«نقدی بر ادعای آقای تیجانی دایر بر وجود نصوص دال بر وجوب پیروی از اهل بیت»
آقای تیجانی به وجوب اتباع اهل بیت در تمام امور، علیه اهل سنت، استدلال نموده و برخی احادیث را در این راستا ذکر میکند و بر این باور است که به موجب این روایات، تبعیت از اهل بیت واجب است.
او نخست در این خصوص حدیث ثقلین را میآورد: «رسول اکرم جفرمود: (ای مردم! من میان شما گذاشتهام آنچه را که اگر بدان تمسک جویید هرگز به بیراه نخواهید رفت یکی کتاب الله و دومی عترت و اهل بیت من) در جایی دیگر رسول اللهجفرموده است: (ممکن است در آیندهی نزدیک، قاصد پروردگار (عزراییل) نزد من بیاید و من جواب مثبت به او بدهم، من دو چیز بسیار مهم و با ارزش را میان شما میگذارم، اولین آنها کتاب خداوند است. حاوی هدایت و روشنی است. دومی، اهل بیت من هستند، درباره اهل بیتم شما را توصیه میکنم، درباره اهل بیتم، شما را توصیه میکنم) وقتی این حدیث را که در صحاح اهل سنت و جماعت وارد شده است، به دقت مورد بررسی قرار بدهم، میبینیم که تنها شیعیان هستند که از ثقلین [۸۰۴]پیروی میکنند و اهل سنت و جماعت تنها از قول عمر که گفته بود: (حسبنا كتاب الله) پیروی میکنند. کاش آنان بدون تاویل، از کتاب خدا پیروی میکردند. وقتی خود عمر معنی کلاله را نمیفهمید، آیه تیمم و بسیاری دیگر از احکام را نمیدانست، چه رسد به کسانی که بعد از وی آمدند و بدون اجتهاد از وی تقلید کردند؟ یا در نصوص قرآنی اجتهاد به رای خود کردند، طبیعی است آنان بوسیله حدیث «تركت فیكم كتاب الله وسنتی»بر من ایراد خواهند گرفت. این حدیث اگر صحت آن تایید شود، در معنی و مفهوم خود، صحیح است. زیرا عترت در حدیث ثقلین که قبلاً بیان گردید، به معنی رجوع به اهل بیت است تا نخست سنت رسول الله جرا به مردم تعلیم دهند یا احادیث صحیحه را برای مردم نقل کنند. زیرا آنان از دروغ گفتن پاکاند و خداوند بوسیله آیه تطهیر آنان را معصوم قرار داده است. و ثانیاً به معنی اینکه معانی و اهداف سنت را به مردم بیاموزاند. زیرا تنها کتاب خداوند برای هدایت کفار نمیکند. چه بسیارند گروههایی که از کتاب الله استدلال میکنند ولی در عین حال در نهایت گمراهی به سر میبرند. همانطور که از خود رسول اکرم جآمده است که فرمود: «كم من قارئ للقرآن والقرآن یلعنه» بسیارند کسانی که قرآن را میخوانند و قرآن آنان را لعنت میکند. کتاب الله ساکت است و در اغلب آیهها چندین احتمال وجود دارد. کتاب الله حاوی محکم و متشابه است. برای درک معانی صحیح آن، مراجعت به «راسخین فی العلم»طبق تعبیر قرآن و به «أهل بیت» طبق تفسیر نبوی ضروری است. لذا شیعه در هر معامله به اهل بیت رسول الله جمراجعت میکنند، فقط در موردی که نص نباشد، اجتهاد میکنند. و ما (آقای تیجانی خود را اهل سنت میداند!) در هر چیز به صحابه مراجعت میکنیم. چه در تفسیر قرآن یا در اثبات و تفسیر سنت. و ما از احوال صحابه و آنچه که آنان انجام دادهاند، و آنچه که آنان استنباط کردهاند و از اجتهادات آنان در برابر نصوص، آگاه شدهایم و این اجتهادها در برابر نصوص از صدها مورد نیز بیشتراند، لذا تمایل بسوی آنان بعد از آنچه که از آنان صورت گرفته است، ممکن نیست. وقتی ما از علمای خود میپرسیم: شما به کدام سنت عمل میکنید؟ لابد آنان میگویند: به سنت رسول الله ج. ولی واقعیت تاریخی با این هماهنگی ندارد. زیرا آنان روایت میکنند که خود رسول الله جفرموده است: «علیكم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین من بعدی عضوا علیها بالنواجذ» ـ به سنت من و سنت خلفای راشدین بعد از من عمل کنید و با چنگ و دندان آن را محکم بگیرید ـ لذا سنتی که آنان در اغلب اوقات از آن تبعیت میکنند، همان سنت خلفای راشدین است، حتی سنت رسول الله جکه آنان بر آن اعتقاد دارند، همان است که از خلفا و صحابه روایت شده است. و در عین حال ما در کتب صحاح خود داریم که رسول الله جاز نوشتن حدیث از آن جهت منع کرد تا با قرآن مخلوط نشود. همچنین ابوبکر و عمر نیز در دوران خلافت خویش از نوشتن حدیث جلوگیری کردند، با این ترتیب، در این مستمسک ما: (تركت فیكم سنتی) حجتی و قوتی دیگر باقی نمانده است [۸۰۵].
