حجاب

فهرست کتاب

اروپای نوین:

اروپای نوین:

وقتی که فلاسفه و دانشمندان اروپایی در قرن هجدهم به دفاع از حقوق فرد پرداختند و دروازه‌های حریت و آزادی فردی را به روی افراد گشودند، در جامعه اروپایی تمدن فاسدی حکومت می‌کرد، این حکومت از اتحاد و ترکیب نظام اخلاقی، فلسفه‌ی زندگی مسیحیت و نظام فئودالیزم (Feudal System) تشکیل شده بود، این سه عامل خارجی روح بشریت را به قیود سنگین و غیر طبیعی محدود ساخته و تمام راه‌های پیشرفت و ترقی را به رویش بسته بودند. نظریاتی را که علمای نوین اروپا و صاحبان تفکر جدید این قاره برای از بین‌بردن این نظام فاسد و ایجاد نظام جدید پیشنهاد کرده بودند، به شکل انقلاب کبیر فرانسه عرض اندام کرد، بعد از آن چرخ تمدن و فرهنگ مذکور مطابق نظریات و ارشادات این علما و صاحبان تفکر حرکت می‌کرد، تا آن که بعد از گذشت زمان و گردش روزگار به شکل موجود فعلی درآمد، تمام کارهایی که در ابتدای این تمدن و نهضت جدید برای نجات زن از گرداب ذلت و پستی انجام می‌دادند، در زندگی اجتماعی دارای اثرات مثبت و پسندیده‌ای بود، در نتیجه از شدت و سختی قوانین طلاق کاسته می‌شد و حقوق اقتصادی و مالی سلب شده زنان به آنان برگردانده می‌شد و افکاری که قائل به ذلت و خواری زنان بود، کم کم اصلاح می‌گردید. قوانین زندگی خانوادگی که در حقیقت زنان را در مرتبه‌ی کنیزان قرار داده بود تغییر یافت و بدین ترتیب دروازه‌های تعلیم و تربیت برای زنان مانند مردان گشوده شد و حق تعلیمات عالی به ایشان اعطاء گردید. استعداد و لیاقت زنان که در گذشته در اثر قوانین جاهلیت در زیر پرده‌های ظلمت و تاریکی پنهان شده بود دوباره شکوفا و نمایان گشت و امور خانه و خانواده و سر و سامان دادن به زندگی و سرپرستی خانواده و بهبود وضع آن به آنان سپرده شد، پیشرفت بهداشت عمومی، تربیت نسل جدید، پرستاری مریضان، شکوفایی نظام خانواده و روابط و مسائل خانوادگی، همه و همه از نتایج اولیه‌ی این نهضت بود که به علت تمدن جدید اروپا در بین زنان پیدا شد، ولی نظریات و افکاری که این حرکت از آنجا سرچشمه می‌گرفت از اول افراطی و دور از اعتدال بود. این روحیه در قرن نوزدهم شدت یافت و هنوز قرن بیستم فرا نرسیده بود که نظام اجتماعی غرب به نهایت و آخرین درجه‌ی افراط رسید و از اعتدال کاملاً بدور ماند. نظرات اساسی و اصولی که بنیان اجتماعی تمدن جدید اروپایی را تشکیل می‌دهند تحت سه عنوان مطالعه می‌کنیم:

۱- مساوات بین زن و مرد.

۲- آزادی زنان در امور زندگی (Economic Independence).

۳- اختلاط و آمیزش مطلق بین زن و مرد.

نتیجه پایه‌گذاری اجتماع بر طبق این نظریات سه‌گانه این شد که:

۱- آنان از معنی مساوات چنین فهمیدند که باید زن و مرد در حقوق بشری و ارزش اخلاقی مساوی باشند و زن در زندگی اجتماعی همان اعمالی را انجام دهد که مرد انجام می‌دهد و همانطور که در سابق مردان از قیود اخلاقی آزاد بودند، زنان نیز از همان بی‌بند و باری برخوردار گردیدند.

