نقدی بر دیدگاه آقای تیجانی درباره عمر بن خطاب، تحت عنوان «گفتگو با یک عالم»
آقای تیجانی میگوید: صحیح بخاری را باز کردم و در آن چنین نوشته بود: عمر بن خطاب به خانهی حفصه داخل شد. اسماء دختر عمیس در آنجا بود. وقتی عمر نگاهش به اسماء بنت عمیس افتاد، گفت: این کیست؟ حفصه گفت: «أسماء بنت عمیس». عمر گفت: همان حبشی، همان دریایی ـ (یعنی همان اسماء که از راه دریا به حبشه هجرت کرده است) اسماء گفت: «آری»، عمر گفت: ما قبل از شما هجرت کردهایم، لذا نسبت به رسول الله ج، ما از شما حق بیشتری داریم. اسماء خشم کرد و گفت: به خدا سوگند، هرگز چنین نیست. شما با پیامبرجهمراه بودید. گرسنگان شما اطعام میشد، و جاهلان شما راهنمایی میشدند، و ما در سرزمین بسیار دوری زندگی میکردیم، سرزمینی نا مطلوب در دیار حبشه و همه این گرفتاریها به خاطر الله و رسول الله بوده است و سوگند به الله، که من با یاد رسول الله میخوردم و مینوشیدم. و ما (در دیار هجرت) مورد اذیت و ازار دشمنان قرار گرفتهایم ـ این جریان را به رسول الله جبدون اندک کم و کاستی گزارش خواهم کرد. وقتی رسول اکرم جدر خانه تشریف آورد، اسماء گفت: ای پیامبر خدا، عمر بن خطاب چنین و چنان میگوید. رسول اکرم جفرمود: تو در جواب چه گفتی؟ اسماء گفت: چنین و چنان گفتم. رسول اکرم جفرمود: حق او نسبت به من از حق شما بیشتر نیست (یعنی عمر استحقاق بیشتری نسبت به من از شما ندارد) او و همراهانش یک بار هجرت کردند و شما صاحبان سفینه (کسانی که با کشتی به حبشه هجرت کردهاید) دو بار هجرت کردهاید. اسماء میگوید: ابوموسی اشعری و سایر کسانی که بوسیله کشتی به حبشه هجرت کرده بودند، همواره نزد من آمده درباره حدیث از من سوال میکردند. هیچ چیزی در دنیا برای آنان بیش از این حدیث مایه مسرت و خوشحالی نبود. آقای تیجانی میگوید: «من گفتم: وقتی رسول اکرم جاز نخستین کسانی بود که درباره ابوبکر شک داشت و برای او گواهی نداد، زیرا رسول الله جنمیدانست که او در آینده چه میکند؟ و وقتی رسول اکرم جبه برتر بودن عمر بن خطاب در برابر اسماء بنت عمیس اعتراف نکرد بلکه اسماء را در برابر عمر برتر و افضل میدانست، پس من حق به جانب هستم که شکاک باشم و کسی را برتر ندانم تا اینکه تحقیق نموده و به واقعیت برسم و واضح و روشن است که این دو حدیث با تمام احادیثی که درباره فضیلت ابوبکر و عمر وارد شدهاند، متعارض و متضاداند ـ و همه آن فضایل وارده را نفی میکنند. زیرا این دو حدیث با واقعیت عقلانی نزدیکتر هستند تا فضایل دروغین [۵۸۳].
میگویم:
۱- به خدا سوگند، برای من روشن نیست که آقای تیجانی چگونه فکر میکند و چه مینویسد و از چه لحاظ این حدیث را سبب طعن برای عمرسمیداند؟! نهایت امر در این حدیث، این است که رسول اکرم ج، درباره فضیلت اهل سفینه سخن گفته است. اهل سفینه کسانی بودند که نخست به حبشه و سپس به مدینه منوره هجرت کردند. رسول اکرم جبه خاطر دو هجرت که آنان انجام داده بودند، در برابر آن عده از اصحاب و یاران که یک دفعه (از مکه به مدینه) هجرت کرده بودند، تفضلی در حقشان قایل شد. تفضیل اصحاب سفینه علی الاطلاق نبود بلکه فقط از جهت هجرت بود.
