بلکه گمراه شدی

فهرست کتاب

نفی طبقه‌بندی امامیه

نفی طبقه‌بندی امامیه

۱- اگر گروه منافقین از صحابه باشند (آنطوریکه امامیه می‌پندارند) حاصل این پندار آنان چنین است که: هر کس که پیامبر جرا دیده باشد، صحابی محسوب می‌شود زیرا که برای صحابی بودن از دیدگاه امامیه، ایمان نه در موقع رویت شرط است ونه در موقع مردن و به دلیل اینکه منافقین از جمله کفار هستند ولی روافض ایمان‌ را برای صحابی بودن شرط لازم نمی‌دانند ولذا منافق را در ردیف صحابی می‌پندارند. مسلماً این پندار به این معنی است که کلیه یهودیان، مسیحیان و مشرکانی که پیامبر جرا روایت کردند باید جز صحابه باشند زیرا که ایمان شرط نیست. و هیچ نادانی چنین تعریفی را از صحابه نمی‌پذیرد چه برسد به انسان‌های عاقل و خردمند! و اگر روافض بپذیرند که صحابی کسی است که پیامبر جرا در حالت ایمان رویت کرده و در حالت ایمان در گذشته است، معنی این سخن این است که آنان این ادعا را که «منافق صحابی است»، باطل قرار داده‌اند زیرا که منافق باتفاق امت از اهل ایمان نیست.

۲- بدون تردید حضرت علیس و سایر صحابه که مورد رضایت وپسند روافض هستند، در ردیف منافقین قرار خواهند گرفت زیرا آنان در را از دو طرف باز کردند یعنی هیچ حد و مرزی در تعریف صحابه با منافق تعیین نکردند و در نتیجه هر کس هر کدام از اصحاب پیامبر جرا منافق بداند، مانعی برایش وجود ندارد زیرا که منافقان از میان صحابه بودند [۲۲]همچنین، ملحدان، زندیقان و مستشرقان نیز جز منافقان خواهند بود. به دلیل اینکه آنان اسلام واهل اسلام را مورد طعن قرار داده‌اند.

۳- خواننده کتاب تیجانی (هدایت شده) به این نتیجه می‌رسد که منافقان از لحاظ آمار و ارقام به مراتب از صحابه بیشتر بودند، آنان به عنوان نمایندگی از یک اقلیت، دور پیامبر جرا گرفته و مراکز حساس رهبری را در اختیار داشتند (عیناً اعتقاد روافض همین است) آری همین تیجانی (هدایت شده) در جریان بحث پیرامون دسته سوم از صحابه می‌گوید: همانا منافقان در ظاهر خود را مسلمان معرفی می‌کردند و در باطن بر کفر اصرار می‌ورزیدند و با پیامبر و اسلام نزدیک شدند تا علیه اسلام و مسلمانان توطئه کنند. اکنون سوال این است. آنان که چنین اهدافی را دنبال می‌کردند. در عین حال که تعدادشان از صحابه بیشتر بود باید بر پیامبر جو اصحابش چیره می‌شدند و آنان را به نابودی کشانده، اسلام نوپا را از پا در می‌آوردند؟ ولی عکس می‌بینیم که تاریخ گویای این واقعیت است که اسلام به پیروزی نهایی رسید و در پهنای گیتی گسترش پیدا کرد، پرچمش در دورترین نقاط گیتی به اهتزاز درآمد و پرچم کفر در برابر آن سپرانداخت. آری خوانندگان محترم دقت بفرمایید، گفته‌ها و باورهای گروهک روافض با حقیقت‌های عقلی و واقعیت‌های تاریخی چقدر در تضاد است.

۴- منافقان برای مردم مدینه منوره مجهول و ناشناخته نبودند. آنان گروهک بسیار بد نامی بودند. بعضی‌ها شخصاً شناخته شده بودند و برخی دیگر بوسیله علایم، و نشانی‌ها و خصوصیاتی که در قرآن ذکر شده است، معرفی گردیدند و این واقعیت از حدیث کعب بن مالک هویدا است. کعب ابن مالک یکی از میان سه نفری بود که در جریان غزوه تبوک شرکت نکرده بودند. او عدم شرکت خود را چنین تعریف می‌کند. وقتی بعد از تشریف بردن رسول اکرم جاز خانه بیرون رفتم و در میان مردم مدینه به بررسی اوضاع پرداختم، آنچه موجب نگرانی من شد و بیش از حد مرا مضطرب می‌کرد این بود که من جز کسی که نفاق بر وی غلبه کرده باشد یا اینکه خداوند به دلیل ضعف و ناتوانی جسمی او را معذور قرار داده باشد، در مدینه ندیدم. (یعنی همگی مردان واجد شرایط همراه با رسول اکرم جبه جهاد رفته بودند) و بقیه علایم و ویژگی‌های بارز آنان عبارتند از:

)فساد فی الأرض(، مورد استهزا قرار دادن دین وبندگان الله، ترجیح دادن گمراهی در برابر هدایت، کری، کوری، لال بودن و سرگردانی سستی در عبادت، شک و تردید درباره اینکه به مسلمانان به پیوندند یا با کفار، سوگند دروغین، نداشتن بینش دین، بزدلی، مومن نبودن به الله، روز قیامت و به ربوبیت پروردگار، ناراحت شدن موقعی که مسلمانان اموال غنیمت یا فتح و پیروزی بدست می‌‌آوردند. خوشحال شدن هنگامی که مسلمان با ضرر جانی یا مالی مواجه می‌شدند. منتظر بودن مصایب بر مسلمانان. عدم انفاق در راه الله، خوشحال شدن هنگام تخلف از حکم پیامبر ج، کراهیت و نفرت از رفتن به جهاد. سوگند خوردن بنام الله تا این سوگند را وسیله نجات خود قرار دهند ـ ایجاد تفرقه میان مسلمانان، عدم رعایت عفت کلام و شئون اخلاقی در برابر بدهکاران ـ تاخیر نماز و ترک جماعت و اینکه نماز صبح و عشا برای آنان بسیار سنگین بود. این بود بعضی از صفات و ویژگی‌های بارز آنان که در قرآن و سنت پیامبر جذکر گردیده ـ خوانندگان محترم شما را به خدا سوگند، کسانی که به سعادت صحبت پیامبر جنایل آمدند، چنین صفاتی در آنان دیده می‌شود؟ (کلا وحاشا) آیا کسانی که متصف به این خصلت‌های نامطلوب هستند این شایستگی را دارند که گروهی از صحابه باشند؟! مطمئناً اصحاب و یاران رسول اکرم جفرسخ‌ها از این گونه صفات فاصله دارند زیرا آنان مورد رضایت الله هستند. خداوند درباره آنان چنین فرموده است: ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ [آل عمران: ۱۱۰]. «ای گروه صحابه) شما از بهترین افراد امت مسلمان هستید. (زیرا) امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید». و قال تعالی: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤ [الأنفال: ۶۴]. «ای: پیامبر، خداوند و آن عده‌ از مسلمانان که از تو تبعیت می‌کنند، «برای یاری رساندن تو» کافی هستند». قال تعالی: ﴿ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا [الفتح: ۲۹]. «محمد رسول خدا است. آنان که وی را همراهی می‌کنند، در برابر کفار بسیار خشن و با هم فوق العاده مهربان هستند ـ همواره آنان را در عبادت می‌بینی ـ آنان درصدد به دست اوردن فضل و خشنودی الله هستند»، وقال سبحانه: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٧٤ [الأنفال: ۷۴]. «و کسانی‌که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه الله جهاد کردند، و کسانی‌که (ایشان را) پناه دادند و یاری نمودند، اینان مؤمنان حقیقی هستند، برای آن‌ها آمرزش و روزی شایسته‌ای خواهد بود».

آری، آنان که ایمان آوردند، هجرت کردند و جهاد کردند، مهاجرین صحابه هستند و آنان که پناه دادند و یاری کردند انصار از صحابه هستند. خداوند و با صیغه جمع آنان را مورد ستایش قرار داده و فرمودند: «آنان‌اند که مومنان بحق هستند»، این حکم با کلمه تاکید و حصر از جانب خداوند صادر شده است ولی این نابخردان (روافض) می‌گویند که صحابه و منافقین مسافر یک کشتی هستند.