این برداشت غلط از مساوات بود که زن را از ادای وظیفه‌ی فطری و طبیعی‌اش که بقا و ادامه‌ی نسل بشر است نه تنها غافل بلکه منحرف ساخت و تمام ابعاد وجودی او را حرکات و اعمال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به خود مشغول ساخت و شخصیت فطری او را از بین برد. موضوع انتخابات، وظایف رسمی، رقابت با مردان در امور تجارت و صنایع آزاد، شرکت در مسابقات ورزشی، تئاتر، مجالس رقص و لهو و لعب و دیگر اسباب تفریح که دستاوردهای این تمدن ظاهر فریب می‌باشند و حیا مانع ذکر آن‌ها می‌گردد، بر احساسات، عواطف و اداراکات او غلبه کرد و او را از وظیفه‌ی اصلی و طبیعیش باز داشت و او را از انجام برنامه زندگیش که قبول تکالیف زندگی زناشویی، تربیت اطفال، سر و سامان‌دادن و خدمت به خانواده بود به طور کلی باز داشت و حتی فراتر از آن، این وظایف را که وظایف اصلی و فطریش بودند در نظرش بد و دگرگون جلوه داد، نتیجه‌ی این وضع چنین شد که نظام خانواده که اساس و پایه‌ی تمدن شمرده می‌شد، در تمدن غرب از بین رفت و این نظام که مایه‌ی قدرت علمی، نشاط و آرامش روحی انسان بود چنان از بین رفت که نام و اثری از آن باقی نماند، ازدواج که یگانه راه صحیح و سالم تعاون و همکاری زن و مرد در خدمت به اجتماع و تمدن محسوب می‌شد، از تار عنکبوت هم سست‌تر و ضعیف‌تر گردیده و از طرف دیگر مسألۀ تنظیم خانواده و جلوگیری از بارداری هم با کشتن فرزندان و سقط جنین شروع شد. تفکر غلط مساوات بین زن و مرد، مساوات اخلاق فاسد و انحرافی را نیز بین آنان ایجاد کرد و زنان به چنان اعمال فاسد و پلیدی دست زدند که مردان قبلاً از ارتکاب آن‌ها خودداری می‌نمودند، ولی زنان و دختران تمدن جدید غرب از انجام آن حیا و شرم نداشتند.

۲- استقلال زنان در امور زندگی و مسائل اقتصادی باعث بی‌نیازی آنان از مردان گردید، قاعده و رسم قدیم این طور بود که مرد در بیرون خانه کار می‌کرد و زن مشغول تدبیر امور منزل می‌گردید، ولی این نظریه در عصر جدید تغییر کرد و زن و مرد هردو به کار پرداختند، و هتل‌ها و شرکت‌ها جای خانه را گرفتند. بنابراین، بعد از انقلاب دیگر رابطه و نیازی به جز ارضای غریزه‌ی حیوانی و شهوت بین زن و شوهر باقی نمانده بود تا باعث شود آنان زندگی خانوادگی و زناشویی داشته باشند و کاملاً ظاهر و آشکار است که فقط ارضای شهوت حیوانی، زن و مرد را مجبور نمی‌سازد که در یک خانه زندگی نمایند و زندگی زناشویی مستمر و همیشگی دارا باشند؛ زیرا زنی که خودش کار می‌کند و همه کارهای خودش را انجام می‌دهد در زندگی روزمره‌اش به سرپرست و قیّم نیاز ندارد و هیچ وقت حاضر نمی‌شود که فقط به خاطر ارضاء شهوت از مردی فرمان ببرد و با او در زندگی همراه باشد، او به خود می‌گوید: برای چه با چنین مردی زندگی کند؟ و چرا خود را بی‌خود و بی‌فایده به تحمل قیدهای اخلاقی و بار سنگین قانون مجبور سازد؟ و چرا مسئولیت خانواده و منزل به دوش او باشد؟