میگویم:
۱- اهل بیت در حدیث ثقلین دو معنی و دو مصداق دارد و معنی سومی اصلاً متصور نیست ـ معنی اول اهل بیت، این است که مصداق آن، اهل علم و اهل صلاح و آنانی از اهل بیت که متمسک به کتاب و سنت هستند، میباشند. حدیث «یا أیها الناس إنی قد تركت فیكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتی أهل بیتی» به همین معنی اشاره دارد.
معنی دوم، محبت اهل بیت، احترام و اکرام و محافظت آنان است. حدیث «یوشك أن یأتی رسول ربی فأجیب وأنی تارك فیكم الثقلین أولهما كتاب الله فیه الهدى والنور وأهل بیت أذكركم الله فی أهل بیتی، أذركم الله فی أهل بیتی» به معنی دوم اشاره دارد. تنها رجوع به اهل بیت که علی و اولاد او باشند به دلایل زیر از این حدیث مستفاد نمیشود.
(الف) همانا منظور از اهل بیت: همسران و سایر خویشاوندان هستند و این مطلب را در مباحث مربوط به اختلاف میان فاطمه و ابوبکر به اثبات رساندهام و اعتراف شیعیان دوازده امامی را در این راستا از مصادر و منابع خود آنان به نحوی که جای هیچ گونه ابهامی باقی نمانده باشد. نقل کردهام. علاوه بر این، حدیثی که امام مسلم آن را نقل کرده است و آقای تیجانی در پاورقی کتاب خود بدان اشاره نموده است، مبین این حقیقت است که اهل بیت مورد نظر در آن، سوای حضرت علی و اولادش هستند.
زید بن ارقم میگوید: «... روزی رسول اکرم جدر محلی به نام «خم» واقع میان مکه و مدینه به ایراد خطبه پرداخت بعد از حمد و ثناء فرمود (ای مردم! همانا من انسانی هستم، ممکن است عزراییل که قاصد پروردگار است نزد من بیایید و من او را اجابت کنم، من دو چیز بسیار با ارزش را میان شما میگذارم: نخستین، کتاب است حاوی نور و برنامه هدایت است، کتاب خدا را محکم بگیرید و بدان چنگ زنید. درباره کتاب الله مردم را تشویق میکرد و ترغیب میداد. بعد فرمود: دومی اهل بیت من است. درباره اهل بیت خودم شما را توصیه میکنم، توصیه میکنم و توصیه میکنم. حصین گفت: ای زید! اهل بیت رسول الله جکیا هستند؟ آیا همسران و ازواج مطهرات او، اهل بیت او نیستند؟ زید گفت: همسران رسول الله ج، اهل بیت او هستند و لکن اهل بیت رسول الله جکسانی هستند که صدقه برای آنان روا نیست. حصین گفت: آنان چه کسانی هستند؟ زید گفت: اولاد علی، اولاد عقیل، اولاد جعفر و اولاد عباس، حصین گفت: صدقه برای همه آنان حرام است. زید گفت: آری [۸۰۶]. این روایت معنی دوم «اهل بیت» یعنی همانا محافظت، اکرام و احترام از آنان را تایید میکند.
(ب) معلوم شد که «اهل بیت» شامل تمام اقارب و خویشاوندان است حتی آنانی که کافر بودند و مسلمان نشدهاند. و از طرفی به ما امر شده که به اهل بیت تمسک جوییم. آیا حکم تمسک شامل تمام اهل بیت است حتی شامل کسانی که مخالف با کتاب الله و سنت رسول الله جباشند؟ قطعاً چنین نیست و این باطل است. لذا صد در صد ما مامور تمسک و تبعیت از کسانی از اهل بیت هستیم که متمسک به کتاب الله و سنت باشند و آنان علما و صالحان امت هستند. و این توجیه معنی اول «اهل بیت» یعنی اهل العلم من اهل بیت النبی جرا تایید میکند.
(ت) آیا تمسک تنها به آن عده از اهل بیت واجب است که صالح هستند؟ طبیعتاً چنین نباید باشد. زیرا اختصاص دادن سنت به یکی از اهل بیت، مانند علی، غیر عقلانی است. زیرا ممکن نیست که علم قرآن و سنت تنها نزد یکی از آنان باشد بلکه سایر صحابه که در صحبت رسول الله جبودند و نزول وحی را مشاهده کردند و با تاویل و تفسیر آشنا هستند با او شریکند. زیرا همه آنان از آنحضرت جیاد گرفتهاند.
(ث) حدیث عتره از لحاظ معنی متعارض با این احادیث است. فرمود: «سنت من و سنت خلفای راشدین مهدیین را محکم بگیرید و با چنگ و دندان آن را نگاه دارید» [۸۰۷]. «من نمیدانم تا چه مدت میان شما هستم، پس به آنانی که بعد از من هستند، یعنی به ابوبکر و عمر اقتدا کنید». در این دو حدیث تمسک به سنت خلفای راشدین بویژه به سنت ابوبکر و عمر مورد تاکید و تشویق قرار گرفته است لذا چنین بر میآید که حدیث عترت مطلق نیست.