۵- بر این امر همه اتفاق دارند که رسول اکرم جاسامی منافقین را برای بعضی از صحابه بیان کردند حتی خود مولف (هدایت شده) این را پذیرفته است. این مطلب نیز به اثبات رسیده است که رسول اکرم جاز یاران خود رضایت داشته، محبت با آنان و ستایش آنان را واجب گردانده است. و از حریم عزت و کرامت آنان حمایت کرده، فرمود:

«لا تسبوا أصحابی [۲۳]لا تسبوا أصحابی، فوالذی نفسی بیده لو أن أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما أدرك مد أحدهم، ولا نصیفه». ای، مردم! یاران واصحاب مرا بدگویی نکنید. سوگند به آن ذاتی که جان من در قبضه قدرت او است شما اگر به اندازه کوه احد طلا صدقه کنید نمی‌توانید با اندک ترین مقدار صدقه آنان برابری کنید [۲۴]. در جایی دیگر فرمودند: هرکه صحابه و یاران مرا لعن و نفرین کند، مورد لعن و نفرین من خداوند، فرشتگان و تمام مردم قرار خواهد گرفت [۲۵]. همچنین در روایتی دیگر فرمودند: «احْفَظُونِی فِی أَصْحَابِی، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ... .. » [۲۶]الخ. یعنی درباره اصحاب و یاران من، از حرمت من پاسداری کنید. این آیات و روایات نشانگر عدالت تمام صحابه است واصلاً ممکن نیست که منافقین مشمول این احادیث و روایات باشند و حال آنکه خداوند درباره منافقین می‌فرماید: ﴿ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ [النساء: ۱۴۵]. «همانا منافقان در پایین‌ترین طبقه (درکات) آتش (جهنم) هستند، و هرگز یاوری برای آن‌ها نخواهی یافت». «الف و لام» در اول منافقین برای استغراق است. یعنی تمام منافقین را شامل است.

۶- اکنون از این (هدایت شده) پرسیده می‌شود. اگر دسته دوم و دسته سوم از صحابه از جمله کسانی هستند که از نظر دینی بسیار سست و ضعیف‌اند و به خاطر تطمیع یا تخویف از رسول الله جتبعیت کردند و با توجه به نفاقی که میان آنان ‌راه پیدا کرده بود همه آنان از دین برگشته، مرتد شدند و اکثریت اصحاب از این دو دسته بودند فقط تعداد بسیار اندکی از صحابه یعنی ۳ الی ۷ نفر مرضی عنهم و عادل بودند (همانگونه که قبلاً بیان گردید) آنگاه منظور این مولف (هدایت شده) از این تجزیه و تقسیم صحابه چیست؟! اگر اکثریت صحابه مرتد و منافق باشند، آیا غیر از این است که بگوییم که: رسول اکرم جنتوانستند یاران و شاگردان خود را صحیح تربیت نموده آنان را عادل وپیرو حق بار بیاورند؟! و او یک مربی و مرشد نابکار بود؟! (معاذ الله از چنین پنداری) آیا در تمام زمان بعثت (۲۳ سال) رسول اکرم جفقط ۳ الی هفت نفر را توانست درست تربیت نماید؟! هرگز، هرگز رسول اکرم جاز چنین ناشایستگی بسیار دور بودند ـ جویندگان و پیویندگان حق و حقیقت خود قضاوت کنند آیا این یک نقص و طعن آشکار در حق پیامبر جنیست؟ شما را به خدا سوگند، رسول اکرم جدر طول این مدت چه کار کرد؟ آیا حاضرین در محضر او نفاق و ارتداد را از وی آموختند؟! سبحان الله! این پیامبر با عظمت جکه یک نسل منحصر به فرد را از میان انسان‌ها تربیت کرد ـ نسلی که خداوند به وسیله آن دنیا را فتح کرد و به وسیله آن بندگان ‌را از عبادت کردن بندگان به عبادت کردن رب بندگان رهایی بخشید از جور و ستم ادیان به سوی عدالت اسلام و از تاریکی جهالت به سوی روشنی حریت و ازادگی سوق داد. تا جایکه انسان‌های زیادی در قالب جمعیت‌های بسیار بزرگ و از دورترین گوشه‌های دنیا به آغوش اسلام آمدند. این پیروزی برومندانه به حدی شگفت‌ آور بود که عالمان یهودی و مسیحی به عظمت این نسل تربیت شده توسط رسول اکرم جاعتراف کردند. آری بسیار رنج آور است که با وجود این همه عظمت و اعجاز، فرزندان نابخرد عبدالله بن سبا یهودی بعد از گذشت ۱۵ قرن چنین بگویند که اصحاب و یاران رسول اکرم جمنافق بودند و با برگشتن از دین، خود را مستحق دوزخ قرار دادند؟!.