وقتی مساوات اخلاقی تمام مشکلات و موانع را برداشته است و راه فسق و فجور را هموار ساخته است، چرا راه آسان و کوتاه لذت و سرور و آزادی را رها کند و راه کهنه و قدیمی را که مملو از مسئولیت‌ها، مشقات و قربانی‌ها است بپیماید؟ در ضمن، تفکر معصیت و گناه نیز با از بین‌رفتن دین در اذهان رنگ باخته است و از طرف اجتماع هیچ خطری احساس نمی‌شود؛ زیرا به جای این که فاجر و فاسق را توبیخ کند از او بخاطر این کارش با آغوش باز استقبال می‌کند. آخرین چیزی که این نوع زنان از آن خوف دارند، فرزندی است که از این طریق به وجود می‌آید، ولی وسایل و ابزاری که در این اواخر ابداع شده است این خوف و هراس را نیز از بین برده است. ابتدا از وسائل جلوگیری از بارداری استفاده می‌شود و اگر موثر واقع نشد سقط جنین انجام خواهد شد و باز اگر ممکن نگردید در نهایت، کشتن آن نوزاد در تاریکی شب و یا انداختن او به آن طرف دیوار، آخرین راه خواهد بود و اگر عاطفه و مهر مادری – چه عاطفه‌ی زشت و پلیدی – او را از این کار باز دارد، برای آن زن هیچ اشکالی ندارد که مادر یک فرزند غیر قانونی باشد؛ زیرا جامعه به علت ارضای شهوانی خود این احترام را برای آن مادر باکره و فرزند غیر قانونیش قائل هستند که آنان را با کلمات شرم‌آور از رده خارج نسازند و محیط نیز چنان در دل‌ها تأثیر کرده که اگر کسی آنان را به خاطر این اعمال سرزنش کند، او را مرتجع، عقب مانده و ضدتمدن می‌دانند.

این وضع بود که بنیان اجتماعی غرب را از اساس و پایه متزلزل ساخت و در هر مملکت غربی صدها هزار زن و دختر بی‌شوهر، بدون حیا و شرم دست به فحشا می‌زنند، تعدادی از آن‌ها بر اساس محبت و عاطفه زودگذر ازدواج می‌کنند و چون بین زن و شوهر به جز رابطه‌ی جنسی هیچ رابطه و پیوند دیگری وجود ندارد که آنان را وادار به پذیرش زندگی خانوادگی و مسئولیت‌های زناشویی نماید، این نوع ازدواج‌ها بسیار سست و ضعیف می‌باشند؛ زیرا زن و شوهری که به یکدیگر احتیاج نداشته باشند راضی نمی‌شوند که یکدیگر را رعایت کنند و در مقابل یکدیگر کوتاه بیایند، تا زمانی که محبت و شیفتگی بین آنان شدید است، اختلاف بین آنان بسیار کم و اندک می‌باشد، ولی با خاموش‌شدن شدت غریزه‌ی جنسی و ظهور مشکلات زندگی زناشویی، زن و شوهر از یکدیگر سرد می‌شوند و طلاق بین آنان جدایی می‌افکند. این مسائل موجب شد که مفاسدی چون جلوگیری از بارداری، سقط جنین، کشتن فرزندان، کمی فرزندان شرعی و ازدیاد فرزندان زنازاده بوجود آید و گسترش و کثرت فحشا، فرهنگی و شیوع امراض مسری و خطرناک و انواع و اقسام دردها و مشکلات اجتماعی دیگر از این رهگذر عرض اندام نمود.