(ج) معنی تمسک به عترت و خلفای در حدیث چیست؟ ملا علی قاری پیرامون شرح حدیث عترت میگوید: منظور از عترت: کسانی از اهل بیت هستند که عالم باشند، نسبت به سیرت رسول الله جآگاه باشند، با روشهای رسول الله آشنا باشند و حکم و حکمت او را از نزدیک دیده باشند. ابن ملک میگوید: معنی تمسک به عترت، محبت با آنان و تبعیت از سیره و روش آنان است. جمال الدین در توضیح تبعیت از سیره عترت میگوید: در صورتی که سیره عترت مخالف با دین نباشد [۸۰۸]. بعضی علما میگویند: منظور از عترت، اهل بیت و خویشاوندان نزدیک هستند. بخاطر اینکه عترت معانی زیادی دارد، رسول اکرم جبوسیله «اهل بیت» آن را تبیین فرمود تا دیگران بدانند که منظور رسول الله جاز کلمه «عترت» فرزندان، همسران و خویشاوندان نزدیک او هستند [۸۰۹]. مانند قول خداوند درباره همسران رسول الله جدر آیه تطهیر: ﴿ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ ﴾[الأحزاب: ۳۴] حکمه به معنی سنت است و منظور از سنت در حدیث «علیكم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین» بنابر قول ملا علی قاری، همان سنت رسول الله جاست. زیرا خلفا ملتزم به سنت رسول الله جبودند. لذا نسبت دادن سنت بسوی خلفا به خاطر این است مه آنان بر سنت رسول اللهجعمل میکردند یا سنت رسول الله جرا از جریان و حوادث استنباط نموده و بعد بدان عمل میکردند [۸۱۰]ابن رجب میگوید: حدیث «علیكم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین» در واقع نوعی پیشبینی و پیشگویی است راجع به آنچه که بعد از وی میان امت پدید میآید، از کثرت اختلاف در اصول و فروع دین، و در اقوال و اعمال و اعتقادات. اظهارات ابن رجب در واقع مطابق است با آنچه که در خصوص اختلاف و افتراق امت از رسول الله نقل شده است. در روایت آمده است که رسول اکرم جفرمود: امت من به هفتاد و اندی، فرقه و گروه تقسیم میشود، همه اینها در آتشاند بجز یک فرقه و آن همان فرقه است که متمسک به سنت رسول الله و سنت اصحاب رسول الله جباشد. و در این حدیث مورد بحث، امر شده که هنگام اختلاف و دو دستگی بعد از وی به سنت رسول الله و سنت خلفای راشدین تمسک شود. و سنت به معنی راه و طریقهای است که پیشینیان آن را پیموده باشند. لذا این تمسک که در حدیث مورد بحث بدان اشاره شده است، شامل تمام اعتقادات، اعمال و اقوالی است که خود رسول الله جو خلفای راشدین بر آن عمل میکردهاند. و این اعمال، معتقدات و اقوال عنصر مهم و عمده سنت کامل به حساب میآیند [۸۱۱]. و سلف صالح مجموع این اعمال، اقوال و اعتقادات را سنت میدانست واژه سنت را به چیزی دیگر اطلاق نمیکرد. از اینجا بخوبی روشن است که حکم تمسک به سنت خلفا و اصحاب در واقع دستور تمسک به آن علمی است که آنان درباره سنت رسول الله جطریقهای.
(ب) وقتی به قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم که قرآن بر مراجعه به سنت تاکید دارد. مثلاً در آیه ۱۶۴ آل عمران میگوید: ﴿ لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤ ﴾[آل عمران: ۱۶۴] «همانا خداوند بر مومنان منت نهاد آن هنگامی که پیامبری از میان خودشان بر انگیخت تا آیاتش را برای آنها تلاوت کند، آنها را تزکیه کند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد، اگر چه آنها قبل از این، در گمراهی واضح و آشکاری بودند». امام شافعی/ میفرماید: خداوند کتاب را ذکر کرده و منظور از آن قرآن است. و از عالمان قرآن و افراد ثقه شنیدهام که منظور از حکمت، سنت رسول الله جاست [۸۱۲]. و در آیه ۷ سوره حشر چنین آمده است: ﴿ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ ﴾[الحشر: ۷] «آنچه پیامبر به شما دستور داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد باز آیید». آقای محمد جواد مغنیه از علمای بزرگ معاصر شیعه در تفسیر این آیه میگوید: خداوند میفرماید: به قرآن عمل کنید. اگر حکم صریحی از قرآن را درباره مساله مورد نظرتان پیدا نکردید، آنگاه به سنت نبوی مراجعت کنید [۸۱۳]. با توجه به آنچه که در کتاب الله درباره عمل کردن به سنت تاکید شده است و با عنایت به آنچه که تاکید احادیث گذشته بر تمسک به عترت و خلفای راشدین، بخاطر این بوده که آنان علم سنت را داشتهاند و بیش از هر گروهی دیگر آگاه به سنت رسول الله جبودهاند، قطعاً میدانیم که منظور از رسول اکرم جاز این حدیث «تركت فیكم شیئین، لن تضلوا بعدها»، کتاب الله و سنت رسول الله جبوده است. همانطور که در ادامه حدیث آمده است: «كتاب الله وسنتی، ولن یتفرقا حتى یردا على الحوض» یعنی کتاب الله و سنت رسول الله جاز هم جداشدنی نیستند و تا قیامت از هم جدا نمیشوند [۸۱۴].
