بلکه گمراه شدی

فهرست کتاب

«نقدی بر ادعای تیجانی دایر بر اینکه او خلافت را به ملوکیت تبدیل نموده است»

«نقدی بر ادعای تیجانی دایر بر اینکه او خلافت را به ملوکیت تبدیل نموده است»

آقای تیجانی می‌گوید: چگونه اهل سنت معاویه را پاک و مبرا می‌دانند. حال آنکه با توسل به قوه‌ی قهریه نخست برای خود و بعد برای فرزند ناخلفش یزید از مردم بیعت گرفت و نظام خلافت شورایی را به ملوکیت تبدیل نمود [۷۳۹]. «بعد از اینکه معاویه زمام امور را در دست گرفت، خلافت را به ملوکیت قیصری مبدل ساخت و بعد از آن قدرت همواره میان بنی امیه و سپس میان بنی عباس، رد و بدل می‌شد. و خلافت تنها توسط حاکم سابق یا توسط شمشیر و سر نیزه از گذشته به پیوسته منتقل می‌شد. بیعت به معنی واقعی‌اش در تاریخ اسلام از زمان خلفای نبوده است و این وضعیت حتی، تا زمان به قدرت رسیدن کمال اتاترک که خلافت را خاتمه داد و روی آن خط قرمز کشید، ادامه داشته است. فقط دوران کوتاه امام علی بن ابی طالب را می‌توان از این روند مذکور مستثنی کرد [۷۴۰]. «چگونه حکم اجتهاد او را صادر می‌کنند حال آنکه او با توسل به قوه قهریه نخست برای خود و سپس برای فرزندش، یزید بیعت گرفته و نظام خلافت شورای را به ملوکیت مبدل ساخته است» [۷۴۱].

می‌گویم:

۱- معاویه با توسل به قوه‌ی قهریه زمان خلافت را در دست نگرفته بود بلکه خلافت توسط امام حسن بن علی به او سپرده شده بود. و تحویل خلافت از جانب امام حسن به معاویه بعد از قرار داد صلحی که مورد توافق طرفین بود، صورت گرفته بود. و این صلح مظهر تحقق و مصداق پیش بینی رسول الله جبود که فرموده بود: «ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنَ المُسْلِمِینَ»(این فرزندم (امام حسن) سید است و خداوند توسط او میان دو فریق که هر دو مسلمان هستند صلح و آشتی برقرار می‌کند) امام بخاری در صحیح خود به نقل از حسن بصری می‌گوید: به خدا سوگند حسن بن علی در جنگ با معاویه با سربازانی رو برو شد که کوه بودند. عمرو بن عاص گفت: من سربازانی را می‌بینم تا فرماندهان آنان کشته نشوند، بر نمی‌گردند، معاویه گفت: ای عمرو، اگر این گروه، آن گروه و آن گروه، این گروه را بکشند، چه کسی در قلمرو من امور مردم را اداره می‌کند؟ چه کسی زنان و کودکان و یتیمان‌ را اداره می‌کند؟ معاویه دو نفر قریشی از طایفه بنی عبد شمس را به نام‌های عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن کریز نزد او فرستاد و گفت: پیش او رفته، سخن بگویید، پیشنهاد کنید و از وی بخواهید. آن دو نزد وی آمدند با وی صحبت کردند. حسن بن علی گفت: ما خاندان عبدالمطلب مال بسیار بدست آوردیم و این امت در خون‌های خود شنا می‌کند. آن دو گفتند: معاویه چنین پیشنهاد می‌کند و از تو چنین می‌خواهد. امام حسن گفت: چه کسی برای من ضامن اجرای این قول و قرار می‌شود. آن دو گفتند: ما ضامن اجرای این قول و قرار هستیم. هرچه امام حسن سوال کرد آنان ضمانت آن‌ را بر عهده خود گرفتند. آنگاه امام حسن با معاویه صلح کرد. حسن بصری می‌گوید: «از ابوبکره شنیدم فرمود: رسول اکرم جرا بالای منبر دیدم و حسن بن علی در کنارش نشسته بود. رسول الله جگاهی رو به مردم می‌کرد و گاهی رو به حسن و فرمود (این فرزند من سید است) و در آینده‌ی نزدیک خداوند میان دو طایفه در حال درگیر، که هر دوتا مسلمان هستند، توسط او صلح و آشتی برقرار می‌کند [۷۴۲].