۳- فراوانی اختلاط و آمیزش بدون قید و شرط بین زن و مرد سبب شد تا آرایش، نمایش زینت‌ها و بی‌بند و باری در زنان زیاد شود، زیرا جاذبه‌ی جنسی (Sexual Attraction) بین زن و مرد دارای قدرت و کشش غیر قابل انکاری است و اختلاط دو جنس و دستیابی آسان به جنس مخالف بدون پذیرش مسئولیت‌ها و مشکلات، این قدرت و کشش را شدت بسیار بخشیده است. به این ترتیب این محیط مختلف، غریزه‌ی نو و جدیدی در هردو جنس ایجاد می‌کند که غریزه‌ی خودآرایی و تبرّج است، توضیح این که یکی از طرفین خود را تا آخرین حد ممکن می‌آراید و تزیین می‌کند تا جنس مقابل را به سوی خود جلب کند و جذب سازد، چون طبق تفکر اخلاقی حاکم بر اجتماع تجمل و آرایش نه تنها عیب و گناه شمرده نمی‌شود بلکه خوب و پسندیده به حساب می‌آید. بنابراین، آرایش، تجمل و تزیین به آخرین حد لجام گسیختگی و بی‌بند و باری رسید، تا این که حالت و وضع موجود تمدن غرب بوجود آمد و هم اکنون نیز غریزه‌ی تجمل و آرایش به صور مختلف در زنان رو به گسترش و توسعه است، تا اندازه‌ای که زنان به لباس‌های چسبان و جذاب، وسایل زینت و آرایش، زیور آلات، عطر و پودر و استعمال رنگ‌های مختلف قناعت نکرده پای را فراتر از آن می‌گذارند و می‌خواهند که جسم‌شان را کاملاً برهنه و بدون هیچ پوشش و لباس به دیگران نشان دهند و این وضع زنان در غرب است، مردان در مقابل این برهنگی و آرایش و تجمل زنان شوق و علاقه‌ی تازه‌ای در خود احساس می‌کنند و شهوت و غریزه‌ی حیوانی آنان با دیدن این مناظر تحریک‌آمیز جدیدتر و قویتر می‌باشند، آنان مانند شخص مسمومی می‌باشند که هرلحظه عطش و تشنگی‌شان رو به افزایش است و هراندازه آب می‌خورند بیشتر تشنه می‌شوند. بنابراین، آنان همیشه در فکر اسباب و لوازم جدیدی هستند که آتش شهوت و تمایلات حیوانی را خاموش سازند ولی هیچ وقت به آرامش و آسودگی دست نمی‌یابند، این همه عکس‌های لخت و برهنه، ادبیات بی‌عفت، داستان‌های فتنه‌انگیز جنسی، رقاص خانه‌ها، نمایش‌های سرشار از احساسات و فیلم‌های بی‌بند و بار نمونه‌ای بارز از سعی و کوشش آن‌ها برای خاموش ساختن آتش شهوت است، ولی در حقیقت این ابزار و محیط و زندگی اجتماعی، آتش این غریزه را شعله‌ورتر و تیزتر می‌سازد، این مرض کشنده – غلبه‌ی شهوت – در بنیان اجتماع غرب رخنه کرده است و با سرعت هرچه بیشتر حیات و زندگی اجتماعی آن‌ها را به هلاکت و نابودی تهدید می‌کند. تاریخ گواهی می‌دهد که این مرض در هر جامعه‌ای که سرایت کرده و در بینشان انتشار یافته، آن جامعه به هلاکت رسیده است؛ زیرا این مرض تمام قوای عقلی و جسمی را از بین می‌برد و مانع پیشرفت و ترقی انسان می‌گردد، او به آرامش روحی و فکری که تنها راه دستیابی به اعمال نیک است دست نمی‌یابد و تا وقتی که محیط را شهوت و غرایز حیوانی احاطه کرده باشد و در هر طرف وسائل تحریک و فریفتگی فراهم باشد و در اثر عکس‌های برهنه، موسیقی‌های هیجان‌انگیز، فیلم‌های تحریک‌انگیز، رقص‌های فریبنده، منظره‌های جذاب و آرایش‌های دلفریب، اختلاط و آمیزش بدون قید و شرط بین دو جنس مخالف موجود باشد، خود آنان و نسل آینده نمی‌توانند در میان این تحریک و هیجانات به فضایی آرام، متعادل و سالم که برای تربیت و تقویت قوای عقلی و فکری ضروری است، دست یابند. آنان هنوز به کمال بلوغ و جوانی نرسیده‌اند که غول شهوت و دیو سیاه غریزه‌ی شیطانی بر ایشان غلبه می‌کند و آنان را مانند برده و غلام تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و آنان ناخود آگاه به پای غول می‌افتند و هرگز قدرت رهایی از چنگال او را نمی‌یابند.