«نقدی بر دیدگاه تیجانی دربارهی حضرت عمر در امر خلافت»
تیجانی میگوید: خلافت عثمان نوعی بازی و مسخرهی تاریخی بود. زیرا عمر شش نفر را نامزد کرد و آنان را ملزم ساخت تا از میان خود یکی را به عنوان خلیفه بر گزینند و گفت: اگر از میان شش نفر، چهار تن اتفاق کردند و دو نفر مخالفت کرد، آن دو باید کشته شوند و اگر شش نفر در دو گروه سه نفری تقسیم شدند، به رای گروهی عمل شود که عبدالرحمن بن عوف جزو آنان است. اگر مدتی سپری شد و شش نفر نتوانستند اتفاق کنند، همهی آنان کشته شوند. داستان بسیار طولانی و شگفت آور است. اما قابل توجه این است که عبدالرحمن بن عوف، علی بن ابی طالب را بر گزید و از وی تعهد گرفت تا مطابق کتاب الله، سنت رسول الله و سنت شیخین، ابوبکر و عمر، میان مردم قضاوت کند، علی بن ابی طالب این شرط را رد کرد و عثمان آن را پذیرفت و خلیفه شد. علی بن ابی طالب که از قبل نسبت به نتیجه اطلاع داشت، بیعت نکرد و در این خصوص در خطبهی معروف خود، به نام خطبهی شقشقیه سخن گفت [۵۸۸].
میگویم:
۱- آقای تیجانی چقدر دروغگو است و چرا او به ماخذ و منبع این حدیث اشاره نمیکند؟! قطعاً این حدیث کمتر از این است که بسوی آن توجه شود، زیرا راویان آن کاذب و محتوای آن بسیار سطحی است اما درباره این نوع بشر (روافض) چگونه قضاوت کنیم؟ آنان «بدلیل کثرت جهالت و هوس پرستی، در معقول و منقول حقایق را وارونه میکنند، مسایلی را مطرح میکنند که انجام گرفتهاند و میدانند که انجام گرفتهاند اما میگویند که انجام نگرفتهاند و اموری را مطرح میکنند که انجام نگرفتهاند، و معلوم است که انجام نگرفته، اما میگویند: انجام گرفتهاند، اموری که خیر و صلاح هستند، میگویند: اینها فتنه و فساداند و بر عکس. آنان نه از عقل بهره دارند و نه از نقل. تنها بهره شان این سخن قرآن است: ﴿ وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ ١٠ ﴾[الملك: ۱۰] «اگر گوش شنوا میداشتیم یا از عقل برخوردار بودیم، هرگز جزو جهنمیان نبودیم».
۲- ... واقعیت امر در این خصوص همان است که امام بخاری آن را در صحیح خود نقل کرده است. در بخشی از یک حدیث بزرگ که عمرو بن میمون آن را روایت میکند، چنین آمده است: .. . ای امیرالمومنین وصیت کن و جانشینی را انتخاب کن. حضرت عمر فرمود: کسی را شایستهتر از این افراد یا از این گروه کوچک که رسول اکرم جاز آنان خرسند بود، نمیدانم، آنگاه علی، عثمان، زبیر، طلحه، و سعد و عبدالرحمن بن عوف را نام برد و فرمود: عبدالله بن عمر شاهد و گواه شما است، یا میان شما حضور دارد ولی او هیچ گونه ارتباطی با خلافت ندارد. اگر امارت اسلامی به سعد رسید، او برای این کار شایسته است و در غیر این صورت هر کدام از شما مادام که خلیفه باشد، باید از وی یاری و کمک جوید. زیرا من به خاطر بیکفایتی یا خیانت او را معزل نکردهام. و بعد فرمود: کسی که بعد از من زمام امور را در دست میگیرد، توصیه میکنم که هوای مهاجرین اولین را داشته باشد، حقوق آنان را رعایت کند و از حرمت آنان پاسداری کند و درباره انصار که موجب تقویت اسلام و کشور اسلامی بودند، نیز توصیه میکنم، از نیکان و نیکوکاران آنان پذیرفته شود و از خطا کاران آنان عفو و در گذر شود. درباره اهالی سایر بلاد اسلامی نیز توصیه میشود. زیرا آنان، اسلام را تقویت کردند و اموال را جمع آوری کردند و عامل خشم و ناراحتی دشمنان هستند، آنچه که مازاد بر نیاز آنان است. با طیب خاطر از آنان گرفته شود. درباره تمام اعراب نیز توصیه میشود. زیرا آنان اصل عرب و شالودهی اسلام هستند. اموال فاضل آنان گرفته شود و میان فقراء آنان توزیع شود و درباره خدا و رسول الله جنیز او را (خلیفه را) توصیه میکنم دایر بر اینکه عهد و پیمان خدا و رسول را ایفا کند و به خاطر خدا و رسول (با دشمنان دین). بجنگد و مردم را بیش از توان آنان مکلف نکند [۵۸۹].