۲- درباره این گفته آقای تیجانی که رسول الله جبه افضل بودن عمر در برابر اسماء بنت عمیس اعتراف نفرمود بلکه اسماء را در برابر عمر برتر و افضل معرفی کرد، باید عرض شود که این گونه برداشت از حدیث حکایت از جهل مرکب تیجانی دارد. زیرا رسول الله جدر جواب اسماء فرمود: او (عمر بن خطاب) و اصحابش که یک دفعه هجرت کردهاند، نسبت به من استحقاق بیشتری از شما ندارند و شما صاحبان سفینه دو بار هجرت کردهاید. مسلماً رسول اکرم جعمر بن خطاب را همراه با سایر اصحاب خود که یک بار هجرت کرده بودند، عنوان کرد و تنها عمر را ذکر نکرد. بنابراین کلیه کسانی از اصحاب رسول الله جکه یک بار به مدینه هجرت کردهاند، طبق برداشت آقای تیجانی از اسماء بنت عمیس یا اصحاب سفینه بهترند و بدون تردید این تعمیم و شمول، شامل علی بن ابی طالب که یک بار به مدینه هجرت کرده بود نیز میشود، اما برداشت و قرائت صحیح از این حدیث همان است که جمهور علمای مذاهب از آن دارند، یعنی اینکه این تفضیل علی الاطلاق نیست، بلکه فقط از لحاظ هجرت است.
۳-.. . آقای تیجانی میگوید: (روشن است که این حدیث متضاد و متعارض با تمام احادیثی است که در باب فضیلت عمر بن خطاب وارد شدهاند) آری، طبیعتاً باید چنین باشد، چرا چنین نباشد و چرا احادیث وارده در فضیلت عمر باطل نباشند، زیرا آقای تیجانی در کارخانهی تحلیل حدیث خود آنها را تخریج کرده است!!؟
آقای تیجانی میگوید: آنچه که بعضی از علمای ما ادعا میکنند دایر بر اینکه شیعه همان اهل فارس مجوس هستند که عمر در جنگ قادسیه غرور، مجد و عظمت آنها را شکسته و پوزهی آنها را به خاک مالیده است و به همین خاطر شیعیان او را مبغوض و ناپسند میدانند، نبست و صحت ندارد، من به این جاهلان چنین پاسخ دادهام که شیعه بودن اهل بیت رسول الله جاختصاصی به فارسها ندارد بلکه شیعه در عراق، حجاز، سوریه، لبنان که همه اهالی این بلاد، عرب هستند، وجود دارد، همان گونه که در هندوستان، پاکستان و سایر کشورهای آفریقایی که اهالی آنها نیز فارس نیستند وجود دارد. اگر شیعیان اهل بیت تنها ایرانی و فارس زبان میبودند، دلیل آقایان دلیلی معقول و محکم بود ولی فارسها معتقد به امامت دوازده امام هستند که همگی آنان از عرب، از قریش و از بنی هاشماند که خاندان رسول الله جمیباشند. اگر فارسها متعصب میبودند و از اعراب نفرت میکردند، آنطور که بعضیها میگویند سلمان فارسی را امام خود قرار میدادند. زیرا او از نژاد فارسی بود، و جایگاه و منزلت او از دیدگاه شیعه و سنی بطور یک نواخت پذیرفته شده است. از طرفی دیگر تمام اهل سنت و جماعت به امامت فارسی نژادها مانند، ابوحنیفه، نسایی، ترمذی، بخاری، مسلم، ابن ماجه، رازی، غزالی، ابن سینا، فارابی و غیرهم، اعتقاد دارند و امامت آنان را پذیرفتهاند. اگر شیعیان فارسی نژاد بخاطر اینکه، عمر بن خطاب غرور، مجد و عظمت آنان را در هم کوبیده و پوزه آنان را به خاک مالیده است، با وی مخالف هستند و او را نفرین میکنند، آنگاه مخالفت و نفرین شیعیان عرب و غیر فارس را در حق عمر بن خطاب چگونه توجیه میکنیم؟ لذا این دعوای محض و بلاد دلیل است و مخالف و نفرین شیعیان عرب و عجم با عمر بن خطاب به خاطر نقشی بود که او در دور نگاه داشتن امیرالمومنین، سید اوصیاء، علی بن ابی طالب از رسیدن به خلافت بازی کرده بود و به خاطر عواملی که زمینهی فتنه، اضطراب وانحلال و از هم پاشیدگی این امت را فراهم نمود. و کافی است که پردهها برداشته شوند و واقعیتها ظاهر کرده شوند، تا هرجویای حق بدون سابقه عداوت و دشمنی با وی، او را رها کند و از وی به پرهیزد [۵۸۴].