۷- این نکته برای خوانندگان سیرت رسول اکرم جکاملا روشن و آشکار است که در آغاز دعوت اسلامی در مکه مکرمه با توجه به مصیبت هایی که مسلمانان دچار آن بودند کوچک‌ترین اثر و نشانی از نفاق وجود نداشت. البته در مدینه منوره بعد از اینکه خداوند پیامبر جرا به قدرت رسانید و اسلام به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر روی کار آمد، نفاق ظاهر شد. و همه بر این اتفاق دارند که حضرت ابوبکر، حضرت عمر، حضرت عثمان وعده‌ای دیگر از شاگردان مکتب رسول الله جدر مکه مکرمه در روزهای آغازین دعوت اسلامی، در دورانی که اسلام دچار مشکل بود، به آغوش اسلام درآمدند و این خود نشانگر این واقعیت است که این بزرگواران از نفاق بسیار به دور بودند.

۸- خداوند رسوایی منافقان و سو نیت پنهان آنان را در دو سوره (منافقون و توبه) در جریان تبیین وضعیت و دسایس آنان آشکارا ذکر کرده است. اینجا است که سوره توبه بنام سوره فاضحه (رسواکننده) موسوم گردیده است. چون این سوره خصوصیات ومنویات منافقان ‌را ظاهر نموده سپس به ذکر احوال مومنین از صحابه پرداخته است. بر اساس اظهارات سوره منافقین، عبدالله بن ابی و همراهانش در راس منافقین قرار داشتند. امام بخاری/در تفسیر سوره منافقین از حضرت زید بن ارقم روایتی را چنین نقل کرده است: زید بن ارقم می‌گوید: در یکی از جنگ‌های زمان رسول اکرم جشرکت کردم. از عبدالله بن ابی شنیدم که گفت: بر آنان که نزد رسول اکرم جهستند. انفاق نکنید تا از کنار او فرار کنند. اگر به مدینه بر گردیم، بی‌نوایان مدینه را از مدینه بیرون خواهیم راند. زید بن ارقم می‌گوید: این جریان ‌را به عمویم یا به عمرس گفتم و او آن‌ را به اطلاع پیامبر جرسانید. پیامبر جمرا به محضر خود طلبید. من اصل ماجرا را برای او باز گو نمودم. پیامبر جعبدالله بن ابی و همراهانش را احضار کرد. آنان سوگند یاد کردند که چنین چیزی نگفته‌اند. زید بن ارقم می‌گوید: رسول اکرم جسوگند ابن ابی را پذیرفته و مرا تکذیب کرد. من چنان ناراحت شدم که هرگز دچار چنین ناراحتی نشده بودم. در اثر این ناراحتی منزوی شده بیشتر اوقاتم را در خانه سپری می‌کردم. عمویم خطاب به من گفت: تو کاری کردی که سودی نداشت جز اینکه رسول اکرم جتو را تکذیب نموده و مورد خشم خود قرار داد. آنگاه این آیه نازل شد ﴿ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ [المنافقون: ۱].پیامبر جمرا نزد خود طلبیده آیه مذکور را برای من قرائت کرد فرمود: خداوند حرف تو را تایید کرد، ای زید [۲۷]. ممکن است این مولف (هدایت شده) در این مورد تردید داشته باشد. اگر چنین است به تفسیر امام طبرسی که از بزرگان شیعه است، یعنی به مجمع البیان مراجعه کند. جناب طبرسی در تفسیر مجمع البیان در خصوص سوره منافقین می‌گوید: این آیات درباره عبدالله بن ابی و همراهانش نازل شدند [۲۸]. سپس طبرسی به ذکر روایاتی در این خصوص پرداخته است که امام بخاری آن‌ها را در صحیح خود آورده و موید مطلب فوق هستند. مشاهده می‌کنید که یاران عبدالله بن ابی نزد صحابه شناخته شده و مشخص بودند که چنان‌چه این مطلب از سیاق حدیث فوق نیز کاملا روشن است. اما سوره «توبه» در جاهای متعددی به منافقان اشاره نموده و به ذکر صفات آن‌ها پرداخته است.

﴿ إِنَّمَا يَسۡتَ‍ٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ٤٥... الى... . أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْۗ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ [التوبة: ۴۵ و ۴۹].