۲- اما درباره بیعت گرفتن او از مردم در حق یزید، باید عرض شود که معاویه مایل بود موافقت توده‌ی مردم را بدست بیاورد. تصمیم گرفت از مردم برای فرزندش یزید، بیعت بگیرد. از بزرگان صحابه، سران طوایف و استانداران مناطق مختلف نظر خواهی کرد و موافقت آنان را بدست آورد. و هیئت‌های متعددی از اطراف در جهت تایید ولیعهدی یزید نزد او آمدند و تعداد زیادی از صحابه موافقت خود را اعلام داشتند حتی عبد الغنی مقدسی بیعت و خلافت یزید را به دلیل اینکه شصت تن از اصحاب رسول الله جمن جمله ابن عمر با وی بیعت کرده است، صحیح قرار داده است [۷۴۳]. در صحیح بخاری به روایت مستند آمده است که ابن عمر با یزید بیعت کرده بود و وقتی در مدینه علیه یزید شورش بر پا شد، او مردم را از بغاوت علیه یزید بر حذر داشت. نافع می‌گوید: (وقتی اهالی مدینه ‌یزید بن معاویه را معزول کردند، ابن عمر خانواده و عیال خود را جمع کرد و گفت: (از رسول اکرم جشنیدم که فرمود: «روز قیامت برای هر غداری پرچمی نصب می‌شود، و ما در دست یزید بیعت کرده‌ایم و بیعت ما به خاطر خدا و رسول بوده است و من این را بزرگ‌ترین غدر و فریب می‌دانم که به خاطر خدا و رسول با وی بیعت کرده شود و سپس با وی قتال شود و اگر بدانم هر کس از شما او را خلع کرده است و از وی تبعیت نکرده است، میان من و او دیگر هیچ رابطه‌ای نیست [۷۴۴].

ابن زبیر و امام حسین مخالف این توافق بودند و مخالفت آنان موجب نقض بیعت نمی‌شود. زیرا هر بیعتی لابد مخالفینی دارد، از اینجا به روشنی می‌دانیم که معاویه خواهان موافقت مردم با بیعت یزید بود. اگر معاویه قصد استبداد می‌داشت و با قوه‌ی قهریه برای یزید بیعت می‌گرفت ـ آنطور که تیجانی می‌گوید بر یک بیعت اکتفا می‌کرد و آن‌ را برای مردم واجب می‌گردانید، اما معاویه هرگز چنین نکرده است و هرگز راه و روش جبر و اکراه را برای بیعت گرفتن اختیار نکرد.

۳- ممکن است دلیل بیعت گرفتن برای یزید این بوده است تا اختلاف و دو دستگی بر طرف شود و وحدت کلمه، در آن شرایط بحرانی که امت دچار تشویش شده بود، و متقاضیان خلافت زیاد بودند، بدست بیاید. لذا او چنین می‌اندیشد که معرفی کردن یزید برای جانشینی موجب اصلاح امت و ریشه کن کردن فتنه و آشوب می‌شود.

۴- معاویه با معرفی یزید به عنوان خلیفه نظام و سیستم نوینی را بنا ننهاده بود. قبل از وی حضرت ابوبکرسبا نامزد کردن حضرت عمر بن خطاب به عنوان خلیفه و عمر بن خطاب با منحصر کردن ولایت عهدی برای شش نفر از بزرگان صحابه، همین روند را بنا نهاده بودند. اینکه آقای تیجانی می‌گوید که استخلاف در زمان شیخین (ابوبکر و عمر) موروثی نبوده است، در پاسخ به این اشکال باید عرض شود که نخستین کسی که خلافت را موروثی کرد، علی بن ابی طالب بود که برای خلافت، فرزندش، حسن را معرفی نمود. کلینی در «اصول كافی» از سلیم بن قیس چنین آورده است: «زمانی که امیرالمومنین برای فرزندش حسن وصیت می‌کرد، من حاضر بودم و بر این وصیت خود حسین، محمد (ابن الحنفیة)، تمام فرزندان و سران و حامیان و اهل بیت را گواه گرفت. بعد کتاب و سلاح را به او سپرد» [۷۴۵].