میگویم:
۱- برای نخستین بار رفض توسط عبدالله بن سبا یهودی ظاهر شد. او نخستین کسی بود که بدعت امامت علی بن ابی طالب را بعد از رسول اکرم ج، بنا نهاد. تمام روافض اثناعشری به این حقیقت اعتراف دارند. و نمیتوانند منکر آن شوند. امام و متکلم شیعیان جناب حسن بن موسی نوبختی در کتاب خود [۵۸۵]مینویسد: «گروهی از یاران علی بن ابی طالب بر این باورند که عبدالله بن سبا، یهودی بود و بعد از مسلمان شدن با علی÷موالات و پیمان دوستی برقرار نمود و در زمانی که بر دین یهود بود، بعد از وفات حضرت موسی عیناً همین مطلب را که بعد از رسول الله جدرباره حضرت علی میگفت، درباره یوشع بن نون گفته بود. او نخستین کسی بود که عقیده واجب بودن امامت علی بن ابی طالب بعد از رسول الله جرا تشهیر کرد و آن را رواج داد و از دشمنان علی بن ابی طالب اظهار برائت نمود و مخالفین او را بر ملا کرد و به همین خاطر مخالفین شیعه میگویند: که اصل رفض بر گرفته از یهودیت است» [۵۸۶].
و به دلیل اینکه عمر بن خطاب به وسیلهی سپاه خود غرور فارسها را شکست و کشور آنان را تصرف کرد، آنان در صدد انتقام ازوی برامدند و برای حیله و دسیسه علیه اسلام اتفاق کردند و مناسبترین شیوه برای آنان در این مقطع، که قدرت و شوکت خود را از دست داده بودند، این بود که به حربهای متوسل شوند که نزد مسلمانان قداست داشته باشد. هیچ تز و شیوهای جز شیوه عبدالله بن سبا را که اهل بیت رسول الله جرا مستمسکی برای مطعون کردن خداوند عزوجل قرار داده بود، نیافتند. در نتیجه دشمنان عمر بن خطاب به همان تز ابن سبا یهودی (تز محبت با اهل بیت رسول الله ج) متوسل شدند و آن را برای پخش و گسترانیدن انحرافات خود در میان مسلمانان بهانه قرار دادند. آری، این بود مبدا نشات و ظهور رفض آنطور که خود آنان اعتراف دارند.
۲- آری، این بود ادعای آقای تیجانی که تشیع تنها منحصر در فارسها نیست بلکه در عرب و غیر عرب نیز وجود دارد، نمیتواند واقعیت امر را تغییر دهد، زیرا آنچه که پیرامون آن باید بحث و بررسی شود، ماهیت و کیان رفض و تشیع است و ثابت کردم که منشا اصلی آن، فارسها هستند و این مطلب که این بیماری در عرب و غیر عرب سرایت کرده است، یک جریان سنتی است، زیرا هیچ دعوتی و حرکتی در این دنیا شروع به کار نکرده مگر اینکه گروهی از مومنان با اندیشه خاص آن، گرد آن جمع نشده باشند و این به هیچ وجه نمیتواند حقانیت باشد، مگر شما نمیدانید که ایده و جریان مارکسیسم در دوران قدرت خود بسیار از اعراب، فارس و غیره را تحت تاثیر قرار داده است، آیا این اثر پذیری از مارکسیسم میتواند دلیل حقانیت آن باشد؟! وقتی ایده انکار وجود خداوند میان عدهای از مردم اعراب رواج پیدا کرده است و گروهی بدان ایمان آوردهاند و حتی دولتها و حکومتهایی بر اساس همین عقیده در بلاد عربی شکل گرفته است، پس پذیرفته عقیدهی رفض و تحت تاثیر قرار گرفتن از آن برای بعضی اعراب و غیر اعراب به مراتب آسانتر است، به ویژه وقتی آنان شعار محبت اهل بیت رسول الله جو حمایت از آنان را سر میدهند! حاصل سخن اینکه، این به هیچ وجه نمیتواند دلیلی برای تیجانی دایر بر صحت مذهب رافضی باشد.