عترت و سنت متعارض و متناقض یکدیگر نیستند بلکه به تمام معنی موافق و هماهنگ با یکدیگر هستند. خود آقایان شیعه به این حقیقت اعتراف دارند و میگویند: تبعیت از عترت در مواردی که موافق با سنت باشد واجب است و چنین نیست، هرچه را که آنان (عترت) گفتهاند حق است و سایر صحابه خلاف حق را میگویند. آقای کلینی در کتاب «أصول کافی» (اصول کافی نزد شیعه همان منزلت و جایگاه را دارد که بخاری نزد اهل سنت دارد) به روایت ایوب بن حر میگویند: از ابا عبدالله÷شنیدم، فرمود: «هر چیز باید به کتاب و سنت بر گردانده شود و هر حدیثی که موافق کتاب خداوند نباشد، مزخرف است [۸۱۵]از ابی عبدالله روایت است، میفرماید: رسول اکرم جدر منی در حال ایراد خطبه فرمود: ای مردم، آنچه از من به شما رسید اگر موافق قرآن باشد، آن را گفته من بدانید و اگر موافق قرآن نباشد، بدانید که من آن را نگفتهام [۸۱۶]. ابوعمیر از بعضی از اصحاب خود چنین نقل میکند: ابو عبدالله÷میفرمود: «هر کس با کتاب الله و سنت رسول الله جمخالفت کند او کافر است» [۸۱۷]ابان بن تغلب از ابی جعفرسروایت میکند: از ابی جعفر درباره یک مساله سوال شد و او آن را جواب داد. سایل گفت: «فقها چنین نمیگویند». ابو جعفر گفت: خاک بر سر تو، تو هرگز فقیهی را دیدهای؟ همانا فقیه کسی است که از دنیا دوری کند و بسوی آخرت مایل باشد و به سنت رسول الله جتمسک جوید [۸۱۸].
یکی از علمای بزرگ شیعه در فن اسمای رجال در کتابش «رجال الکشی» به نقل از ابی عبدالله میگوید: «از خدا بترسید و آنچه که مخالف قول پروردگار و سنت پیامبرجما باشد آن را نپذیرد. و ما هرگاه صحبت کنیم و حرف بزنیم، میگوییم: خدای عزوجل یا رسول الله جچنین گفته است (رجال الکشی (ص۱۹۵) یونس میگوید: وقتی نوشتههای شاگردان ابو الحسن، رضا به او تقدیم شدند، بسیاری از احادیث را رد کرده و گفت: اینها سخنان ابی عبدالله نیستند ـ و گفت: «ابو الخطاب بر ابو عبدالله دروغ گفته است. خداوند ابو الخطاب و اصحاب ابو الخطاب را لعنت کند، این احادیث را با سخنان خود میآمیزند و تا امروز چنین میکنند (!!) در کتب اصحاب و شاگردان چنین آمده است: آنچه که خلاف قرآن باشد و به ما نسبت داده شود، آن را نپذیرید. زیرا ما هر وقت سخن بگوییم. موافق قرآن و موافق سنت سخن میگوییم. یا از خدا و یا از رسول او سخن میگوییم. و نمیگوییم: فلانی گفته، فلانی گفته. زیرا در این صورت سخن ما متعارض میشود [۸۱۹].
(با توجه به فرمودههای ابی عبدالله و سخنان اصحابش، تمام آنچه که روافض آن را به ابو عبدالله و پدرش نسبت میدهند، مانند وجود قرآن و مصحفی دیگر برای فاطمه بجز قرآنی که در دست مسلمانان است، مرتد شدن تمام صحابه بجز سه یا ۷ تن، ادعای منصوص بودن امامت ائمه از جانب الله و رسول الله، و هر آنچه که از زبان او نقل شده و مستلزم کفر یا غلو است، همهاش دروغ و باطلاند و بهترین دلیل بر این ادعا این است که خود ابوعبدالله فرموده است: «مغیره کفر و زندقه را در هم میآمیزد و آن را به پدرش نسبت میدهد و به شاگردان امر میکند تا آن کفر و زندقه را در میان شیعیان پخش کنند و رواج دهند. لذا هر آنچه از غلو و زندقه در کتب اصحاب ابو عبدالله وجود دارد. همه آنها را مغیره بن سعید در کتب آنان آمیخته است) [۸۲۰].
آیا بعد از این شکی و تردیدی وجود دارد، دایر بر اینکه و پیروان واقعی رسول اکرمجهمان اهل سنتاند؟ زیرا آناناند که با تبعیت از کتاب الله و سنت رسول اللهج، در واقع از رسول مکرم اسلام جتبعیت میکنند.
۲- (آقای تیجانی میگوید: «معنی عترت در حدیث ثقلین، بنابر قول خود رسول اکرم ج، مراجعت به اهل بیت من است. تا اهل بیت نخست شما را درباره سنت من آگاه کنند یا اینکه احادیث صحیحه را به شما منتقل کنند. زیرا آنان از دروغ پاک و به حکم آیه تطهیر معصوم اند).
میگویم:
(الف) همانطور که در مباحث گذشته ثابت کردیم که (اهل بیت» همه خویشاوندان و نزدیکان را در بر میگیرد. آیا همه نزدیکان و خویشاوندان رسول الله جاز دروغ گفتن پاک و منزه هستند؟! همسران رسول الله جنیز مشمول آیه تطهیر هستند، آیا همسران رسول الله از جمله معصومین هستند؟!.
