد کرد. من به کثرت از رسول اکرم جشنیدهام که میفرمود: «من و ابوبکر و عمر رفتیم، من و ابوبکر و عمر بیرون رفتیم، من و ابوبکر و عمر وارد شدیم» [۵۸۲].
بقیه ایرادهایی که در این مبحث عنوان شدهاند، جواب قانع کننده، در مبحث (گواهی ابوبکر علیه خودش) بیان گردیده است، مراجعه شود.
[۵۷۸] ثم اهتدیت ص (۱۱۱) و آنگاه. . . هدایت شدم (۱۸۱-۱۸۰). [۵۷۹] حلیة الأولیاء لأبی نعیم ج۶ ص(۹۸) و الزهد لابن المبارک ص(۱۵۷) نگاه سلسله صحیحه ج۲ شماره (۷۴۲). [۵۸۰] صحیح مسلم کتاب الإمارات ـ باب خیار الأمة وشرارهم شماره (۱۸۵۵). [۵۸۱] از همان جایی که ضرب خورده بود و پاره شده بود. [۵۸۲] صحیح البخاری ـ کتاب فضائل الصحابة ـ باب مناقب عمر برقم (۳۴۸۲).