نوعِ چهارم: نذرِ معصیت
کسی که بر انجامِ معصیت و گناهی مانندِ نوشیدنِ شراب یا قتلِ کسی به ناحق، نذر کند نذرش باطل است و وفای به آن جایز نیست زیرا که انجامِ معصیت و گناه، حرام است و ملزم شدن به نذر، آن را حلال نمینماید برای اینکه پیامبر جفرموده است:
«مَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَهُ فَلاَ يَعْصِهِ».
«هرکس نذر کرد که نافرمانیِ خداوند بنماید، نباید بدان عمل کند».
و در این حالت، کفّارهی سوگند بر نذر کننده واجب میگردد به دلیلِ این حدیثِ پیامبر جکه میفرماید:
«لاَ نَذْرَ فِى مَعْصِيَةٍ وَكَفَّارَتُهُ كَفَّارَةُ يَمِينٍ» [۸٧].
«هیچ نذری بر انجامِ معصیت و گناهی (درست) نیست و کفّارهی آن، همان کفّارهی سوگند است».
چون نذر، همان سوگند است به دلیلِ حدیثی که از پیامبر جروایت شده که فرمود:
«ألنَّذرُ حَلفهٌ».
«نذر (یک نوع) سوگند است».
و [چنانکه میدانیم] اگر کسی بر انجامِ عملِ گناهی سوگند یاد کند، دادنِ کفّاره بر او واجب میگردد پس اگر چنین نذری هم بکند همان کفّاره بر او واجب میگردد. این نظر، مذهبِ حنبلیان و قولی است که از ابن مسعود، ابن عبّاس و جابر روایت شده و ثوری و ابوحنیفه نیز چنین گفتهاند ولی قولی هم از امام احمد روایت شده است که میگوید کفّاره برای این نوع نذر، لازم نیست و این مذهبِ امام مالک، امام شافعی و ظاهریّه میباشد که دلیلشان این حدیثِ پیامبر جاست که فرمود:
«لَا نَذْرَ فِى مَعْصِيَةٍ وَلاَ فِيمَا لاَ يَمْلِكُ الْعَبْدُ».
«هیچ نذری بر نافرمانیِ خدا و بر آنچه که عبد، مالکِ آن نمیباشد (درست) نیست».
و نیز این حدیثِ سابقِ پیامبر جکه میفرماید: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَ اللَّهَ فَلَا يَعْصِهِ». و ایشان ج[در هیچ کدام]، امر به پرداختنِ کفّاره نفرمود. در حدیثِ ابواسرائیل که نذر کرده بود که روزه بگیرد و زیرِ آفتاب بایستد و ننشیند و به زیرِ سایه نرود و صحبت نکند نیز آمده است که پیامبر جفرمود:
«مُروهُ فَليتکلَّمْ وَلْیجلسْ وَلْيستظلَّ وَلْيتمَّ صَومهُ». بخاری و غیرِ او این حدیث را روایت کردهاند.
«به او دستور دهید که صحبت کند و بنشیند و به زیرِ سایه برود ولی باید روزهاش را تمام کند».
و به او امر نکرد که به خاطرِ ترکِ قسمتی از نذرش، کفّاره بدهد [۸۸].
[۸٧] الـمغنی: ج ٩، ص ۳-۴، و حدیث را امام احمد روایت کرده است، «الجامع الصغیرة» نوشتهی سیوطی، ج ۲، ص ۶۱. [۸۸] صحیحِ بخاری به شرحِ عسقلانی: ج ۱۱، ص ۵۸۶-۵۸٧، سننِ ابوداود: ج ٩، ص ۱۱۳-۱۱۴، سننِ کبری»ی بیهقی: ج ۱۰، ص ٧۵.