(ب) آقای تیجانی و هم کیشان دوازده امامی او بر این باورند که اهل بیت، دوازده اماماند. یعنی از اولاد علی بن ابی طالب تا امام جعفر صادق. شیعیان دوازده امامی، بعد از امام جعفر صادق، امام موسی کاظم را امام هفتم میدانند. و فرقه اسماعیلی در مورد امامت موسی کاظم با فرقه دوازده امامی اختلاف نظر دارند. آنان بجای موسی کاظم، اسماعیل بن جعفر را امام خود میدانند. فرقه دیگری موسوی به «کیسانیه» که فرزندان امام علی از بطن فاطمه را رها کرده و به امامت محمد بن الحنفیه بن علی عقیده دارند. گروه دیگری بعد از «کیسانیه» به نام «راوندیه» بر این باور است که «اهل بیت» حضرت عباس و فرزندان او هستند [۸۲۱]. و علاوه از این فرقهها، فرقههای دیگری نیز وجود دارد، همه اینها مدعی انتساب به اهل بیت هستند. و هر فرقهها خود را محق و پیرو خط مشی اهل بیت دانسته و فرقه دیگر را کافر یا گمراه تلقی میکند و هر فرقه که مدعی امامت است، خود را عامل و پیرو سنت صحیحه میداند. پس در این میان، جایگاه کتاب الله و سنت رسول الله چیست؟ لذا ادعای آقای تیجانی و هم کیشانش دایر بر اینکه آنان اهل حق هستند زیرا که از اهل بیت تبعیت میکند، یک ادعای پوچ و تو خالی است و یک ادعای سر در گم است. هر فرقه و گروهی که قصد از بین بردن دین را دارد، چاره ندارد جز اینکه متمسک به اهل بیت شود و این تمسک برایش کافی است و او را از جمله حامیان دین واقعی بیمه میکند و چنین شخص یا گروهی در برابر اعمال خود، خود را پاسخگو نمیداند. همانطور که شیوه و منش این فرقه ضاله است. اهل بیت را سپری برای خود قرار داده است تا به مقاصد شومش برسد و اهل بیت در واقع از آنان بیزارند.
و تنها راه نجات، همانا پیروی از کتاب الله و سنت رسول الله جاست مشروط بر اینکه در جستجوی سنت از عارفان و آگاهان امور سنت که همان عالمان از اصحاب و اهل بیت رسول الله جهستند، استفاده شود ـ این است در واقع معنی و مفهوم صحیح اعتصام به کتاب الله و سنت رسول الله ج.
۳- آقای تیجانی مدعی است که شیعه در تمام امور به ائمه دوازدهگانه اهل بیت مراجعت میکنند و اهل سنت کسانی هستند که در تمام امور به اصحاب رجوع میکنند. چه در تفسیر قرآن یا در اثبات سنت.
از جوینده حق میپرسم آیا از میان دو روش، کدام یک بهتر و اقرب الی الحق است؟ در تفسیر قرآن و سنت مراجعه به اصحاب و یارانی که با رسول اکرم جزندگی کردهاند، از نزدیک شاهد نزول قرآن بودهاند، علم تاویل و تفسیر را مشافهه از رسول الله جآموختهاند و در تشخیص سنت از دیگران واردتر بوده و مهارت بیشتری داشتهاند، بهتر است یا اینکه به کسانی مانند: علی بن حسین بن علی و امام جعفر صادق که شیعیان امامیه در فروع مذهب از آنان پیروی میکنند، مراجعه شود. آیا کسی که زندگیاش را با رسول الله جگذرانده است و از نزدیک شاهد اعمال و رفتار رسول الله جبوده است، برابر است با کسی که حتی یک صحابی را نیز ندیده است؟! آیا امام دهم، علی بن محمد الهادی در تفسیر قرآن و فهم سنت از ابوبکر و عمربداناتر است؟؟؟! آیا اجتهاد امام هفتم، امام موسی کاظم، اولیتر و بهتر است از اجتهاد عبدالله بن عباس، همان ابن عباس که رسول اکرم جبرای تفقه و بینش دینی او ادعای کرده است؟! اکنون این سوال برای من مطرح است: اگر دوازده امام در فهم کتاب و سنت از صحابه عالمتر هستند و در باب اجتهاد از صحابه مقدم هستند. پس صحابه در طول مدت زندگی با رسول الله جو صحبت با وی چه میکردهاند؟ چنین بر میآید که آنان بجز خرابکاری و تخریب، از رسول الله جچیز دیگری را نیامو ختهاند، لذا قرآن را طبق آرای خود تفسیر کردند و احادیث موضوعه را وضع کرده علیه رسول الله جدروغ پردازی کردند و همه این دروغها را به پیامبرجنسبت دادهاند و در برابر نصوص صریح قرآن و سنت اجتهاد کردند!! شما را به خدا سوگند، چه نقص، عیب و طعنی بدتر از این را میتوان به رسول الله جنسبت داد؟! حال آنکه رسول اکرم جآنان را به عنوان اصحاب و یارانش پسندیده بود و از صحبت و مجالست آنان اظهار خشنودی کرده بود حتی فرموده بود: «الرجل على دین خلیله فلینظر أحدكم من یخالل»هر کس از دین و دیانت دوست و همراهش پیروی میکند. مواظب باشید در اختیار دوست و خلیل دقت لازم را رعایت کنید [۸۲۲].
آقای تیجانی خواهد گفت: «رسول اکرم جناچار از شر صحابه مجبور بود که آنان را با خود همراه کند و در محفل و مجلس خود آنان را راه دهد. میگویم: آری، آیا بنابر همین دلیل رسول الله جآنان را به عنوان سپاه و لشکر خود بر گزیده بود و بوسیله آنان با کفار میجنگید، آنان را رهبر و فرمانده فتوحات قرار داد، و آنان را به عنوان معلم دین و عقیده در کشورهایی که بوسیله صحابه فتح میشدند، اعزام کرد، و بنابر فرمان خداوند: ﴿ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ ﴾[آل عمران: ۱۵۹] مجبور شد تا آنان را شریک مشورت کند!؟ و از بیعت آنان تا سر حد جان، رضایت خود را اعلام دارد، که در نتیجه خداوند نیز رضایت خود را از آنان اعلام فرمود. و رسول اکرم جعثمان را به عنوان نماینده خود برای گفتگو به مکه فرستاد... الخ آیا همه این اقدامات و همه ارزشهایی که رسول الله جبرای صحابه قایل بود، بخاطر ترس و دفع شر آنان بود؟؟! خواننده محترم، مشاهده کردی که آقای تیجانی و شیعیانش چگونه دین عظیم و رسول امین را از لحاظ دین و عقیده مطعون میکنند!.