۳-.. . اینکه اعراب و غیر اعراب، علاوه بر فارسها عمر بن خطاب را دوست ندارند و او را نکوهش میکنند، جریان عادی و طبیعی است. زیرا ساختار و زیر بناء مذهب روافض بر طعن بر ابوبکر و عمر پی ریزی شده است. هر کس که این عقیده را بپذیرد، تمام تبعات و احکام جنبی آن را باید پذیرفته باشد. روی همین اساس میبینیم که بسیاری از فارسها با حضرت عمر بن خطاب محبت دارند. چون آنان معتقد به عقیده حقه، (عقیده اهل سنت و جماعت) هستند. این نیز یک جریان طبیعی است. آری، این است توجیه عداوت بعضی اعراب و غیر فارسها با حضرت عمر بن خطابس.
۴-.. . آقای تیجانی میگوید: اهل سنت و جماعت را میبینیم که فارسها را به عنوان امام پذیرفتهاند. این دیدگاه او حکایت از جهل او دارد. زیرا واقعیت این است که تمام علمای عرب و غیر عرب به لحاظ عقیده از منهج و روش اهل سنت تبعیت میکنند. زیرا هیچ عرب یا فارسی از منهج و مسلک اهل سنت نمایندگی نمیکند. مسلک اهل سنت، مسلک جدید و مزخرفی نیست که اشخاص آن را نمایندگی بکنند به گونهای که در مسلک رفض و تشیع مروج است، بلکه مسلک اهل سنت با تکیه بر کتاب الله و سنت رسول الله جاز حقیقت و کیان اسلام نمایندگی میکند، و هر کس که این مسلک را بپذیرد، او اهل سنت است، خواه عرب باشد یا عجم.
۵-.. . آقای تیجانی میگوید: «اگر فارسها متعصب میبودند و از اعراب نفرت میکردند، آنطور که بعضیها میگویند، سلمان فارسی را به عنوان امام برای خود بر میگزیدند. زیرا سلمان، فارسی نژاد و از اصحاب رسول الله جبود و همه عرب و عجم، شیعه و سنی از منزلت و جایگاه او مطلع بودند و بر آن اتفاق نظر داشتند».
میگویم:
آقای تیجانی، اگر تو تا این حد ساده لوح هستی و ساده اندیشی، باور ندارم که روافض در این مساله مثل تو ساده باشند. زیرا سلمان هر چند که از اصحاب جلیل القدر بود ولی صحابیت افتخاری است که سایر صحابه از آن بهرهمند بودند حتی بعضی از آنان به لحاظ منزلت و صحبت از سلمان نیز بهره بیشتری داشتند و علاوه بر این، سلمان، فارسی نژاد بود، اگر شیعه دوازده امامی او را به عنوان امام میپذیرفتند و او را امام خود قرار میدادند، بازی به رسوایی میانجامید و شکوک و شبهات زیادی به وجود میآمد، زیرا زیرکی و هوشیاری مقتضی بود که شیعه دوازده امامی، اهل بیت رسول الله جرا به عنوان پناه گواهی برای خود بر گزیند. اما سلمان را به خاطر فارسی نژاد بودنش جزو صحابه مرضیین قرار دادند تا بازی کامل شده و موضع مستحکم شود.
۶- ... من مدعی نیستم که تمام روافض و دوازده امامی از این مطلب مطلع هستند بلکه اکثریت قریب به اتفاق عامه شیعه اصل واقعیت را نمیدانند و معتقد هستند که از حق تبعیت میکنند و صراط مستقیم را میپیمایند و بسیاری از آنان با آشکار شدن حق و حقیقت، از آن پیروی میکنند و بدان پناه میبرند و عملا بسیاری را دیدهایم که به مذهب حقهی اهل سنت گراییده و حتی از فعالترین دعوت گران آن شدهاند. حتی بعضی از علمای شیعه نیز بعد از روشن شدن موضع انحرافی خود، بسوی حق رجوع کردهاند، مانند دکتور موسی موسوی، احمد کسروی [۵۸۷]. از خداوند کریم، آفریدگار عرش عظیم خواستارم تا عموم شیعیان را بسوی حق راهنمایی نموده و از انحرافهای گمراه کنندگان آنان را رها سازد. آمین.
[۵۸۳] ثم اهتدیت ص (۱۲۹) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۱۳-۲۱۱). [۵۸۴] ثم اهتدیت ص (۱۳۳-۱۳۲) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۱۷-۲۱۶). [۵۸۵] فرق الشیعة. [۵۸۶] فرق الشیعة ص(۲۲). [۵۸۷] به کتاب تشیع و شیعه مراجعه شود.