بی تردید تمام صحابه به قصد جنگ و جهاد از خانه‌ها بیرون رفته بودند. در ابتدا ابوذر و ابوخیثمه شرکت نداشتند ولی بعد به رسول اکرم جملحق شدند ـ همچنین سه ۳ تن از صحابه در غزوه تبوک شرکت نکرده بودند و آنان عبارت بودند از کعب بن مالک، هلال بن امیه و مراره بن ربیع، این هر سه ۳ تن از انصار بود. خداوند توبه آنان را پذیرفته و آنان را مورد مغفرت قرار دادند. در مدینه فقط کسانی که منافق بودند یا از رفتن به جهاد عذر شرعی داشتند، باقی مانده بودند. قول کعب بن مالک را در این خصوص قبلاً یاد آور شدم ـ او گفته بود: در مدینه کسی نمانده بود مگر آنانی

که عذر شرعی داشتند یا اینکه نفاق بر آنان غلبه کرده بود. همه این مطالب حکایت از آن دارند که منافقان علایم بارزی داشتند که یاران رسول اکرم جبوسیله آن علایم آنان را می‌شناختند و منافقین برای آنان ناشناخته نبودند.

ابن کثیر در تفسیر این آیه ﴿ يَحۡذَرُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيۡهِمۡ سُورَةٞ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلِ ٱسۡتَهۡزِءُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ مُخۡرِجٞ مَّا تَحۡذَرُونَ٦٤ [التوبة: ۶۴]. می‌گوید: مجاهد گفته است: منافقین این آیه را خوانده سپس با خود می‌گویند: ممکن است خداوند این سرّ‍‍ مارا آشکار نکند آری، آیه مذکور مشابه این است. ﴿ وَإِذَا جَآءُوكَ حَيَّوۡكَ بِمَا لَمۡ يُحَيِّكَ بِهِ ٱللَّهُ وَيَقُولُونَ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا يُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُ [المجادلة: ۸]. یعنی: ممکن است خداوند نازل کند بر پیامبرش آنچه را که موجب رسوایی شما است و ماهیت شما را برشما روشن کند. هم چنان‌که خداوند در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿ أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخۡرِجَ ٱللَّهُ أَضۡغَٰنَهُمۡ٢٩ [محمد: ۲۹]. آری اینجا بود که قتاده می‌فرمود. این سوره به همین دلیل فاضحه (رسوا کننده) نام دارد. یعنی خداوند در این سوره منافقین را در انظار عمومی رسوا نموده و ماهیت آنان را برای مردم روشن کرده است. این رسوایی آشکار بعد از این صورت گرفته است که مکر ودسیسه آنان پنهان شده بود. آری، بعد از این همه دلایل هیچ کس صحابه و منافقین را یک طیف و یک گروه نمی‌داند مگر کسانی که از خرد بی‌بهره باشند.

قوله تعالی: ﴿ سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ... .. . عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ [التوبة: ۹۵-۹۶]. «هنگامیکه شما بر گشتید، سوگند می‌خورند تا آن‌ها را توبیخ نکنید... .. .. »

این آیه درباره منافقینی که در غزوه تبوک شرکت نکرده بودند، نازل شده است. این منافقان که در این آیه به آنان اشاره شده است، نزد رسول اکرم جآمده عذر گناه خود را بیان کردند. تعدادشان هشتاد و اندی بود. یک نفر از یاران رسول اکرم ججز آنان نبود. به صحیح بخاری روایت عبدالله بن کعب، درباره سبب نزول آیه مذکور، مراجعه شود.

قوله تعالی: ﴿ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٠٧ لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ١٠٨ [التوبة: ۱۰۷-۱۰۸]. «آنانی ـ منافقانی ـ که مسجدی برای ضرر و زیان رساندن، کفر و رزیدن و ایجاد اختلاف میان مومنان ساختند و آن‌ را سنگری برای کسی که قبلاً با خدا و رسولش جنگیده بود، قرار دادند و سوگند می‌خوردند که ما هیچ هدفی به جز خیر و نیکی نداشته‌ایم و خداوند گواهی می‌‌دهد که آن‌ها دروغ می‌گویند. هرگز در مسجد ضرار نماز نخوان، مسجدی که از روز اول بر تقوی پایه گذاری شده است سزاوارتر است که در آن نماز بگذاری در آنجا کسانی هستند که دوست دارند خود را پاک کنند و خداوند پاگیزگان ‌را دوست دارد». این آیه نیز رسوایی منافقان ‌را آشکار ساخته است. این رسوایی منافقین زمانی صورت گرفته که آنان مسجدی را به قصد ضرر رساندن، ایجاد تفریق وجنگ با مومنان، برای پناه دادن شخصی بنام ابی عامر که مردی فاسق و راهب بود، پایه گذاری می‌کردند و از رسول اکرم جخواستند تا در آن مسجد تشریف برده نماز گذارند.