میگویم:
از بقیه سفسطههای تیجانی اعراض نموده و بدان توجه نمیکنم. زیرا آنچه که گفته شده به لطف حضرت حق کافی است.
بعد آقای تیجانی از حدیث سفینه استدلال کرده میگوید: «رسول اکرم جفرمود: مثال اهل بیت من در میان شما، مانند کشتی نوح است در قوم او. هر کس از قوم نوح که سوار کشتی نوح شد نجات حاصل کرد و هر کس که از سوار شدن باز ماند غرق شد. و فرمود: مثال اهل بیت من در میان شما، مانند دروازه «حطه» است در بنی اسراییل، هر کس از آن داخل شد، مورد مغفرت قرار گرفت [۸۲۳].
میگویم:
در سند این حدیث مجموعهای از ضعفا و متروکین وجود دارد. حسن بن ابی جعفر متروک و علی بن زید ضعیف است. در سلسله سندی که طبرانی آن را نقل کرده است، عبدالله بن داهر وجود دارد. و او متروک الحدیث است [۸۲۴]. علامه البانی درباره این حدیث میگوید: «إسناده واه» یعنی سندش سست و بیبنیاد است (مشكاة الـمصابیح للتبریزی شماره حدیث ۶۱۸۳) و محقق «فضائل الصحابة»قول البانی را تایید کرده است. زیرا در سند آن مفضل بن صالح النحاس الاسدی وجود دارد و محققین او را ضعیف قرار دادهاند. ذهبی درباره او میگوید: «مفضل واه» یعنی مفضل سست و بیپایه است [۸۲۵]. آقای تیجانی حدیث دوم (مثل أهل بیتی كمثل سفینة نوح... الخ) را به مجمع الزوائد آقای هیثمی نسبت میدهد. ولی وقتی به کتاب «مجمع الزوائد» مراجعه شود و میبینم در آن چنین آمده است: «از ابوذرسروایت است که رسول اکرم جفرمود: مثال اهل بیت من، مانند سفینه نوح است. هر کس سوار آن شد، نجات پیدا کرد و هر کس باز ماند، غرق شد (ومن قاتلنا آخر الزمان كمن قاتل الدجال). در ادامه حدیث آمده است که در اسناد بزار، حسن بن ابی جعفر الجعفری و در اسناد طبرانی بن داهر وجود دارد و هر دو متروک الحدیث هستند. از عبدالله بن زبیربروایت است که رسول اکرم جفرمود: «مثال اهل بیت من مانند کشتی نوح است. هر کس سوار آن شد سالم ماند و جان سالم به در برد و هر کس آن را ترک کرد غرق شد. بزار آن را روایت کرده و در سند آن ابن لهیعه وجود دارد و او «لین است» یعنی ضعیف است و در صحت و سقم حدیث دقت لازم را رعایت نمیکند. و ابوسعید خدری میگوید: از رسول اکرم جشنیدم که فرمود: مثال اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر کس سوار آن شد نجات پیدا کرد و هر کس ترک کرد، غرق شد. و مثال اهل بیت من مانند باب «حطة» در بنی اسراییل است هر کس در آن داخل شود مغفرت میشود». حدیث را طبرانی در «المعجم الصغیر والـمعجم الأوسط»روایت کرده است. «وفیه جماعة لم أعرفهم»!؟ [۸۲۶]یعنی در سلسله سند این حدیث گروهی هستند که برای من شناخته شده نیستند. از همه این مباحث چنین پیدا است که حدیث «سفینه» یا حدیث «باب حطة» باطل و غیر قابل استدلال است.
همچنین آقای تیجانی از حدیث سومی، یعنی حدیث «من سره أن یحیى حیاتی» استدلال کرده میگوید: «رسول اکرم جفرمود: «هر کس دوست دارد که زندگی او مانند زندگی من و موت او مانند موت من باشد، و در باغهای همیشگی که پروردگار من نهال آن را غرس کرده است، زندگی کند، بعد از من با علی دوستی کند و به اهل بیت من اقتدا کند. زیرا آنان اولاد من هستند و از سرشت من آفریده شدهاند و همان علم و درکی که من دارم به آنان داده شده است، وای بر حال کسانی از میان امت من که منکر فضیلت آنان شوند، آنان صله رحمی و پیوند مرا در حق اولاد من قطع میکنند. خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نکند. (ثم اهتدیت ص ۱۶۱) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۷۱-۲۷۰).
میگویم:
این حدیث، موضوع است. سندش مبهم و راویان آن بجز ابن ابی رواد مجهولاند. تمام راویان پایین تر از ابن ابی رواد مجهولاند و دیده نشده که حتی یکی از علمای رجال از آنان یادی کرده باشد. البته نظر من این است که احمد بن محمد بن یزید بن سلیم، همان ابن مسلم انصاری طرابلسی، معروف به ابن ابی الحناجر است. ابن ابی حاتم در مورد او میگوید: «ما از وی حدیث نوشتهایم و او راستگو است» و در تاریخ ابن عساکر، شرح حال او ذکر شده است و بقیه راویان آن شناخته شده نیستند. که یکی از آنها این حدیث ظاهر البطلان را وضع نموده است، فضیلت علیسروشنتر و مشهورتر از این است که به چنین حدیث موضوعی بر آن استدلال شود که شیعیان بدان تشبث میکنند و اوراق کتب خود را با صدها حدیث مثل آن، سیاه میکنند و بوسیله آن درباره اثبات حقیقت و واقعیتی به بحث و مجادله میپردازند که احدی امروزه منکر آن نیست و آن حقیقت و واقعیت عبارت است از فضیلت و کرامت علیس [۸۲۷].