۵- شیعه‌ی اثناعشری در واقع مخالف با نظام شوری هستند و ولایت را بطور وجوب یک امر انتصابی از جانب پیامبرجمی‌دانند و می‌گویند: امام باید به نص صریح پیامبر نصب گردد و خود آقای تیجانی، با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان مخالفت کرده و ایراد گرفته است، اکنون او چرا در جریان خلافت یزید بخاطر شورایی نبودن آن اشک تمساح می‌ریزد و به معاویه ایراد می‌گیرد؟ آیا اگر خلافت یزید شورایی می‌بود، تیجانی آن‌ را می‌پذیرفت!؟ یا اینکه در هر حال معامله برای شیعه و تیجانی یکسان بود؟! پاسخ این سوال این است که آنان هرگز نمی‌پذیرفتند حتی اگر به اتفاق و مشورت تمام مسلمانان می‌بود، پس این بر آشفتگی بیهوده و تقوای دروغین از آقای تیجانی در خصوص اصل شورا چرا؟ و شگفت انگیزتر و تعجب آورتر در این خصوص، این است که آقای تیجانی درباره وارث شدن یزید از پدرش معاویه، معترض است مبنی بر اینکه این وراثت، وراثت قیصری و پادشاهی است! آیا او نمی‌داند که عمده عقاید دوازده امامی درباره فرزندان علی بن ابی طالب، همان عقیده‌ی قیصری و ملوکیت است؟ آیا آقای تیجانی نمی‌داند که عقیده‌ی امامت در اصول شیعه، همان عقیده‌ی استخلاف الاب للابن است؟ آیا این استخلاف برای آنان و برای دیگران حرام است؟!.

در پایان می‌خواهم اشاره داشته باشم در مورد ادعای آقای تیجانی دایر بر اینکه در تاریخ اسلام، از دوران خلفای تا زمان اتاتورک که خلافت را پایان داد، خلافت و بیعت صحیحی جز بیعت امیرالمومنین علی بن ابی طالب برگزار نشده است.

این گونه ادعا تنها از کسی ممکن است که از لحاظ درک و شعور از تمام مردم کمتر و از لحاظ جهل و نادانی از تمام مردم جلوتر و از لحاظ بینش یا از لحاظ بصیرت و بصارت از همه‌ی دیگران در درجه‌ی پایین‌تری قرار گرفته باشد، از آقای تیجانی می‌پرسم: تو برای اثبات این ادعای بی‌اساس خود چه ثبوت و سندی داری؟ آقای تیجانی تو اگر برای صحت و انعقاد بیعت اجماع مردم را لازم می‌دانی، پس باید بدانی که علی بن ابی طالب در مقایسه با خلفای ثلاثه کم‌ترین اجماع را داشته است. مخالفین بیعت او چند برابر مخالفین بیعت با خلفای ثلاثه بوده‌اند. میان علی و مخالفین او جنگ و درگیری‌های بسیاری صورت گرفته است و او قبل از اینکه تمام مردم نسبت به بیعت او متحد بشوند، از دنیا رحلت کرد. آقای تیجانی تو اگر مدعی شوی که خلافت خلفای ثلاثه بوده‌اند. قهراً بوده است، این بزرگ‌ترین دروغی است و تاریخ به دروغ بودن آن گواهی می‌دهد و تو خودت اعتراف کردی که خلافت شورایی بوده و معاویه آن‌ را به ملوکیت و قیصریت تبدیل کرده است. اگر مخالفین علی مدعی شوند که او خلافت را قهراً تصرف کرده است، استدلال آنان از استدلال تو قوی‌تر به نظر می‌رسد. زیرا علی رای بدست گرفتن خلافت متوسل به قتال شده است حتی خون هزاران مسلمان برای همین منظور ریخته شد. اگر تو مدعی شوی که خلافت علی صحیح و بوسیله‌ی نص صریح رسول الله جثابت است، می‌گویم: این نیز دروغ است. هر دلیلی را که تو ارائه بدهی هیچ کدام از آن‌ها به صراحت خلافت علی را ثابت نمی‌کند. اگر خلافت بلا فصل علی از نص صریح ثابت شده بود، او هرگز تسلیم خلفای ثلاثه نمی‌شد و در دست آنان بیعت نمی‌کرد. علاوه بر این، نصوصی که دال بر خلافت ابوبکر هستند به لحاظ صحت قوی‌تر از نصوصی هستند که دلالت بر خلافت علی دارند. تمام استدلال‌های آقای تیجانی باطل و بی‌اساس‌اند. فکر می‌کنم به تمام ایرادهای آقای تیجانی پاسخ قانع کننده داده شده است، الحمد لله والمنة.

[۷۳۹] ثم اهتدیت ص (۱۲۱) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۹۹). [۷۴۰] ثم اهتدیت ص (۱۴۵) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۳۹). [۷۴۱] ثم اهتدیت ص (۱۶۹) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۸۷-۲۸۶). [۷۴۲] صحیح بخاری کتاب الصلح ج۲ رقم (۲۵۵۷). [۷۴۳] قید الشرید من أخبار یزید لابن خلدون (ص۷۰). [۷۴۴] صحیح بخاری کتاب الفتن ج۶ رقم (۶۶۹۴). [۷۴۵] أصول الکافی ج۱ ص ۲۳۶ باب الاشارة والنص علی الحسن بن علی علیه السلام.