اما جبرئیل، رسول اکرم جرا از اصل جریان آگاه کرد. رسول اکرم جدستور داد تا مسجد منهدم شود. جبرئیل پیامبرجرا امر کرد تا در مسجدی که بر تقوی پایه ریزی شده بود، نماز گذارد. مطمئناً آنان که مسجد ضرار را ساختند برای صحابه ناشناخته نبودند اما نزد مولف (هدایت شده!) عقل گرا اکثر صحابه منافق بودند ـ بدیهی است مسجدی که رسول اکرم جدر آن نماز خواندند، مسجد صحابه بود و مسجدی که به هدم و از بین بردن آن دستور دادند، مسجد منافقین بود. اگر اکثر صحابه منافق بودند و رسول اکرم جدر مسجد یارانی (صحابه) که منافق بودند نماز می‌خواند، آیا معنی‌اش جز این است که رسول اکرم جبه انهدام مسجد مومنان امر کرد تا در مسجد منافقین نماز خواند، ؟! آیا چنین چیزی از رسول اکرم جمی‌تواند صحت داشته باشد؟! در همین سوره خداوند رضایت و خشنودی خود را در باره مهاجرین و انصار صحابه اعلام نموده است. خداوند می‌فرماید: ﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠ [التوبة: ۱۰۰]. «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که بخوبی از آن‌ها پیروی کردند خداوند از آن‌ها خشنود است و آن‌ها از خدا خشنودند و خداوند بهشت را برای آنان آماده ساخته است که در زیر ـ درختان ـ آن رود خانه‌ها جاری است آن‌ها جاودانه در آنجا می‌‌‌مانند و این رستگاری بس بزرگی است».

خوانندگان محترم دقت بفرمائید، خداوند در این آیه چگونه رضایت و خشنودی خودش را از مهاجرین و انصار صحابه اعلام کرده است! وای وای و حسرت بر کسی که تمام صحابه یا بعضی از آنان را مبغوض پنداشته و آنان را بدگویی کند. بویژه از کسی که بعد از رسول الله جبه عنوان سید الصحابه، بهترین صحابه و افضل ترین پذیرفته شده بود. یعنی صدیق اکبر، خلیفه اعظم، حضرت ابوبکرس.

همانا گروه ناموفق و رسوا شده روافض، با بهترین یاران رسول اکرم جسر دشمنی داشته، آنان را مبغوض می‌دانند و بد و بیراه می‌گویند ـ خداوند از چنین چیزی همه ما را نجات دهد. این شیوه برخورد و رفتار آنان با اصحاب رسول اکرم جدال بر وارونه بودن عقل و واژگون بودن دل‌های آن‌ها است. شما بفرمائید، آنان چقدر از ایمان بدور هستند. زیرا آنان به کسانی سب و شتم و بد و بیراه می‌گویند که خداوند از آنان اعلام رضایت و خشنودی کرده است. اما اهل سنت خشنودند از کسانی که خداوند از آنان اعلام رضایت کرده است. و بد می‌دانند کسانی را که نزد خدا و رسولش بد هستند. دوستی و محبت دارند با کسانی که دوست خداوند هستند و سر ستیز دارند با کسانی که با خدا سر ستیز داشته باشند. آری اهل سنت متبع هستند نه مبتدع، به همین دلیل اهل سنت حزب الله المفلحون، (یعنی خدا جو یان موفق) وعبادات گذاران مومن هستند.

در آیه ۱۱۷ سوره توبه چنین آمده است ﴿ لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١١٧ [التوبة: ۱۱۷]. «خداوند توبه پیغمبر و توبه مهاجرین و انصار را پذیرفت، مهاجرین و انصار که در زمان سختی از پیغمبر پیروی کردند بعد از آنکه نزدیک بود دل‌هایشان منحرف شود، باز هم خداوند توبه آن‌ها را پذیرفته چرا که او بسیار رؤوف و مهربان است».

این آیه نیز در مدح صحابه وصفاء باطن آنان به صراحت سخن می‌گوید. لذا می‌توان گفت که دو آیه مذکور به شهادت و گواهی حضرت حق ناطق به عدالت صحابه هستند. بعد خداوند متعال اعلام رضایت فرمود از سه نفری که صحابه بودند و در این غزوه شرکت نکرده بودند. ولی در حق بقیه بازماندگان ومتخلفان که از منافقین بودند و رسول اکرم جبه ظاهر عذر آنان را پذیرفته بود، چنین اعلام رضایتی نشده بود. آری این بزرگ‌ترین و بارزترین دلیل است بر وجود فرق میان صحابه که عادل بودند و با وجود خطا و اشتباه مورد مغفرت حضرت حق قرار گرفتند و میان منافقینی که خداوند در کتاب خود درباره رسوایی آنان سخن گفته است.