آری، حدیث مذکور به صراحت لهجه میگوید: عمر بن خطابس معامله را به شش نفری که رسول اکرم جدر طول حیات مبارک خودش از آنان راضی و خرسند بود، موکول کرده بود. اما این سخن که او دستور قتل آنان یا بعضی از آنان را داده است، در حدیث یافته نمیشود. بهتر است که این سخن به افسانههای هزار و یک شب نسبت داده شود تا به حدیث.
۳- ... فرضاً اگر بپذیریم که عمرسدستور قتل آنان را داده است، بیتردید این دستور او به خاطر جلوگیری از فتنه و فساد بوده است، اکنون سوال این است: آیا چنین دستوری جلوی فتنه را میگیرد یا آن را شعلهور میکند؟! آیا قتل شش نفر از نخبگان و فرهیختگان امت به سادگی و سلامتی میگذرد؟! آیا مسلمانان چنین چیزی را خواهند پذیرفت؟! باز هم اگر عمرسدستور قتل آنان را صادر میکرد، آنطور که تیجانی مدعی است، حتماً کسی را برای احراز خلافت مامور میکرد، آیا چنین حکمی از ناحیه او صورت گرفته است؟! آری، بسیار روشن است که به این گونه روایت استدلال نمیکند و آن را نمینویسد و آن را باور نمیکند، مگر کسی که از همهی مردم کودن تر باشد!!.
۴-.. . این گفتهی آقای تیجانی، که عمر گفته بود: «اگر آنان به دو گروه سه نفری تقسیم شدند به راس گروهی عمل شود که عبدالرحمن بن عوف میان آن باشد» دروغ محض و افترا در حق حضرت عمرسـ زیرا او معامله را به این شش نفر موکول کرده بود تا آنان یکی را از میان خود انتخاب کنند و درباره عمل کردن به رای گروهی که عبدالرحمن بن عوف جزو آن باشد، اصلاً دستوری نداده بود. ولی واقعیت این است که آن شش نفر عبدالرحمن بن عوف را انتخاب کردند. در خود حدیثی که امام بخاری آن را نقل کرده است، چنین آمده است. «وقتی از امر تدفین فارغ شدند، آن گروه شش نفری تجمع کرد و عبدالرحمن گفت: اختیار را به سه نفر موکول کنید. زبیرسگفت: من اختیارم را به علی سپردم. طلحه گفت: اختیارم را به عثمان سپردم. سعد گفت: اختیارم را به عبدالرحمن بن عوف سپردم. آنگاه عبدالرحمن بن عوف خطاب به علی و عثمان گفت: هر کدام از شما که از پذیرفتن خلافت دوری کند، خلافت را به او میسپارم. علی و عثمان سکوت اختیار کردند. عبدالرحمن گفت: شما اختیار تان را به من بسپارید، خدا را گواه میگیرم که در انتخاب اصلح از میان شما کوتاهی نکنم؟ علی و عثمان گفتند: آری، دست یکی (علی) را گرفت و گفت، تو با رسول الله جخویشاوندی داری و قدمت و سابقه دینی تو نیز بیشتر است، همانطور که خودت میدانی، اگر من تو را به امارت بر گزیدم تو خدا را گواه میگیری که با عدالت رفتار کنی و اگر عثمان را بر گزیدم و از وی گوش میکنی و اطاعت میکنی. بعد همین سخنان را در تنهایی با آن دیگری (عثمان) تکرار کرد. وقتی از هر دو نفر تعهد گرفت، گفت: ای عثمان دستت را بده، عبدالرحمن و علی با وی بیعت کردند. اهل مدینه نیز آمده با وی بیعت کردند [۵۹۰].
آری، این مباحث حکایت از آن دارد که امیرالمومنین، عمرساز یاوهگوییهایی که تیجانی به او نسبت داده است کاملا پاک و مبرا است.
[۵۸۸] ثم اهتدیت ص (۱۴۵-۱۴۴) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۳۹-۲۳۸). [۵۸۹] صحیح بخاری، کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۹۷). [۵۹۰] بخاری کتاب فضائل الصحابة (۳۴۹۷).