جای بسی شگفتی و تعجب است که آقای تیجانی در حاشیه و پاورقی کتاب خود به ماخذ، این حدیث اشاره کرده و در این راستا، «حلیه» ابی نعیم و «تاریخ ابن عساکر» را ذکر کرده است ولی به این نکته که این دو مورخ حدیث مذکور را ضعیف قرار دادهاند، اصلاً اشاره نکرده است شاید به این خاطر که امانت دروغین و انصاف کذایی خود را موجه و مدلل جلوه دهد. ابو نعیم درباره این حدیث گفته است «غریب» [۸۲۸]این واژه اشاره به ضعیف بودن آن دارد. ابن عساکر آن را در تاریخ خود آورده و درباره آن گفته: «هذا حدیث منكر وفیه غیر واحد من الـمجهولین»این حدیث منکر (غیر شناخته شده) است و در سند آن چند تن از روایاتی که شناخته شده نیستند، وجود دارد» [۸۲۹]؟!
آقای تیجانی در ادامه اثبات جهالت خود که همواره از آن استفاده میکند، میگوید: «مناسب است اشاره داشته باشم مبنی بر اینکه در اثنا بحث و تحقیق که بر عهده گرفته بودم، نخست درباره صحت این حدیث با شک و تردید مواجه شدم و حدیث برایم بسیار سنگینی میکرد. زیرا حاکی از تهدید نسبت به کسانی بود که با علی و اهل بیت سر مخالفت دارند، بویژه وقتی فکر میکردم که این حدیث قابل تاویل هم نیست، ناراحتیام فزونی گرفت و نزدیک بود با دیدگاه ابن حجر عسقلانی که در اصابه بعد از ذکر حدیث مذکور، آن را ارائه داده است موافقت کنم. ابن حجر در اصابه درباره این حدیث میگوید: (قلت: فی إسناده یحیى بن یعلى الـمحاربی وهو واه)(!!) ـ یعنی در سند آن یحیی بن یعلی محاربی وجود دارد و او ضعیف است ـ (آقای تیجانی میگوید): ابن حجر با این قضاوت خود بعضی از اشکالات و شبهات را که ذهن مرا مشوش کرده بودند، زائل نمود. زیرا من نیز فکر میکردم و تصورم این بود که یحیی بن یعلی محاربی واضح این حدیث و فرد غیر معتبری است. اما خداوند متعال میخواست مرا به تمام معنی از حقیقت حال آگاه کند. روزی کتاب «مناقشات عقائدیة فی مقالات إبراهیم الجبهان»را مطالعه میکردم. کتاب مذکور مرا از حقیقت امر آگاه کرد. زیرا در کتاب مذکور آمده بود که یحیی بن یعلی محاربی فردی ثقه و معتبر است و شیخین، بخاری و مسلم از وی نقل کردهاند. حتی به این کفایت نکردم و شخصاً در صدد تحقیق بر آمدم ـ دیدم بخاری در صفحه ۳۱ جلد سوم، تحت عنوان غزوه حدیبیه چند حدیث را از وی نقل کرده است، همانطور که امام مسلم در صفحه ۱۱۹ جلد پنجم تحت عنوان «حدود» از وی نقل کرده است. اما ذهبی با وجود سختگیری که در باب صحت و سقم روایات و جرح و تعدیل راویان دارد، یحیی بن یعلی محاربی را ثقه قرار داده است، بقیه ائمه جرح و تعدیل نیز ثقه بودن او را تایید کردهاند و شیخین (بخاری و مسلم) نیز از وی حدیث نقل کردهاند با این همه، این دسیسهی تزویر و وارونه جلوه دادن حقایق و مطعون کردن فردی که ثقه است و اهل صحاح از وی نقل کردهاند، چرا؟! پاسخ این سوال برای من مبهم است [۸۳۰].