۹- ضروری می‌دانم که دیدگاه علمای بزرگ روافض امامیه اثنا عشری را که خداوند آنان را به سخن در آورده است تقدیم خوانندگان گرامی‌نمایم. خداوند به بعضی از علمای امامیه توفیق داده که به حق، همان حقی که در آن هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد، سخن گویند. ابوالنصر، محمد بن مسعود، معروف به عیاشی در تفسیرش پیرامون این آیه ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ [البقرة: ۲۲۲]. چنین آورده است. یعنی روایتی را ذکر کرده است که هر گونه نفاق را از اصحاب نفی می‌کند. این روایت از امام محمد باقر، پنجمین امام اثنا عشریه نقل شده است. «سلام می‌گوید نزد ابوجعفر بودم. حمران بن اعین نزد وی آمد و چند سوال را در محضر او مطرح کرد. وقتی حمران می‌خواست از آنجا بلند شود، خطاب به ابوجعفر گفت: خداوند طول عمر به تو بدهد و ما را از وجود تو بهره‌مند سازد. بفرما چرا چنین است. ما به محضر شما می‌آییم و تا اینکه دل‌های ما نرم نشده و روح و روان ما از دنیا دوری نجسته و اهمیت مال و ثروتی که در دست مردم است از دل ما نرفته، بر نمی‌گردیم. اما وقتی از محضر شما مرخص می‌شویم و میان مردم و تجار و کسبه قرار می‌گیریم دنیا برای ما بسیار محبوب می‌شود؟ سلام می‌گوید: ابوجعفر در پاسخ حمران بن اعین گفت: همانا این دل‌ها گاهاً کارها و امور برایشان سخت و دشوار می‌شود و گاهاً آسان و راحت. بعد ابوجعفر÷فرمود: متوجه باشید اصحاب رسول اکرم جاز حضرت رسول جسوال کردند: آیا شما نگران هستید که ما منافق می‌شویم؟ رسول اکرم جخطاب به آنان فرمود: چرا شما در این باره احساس خطر می‌کنید؟ صحابه عرض کردند: «زمانی که در محضر و محفل شما هستیم در اثر صحبت و اندرز شما، دنیا را فراموش نموده و از آن بی‌رغبت می‌شویم و در این بی‌رغبتی از دنیا و گرایش به آخرت چنان احساس می‌کنیم که آخرت، بهشت و دوزخ را داریم می‌بینم. این احساس محدود به لحظاتی است که در محضر شما هستم. هرگاه از محضر شما بیرون رفته و وارد خانه‌های خودمان می‌شویم و با اهل و عیال و زن و فرزندان خود می‌نشینیم و از مال و زندگی خود صحبت می‌کنیم، زمان آن فرا می‌رسد که به حالت اول یعنی قبل از آن حالتی که در محضر شما داشتیم، برگردیم و چنان کیفیتی بر ما حاکم می‌شود که گویی هرگز در فکر آخرت نبودیم. آیا شما فکر می‌کنید این تحول از علائم و آثار نفاق ما است؟ رسول اکرم جفرمود: هرگز! این از اقدامات شیطان است تا شما را به سوی دنیا راغب کند. سوگند به خدا اگر آن کیفیتی که شما در محضر و محفل من داشتید برای همیشه بماند فرشتگان با شما مصافحه خواهند کرد. اگر شما مرتکب گناه نشده و از خداوند امرزش طلب نکنید، خداوند کسانی را می‌آفریند که مرتکب گناه شده، استغفار کنند [۲۹]و خداوند آنان را مورد مغفرت قرار خواهد داد. همانا مومن، خطا کار و توبه کننده است. آیا به این آیه قرآن توجه ندارید ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ [البقرة: ۲۲۲]. وقال ﴿ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ [هود: ۹۰](تفسیر العیاشی سوره بقره آیه ۲۲۲ ج ۱ ص ۱۲۸).

امام یازدهم فرقه اثنا عشریه، امام حسن عسکری در تفسیر خود در مقام توضیح منزلت و جایگاه صحابه در جریان سوالاتی که موسی÷از خداوند داشت، ویکی از آن‌ها دین بود، می‌گوید: موسی از خداوند پرسید: «آیا از اصحاب و یاران پیامبران کسی محبوب‌تر از یاران من نزد توهست؟ خداوند فرمود: ای موسی، مگر نمی‌دانی که فضیلت اصحاب محمد جبر اصحاب تمام پیامبران مانند فضیلت اولاد محمد جاست بر اولاد تمام انبیا و مانند فضیلت خود محمد جبر تمام مرسلین [۳۰]. امام حسن عسکری سخنش را با سخنان و دیدگاه حضرت علیس درباره اصحاب رسول الله جبه پایان رسانده است. حضرت علیس در مقام تعریف از یاران پیامبر جبرای و پیروان خود و در جریان کمک و یاری رساندن به اصحاب پیامبر جو اظهار همدردی با آنان می‌گوید: یاران پیامبر جرا دیدم و هیچکدام از شما با آنان نمی‌تواند برابری کند. آنان در اثر کار و زحمت همواره غبار آلود و پراکنده مو بودند شب‌ها را در حال عبادت سپری کردند. از خوف قیامت کارهایی را که مانند گرفتن آتش در دست بود انجام می‌دادند. پیشانی آنان به خاطر کثرت سجده مانند زانوی بزها سخت و سفت و خشن بود. هرگاه به یاد خدا می‌افتادند، اشک‌هایشان به حدی سرازیر بود که سینه شان خیس می‌شد و به خاطر ترس از عذاب و توقع ثواب مانند درختی که در تند باد طوفان‌ها خم و راست می‌شود، خم و راست می‌شدند. همچنین ابراهیم ثقفی، مرجع اهل تشیع در کتابش «الغارات» که از کتب معتبر امامیه است قول حضرت علیس را وقتی که یارانش از وی سوال کردند، چنین نقل کرده است: «ای امیرالمومنین درباره اصحاب خود برای ما تعریف کن. حضرت فرمود: از کدام اصحابم برای شما سخن بگویم؟ گفتند: از اصحاب حضرت محمد ج. حضرت علیس فرمود: تمام اصحاب حضرت محمد جاصحاب من هستند [۳۱].

آری این است قول حضرتس که به زعم آنان بزرگ‌ترین امام آنان است. درباره اصحاب حضرت محمد جهمان اصحابی که بنابر عقیده تیجانی (هدایت شده) اکثریت آنان منافق بودند. آیا این گروه این عقیده پوچ خود را ابطال می‌کند و در مورد توهین و تنقیص صحابه، لجام بر زبان‌های خود می‌گذارند یا دیدگاه ائمه خود را تخطئه کرده وغلط می‌دانند؟!

در خاتمه انتظار می‌رود که خوانندگان محترم این ادله را مورد دقت و ارزیابی قرار بدهند و آنان چنین دلایلی را در لابه لای مباحث این کتاب مشاهده خواهند کرد. توجه و مراجعه به این دلایل از جهت اینکه خوانندگان صحت آنچه را که در خصوص عقیده روافض نسبت به منافق بودن اکثریت صحابهشکه اولین آنان خلفای ثلاثه هستند نقل گردید، خوب بشناسند، واجب است.

[۲۲] صحیح بخاری ج ۴ ص (۱۶۰۴) اینکه منافقان در میان صحابه و در زمان آنان بودند، بخشی از حدیث بزرگ و طولانی است که متعلق به جریان کعب بن مالک، می‌باشد. [۲۳] آیا منافقین گفتن صحابه بدترین سب و بدگویی در حق آنان نیست؟! [۲۴] صحیح بخاری ج ۳ ص ۱۳۴۳ کتاب فضائل الصحابة از أبی سعید خدری. صحیح مسلم ج ۴ ص ۱۹۶۷. [۲۵] طبرانی در کبیر ج ۱۲ رقم (۱۲۷۰۹) حلیة الأولیاء لأبی نعیم ج ۷ ص ۱۰۳. [۲۶] ابن ماجه برقم (۲۳۴۳) ج ۳ کتاب الأحکام والحاکم. [۲۷] صحیح بخاری جلد ۴ کتاب التفسیر برقم (۴۶۱۷). [۲۸] مجمع البیان فی تفسیر القرآن للطبرسی ص ۸۵. [۲۹] این حدیث بارزترین دلیلی است بر این مطلب که گناهی که صحابی مرتکب آن می‌شود، عیبی در حق او محسوب نمی‌گردد. [۳۰] تفسیر حسن العسکری ص ۱۱ عند تفسیر سورة البقرة. [۳۱] الغارات ثقفی ج ۱ ص ۱۷۷.