میگویم:
آقای تیجانی بسیار تمایل دارد که نهایت سادگی و سطحیت فکری او برای خوانندگان محترم آشکار شود. حدیثی که او آن را آورده است و آن عبارت است از: «من سره أن یحیی حیاتی.. . الخ)در سند آن راوی بنام یحیی بن یعلی محاربی اصلاً وجود ندارد. آقای تیجانی میان حدیثی که ما در صدد آن هستیم و حدیثی دیگر خلط مبحث نموده و آن را عوض گرفته است. و حدیث دیگر از این قرار است. «من أحب أن یحیی حیاتی یموت موتی ویسكن جنة الخلد التی وعدنی ربی ﻷغرس قضبانها بیدیه فلیتول علی بن أبی طالب فإن لن یخرجكم من هدی ولا یدخلكم فی ضلالة»در سند این حدیث یحیی بن یعلی الاسلمی وجود دارد. ولی قوت تشخیص و تحقیق گستردهای که آقای تیجانی در صدد آن بر آمده است، او را در حالتی قرار داده است که میان دو حدیث فرق و امتیازی قایل نیست. یک حدیث را روایت میکند و حدیث دیگری را تحقیق میکند!!؟ چنین بر میآید که آقای تیجانی از هدایت گر خود، آقای عبد الحسین موسوی پیروی کرده است. او در کتاب خود به نام «الـمراجعات» پیرامون بحث از حدیث مذکور، سخنان ابن حجر را درباره یعلی محاربی آورده و بعد گفته است: «چنین چیزی از عسقلانی بسیار شگفت آور است زیرا که یحیی بن یعلی محاربی به اتفاق همه محدثین قابل اعتماد است» [۸۳۱]آقای تیجانی در نقل سخنان موسوی عجولانه عمل کرده است ولی متاسفانه درک نکرده است و نفهمیده است که او در صدد تحقیق حدیثی دیگر است. اما درباره سخنان ابن حجر که فرموده است: «فی إسناده یحیى بن یعلى المحاربی وهو واه»یعنی در سند آن یحیی بن یعلی محاربی وجود دارد و او راوی ضعیفی است. باید عرض شود که ابن حجر بدون قصد و عمد به خطا رفته است. عوض اینکه بگوید: «یحیى بن یعلى الأسلمی» گفته است: «یحیى بن یعلى الـمحاربی» و دلیل اینکه ابن حجر اشتباه رفته است، این است که خود او در شرح حال محاربی، او را تایید کرده است. چنانچه درباره او میگوید: «یحیى بن یعلى بن الـمحاربی الكوفی ثقة» یعنی: یحیی بن یعلی بن حارث محاربی ثقه و قابل اعتماد است و درباره الاسلمی میگوید: «یحیى بن یعلى الأسلمی الكوفی شیعی ضعیف» یعنی یحیی بن یعلی اسلمی کوفی، اهل تشیع و ضعیف است [۸۳۲]لذا ابن حجر بجای اینکه بگوید: «اسلمی ضعیف است» گفته است: «محاربی ضعیف است». به هر حال در مجموع این است عیب کار، اما آنچه که در واقع شگفتآور است، این است که آقای تیجانی از یک حدیث استدلال میکند و به تحقیق حدیث دیگری میپردازد!!! ای تاریخ، این گونه حماقت را بدست فراموشی نسپار.
[۸۰۴] کتاب الله و عترت طاهره رسول الله. [۸۰۵] ثم اهتدیت ص (۱۵۲-۱۵۱) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۵۴-۲۵۱). [۸۰۶] مسلم مع الشرح کتاب فضائل الصحابة برقم (۲۴۰۸). [۸۰۷] سنن ترمذی کتاب العلم برقم (۲۶۷۶) و ترمذی کتاب مناقب رقم (۳۶۶۳) و نگا: صحیح ترمذی شماره (۲۸۹۶-۲۱۵۷). [۸۰۸] مرقات شرح مشکوة ج۱ صفحه (۵۳۱). [۸۰۹] مرقات المفاتیح ج۱۰ ص (۵۳۰) و تحفة الأحوذی ج۱ (ص۱۹۶). [۸۱۰] تحفة الأحوذی ج۷ ص (۳۶۷). [۸۱۱] جامع العلوم و الحکم ابن رجب (ص۱۲۰). [۸۱۲] مفتاح الجنة فی الاعتصام بالسنة، جلال الدین السیوطی ص۱۸. [۸۱۳] التفسیر المبین (ص۷۳۱). [۸۱۴] مستدرک حاکم جلد ۱ کتاب العلم (ص۹۳) آلبانی سند آن را صحیح قرار داده است نگا صحیح الجامع (۲۹۳۷). [۸۱۵] اصول کافی ـ ج۱ کتاب فضل العلم باب الأخذ بالسنة (ص۵۵) [۸۱۶] اصول کافی ج۱ کتاب فضل العلم (ص۵۶). [۸۱۷] همان ماخذ. [۸۱۸] اصول کافی ج۱ کتاب فضائل العلم ـ باب أخذ بالسنة (ص۵۶). [۸۱۹] رجال الکشی (۱۹۶-۱۹۵) مغیرة بن سعد. [۸۲۰] رجال الکشی ص (۱۹۶). [۸۲۱] فرق الشیعه نوبختی ص (۶۸-۳۳-۲۳) و الفرق بین الفرق بغدادی (ص۶۰) کتاب عقاید الثلاث و سبعین لابن محمد یمنی ج۲. [۸۲۲] سنن ابی داود (۴۸۳۳) و ترمذی (۲۳۷۸) و به صحیح ابو داود (۴۰۴۶) مراجعه کنید. [۸۲۳] ثم اهتدیت ص (۱۶۰) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۶۸-۲۶۷). [۸۲۴] معجم طبرانی الکبیر، احادیث شماره (۲۶۳۷-۲۶۳۶-۱۲۳۸۸-۲۶۳۸). [۸۲۵] فضائل الصحابة ج۲ شماره (۱۴۰۲). [۸۲۶] مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهیثمی ج۹ ص۱۶۸. [۸۲۷] سلسلة الأحادیث الموضوعة ج۲ ص ۲۹۸. [۸۲۸] حلیة الأولیاء، أبی نعیم ج۱ ص (۱۲۰). [۸۲۹] تاریخ دمشق ج۱۲ ص ۱۲۰. [۸۳۰] ثم اهتدیت ص (۱۶۲) و آنگاه هدایت شدم ص (۲۷۲-۲۷۱). [۸۳۱] المراجعات موسوی (ص۲۷). [۸۳۲] تقریب التهذیب لابن حجر ج۲ ص (۳۱۹).