حجاب

فهرست کتاب

«شهادت علم بیولوژی»

«شهادت علم بیولوژی»

تحقیقات و مطالعات علم بیولوژی (Biology) ثابت کرده که زن و مرد در همه چیز با یکدیگر تفاوت دارند، از شکل و صورت و اعضای ظاهری گرفته تا سلول‌های بدن (Protein Molecules Of Tissue Cells) و از لحظۀ اولیه‌ی تشکیل ساختمان بدن (Sex Formation) در مراحل مختلف با هم فرق دارند، هیکل و ساختمان بدنی زن طوری ترکیب یافته که برای تولد و تربیت فرزند آماده و مستعد است و از رشد ابتدائیش در رحم تا سن بلوغ، بدن وی برای تکمیل این استعداد رشد و ترقی می‌کند و این ترکیب ساختمان بدن راه زندگی آینده‌اش را تعیین می‌نماید. او با رسیدن به سن بلوغ حائض می‌شود و تمام اعضای بدنش متأثر می‌گردد و تجارب علم بیولوژی و طب ثابت کرده که بر زنان در مدت حیض تغییرات ذیل حادث می‌شود:

۱- در بدن او نیروی کنترل حرارت کم می‌شود و حرارت از بدنش بیشتر خارج می‌گردد لذا درجۀ حرارت بدن وی پائین می‌آید.

۲- نبض را سست و آرام ساخته و سرعت خون را کم می‌سازد.

۳- ناحیۀ حلقوم و گلو حالت طبیعی خود را از دست می‌دهند.

۴- املاح فسفات و کلرید از بدن کمتر خارج می‌شود، و تبدیلات گازی بدن کم می‌شود.

۵- تبدیلات پروتئینی رو به کاهش می‌گذارد.

۶- دستگاه گوارش نظم خود را از دست داده و مواد چربی و پروتئینی حاصل از مواد غذایی در بدن جذب نمی‌شود و با اجزای آن ترکیب نمی‌شود.

۷- نیروی تنفس کم شده و آلات نطق تغییرات مخصوصی را می‌پذیرد.

۸- اعضاء سست و تنبل شده و حواس کمتر فعالیت می‌کنند.

۹- هوشیاری، ذکاوت و قوت تمرکز فکری و ذهنی پنهان می‌شود.

این تغییرات زن سالم را به اندازه‌ای دچار بیماری می‌گرداند که کسی نمی‌تواند بین تندرستی و بیماری وی فرق گذارد و مطابق آمار از هر صد زن حائض فقط ۲۳ نفر از آن‌ها بدون درد و ناراحتی می‌باشند. از طرفی تعداد ۱۰۳۰ زن را مورد تحقیق و مطالعه قرار دادند و در آخر چنین نتیجه گرفتند که ۷۴ % آن‌ها در ایام حیض به انواع ناراحتی و درد مبتلا می‌شوند، دکتر امیل نروک که در این رشته بزرگترین محقق است می‌نویسد:

«عوارض و تغییراتی که بطور عموم در زنان حائض پیدا می‌شود عبارتست از:

«سردرد، سستی بدن، خستگی و کوفتگی، ضعف اعصاب، تغییر مزاج، بی‌نظمی در مثانه، بدهضمی، بی‌میلی (یبوست) لاغری، استفراغ‌کردن در بعضی حالات و زنانی هم هستند که در ناحیۀ سینه‌شان درد خفیفی را احساس می‌کنند ولی گاهی درد مذکور شدت یافته و ایشان را بزحمت می‌اندازد و در بعضی از زنان تارهای صوتی نامنظم می‌شود که در اثر آن خشونت و شدت در آوازشان پیدا می‌شود و اکثراً به بد هضمی و تنگی نفس دچار می‌گردند، تحقیقی را که دکتر کریگو در تعدادی از زنان بعمل آورد چنین نتیجه گرفت که تعدادی از آن‌ها به بد هضمی گرفتار شده و برخی دیگرشان به یبوست مبتلا می‌شوند».

دکتر گب هارد می‌گوید: «زنانی که در ایام حیض به مرض و درد گرفتار نشوند بسیار کم‌اند و اکثریت مطلق‌شان از سردردی، خستگی، درد ناحیۀ زیر ناف و کم اشتهایی به غذا شکایت داشته و دارای روحی آزرده‌اند که تمایل به گریستن دارند».

با مشاهده‌ی تمام این عوارض می‌توان چنین نتیجه گرفت که که زن در حالت حیض براستی مریض است و این بیماری هر ماه یک بار تکرار می‌شود و این عوارض و تغییرات بطور حتم در قوای ذهنی و کارهای بدنی تأثیر می‌گذراند، مثلاً در سال ۱۹۰۹ م دکتر واسچوسکی (Voicechecsky) طبق مشاهدات و تجارب دقیق خود چنین نتیجه گرفت که قوای عقلی و تمرکز فکری زنان در ایام حیض مختل می‌شود و همچنین پرفسور کرشی شکفسکی (Krschislecsky) در اثر تحقیقات روانی به این نتیجه رسیده که دستگاه عصبی زن در این ایام ملتهب می‌شود، حواسش نیز مختل می‌گردد، نیروی بدنی او ضعیف شده و گاهی قادر به انجام هیچ کاری نیست و عوامل خارجی را نمی‌تواند تحمل کند، شعور وی مضطرب و مشوش می‌شود در حالی که قبلاً با قبول این تأثیرات دارای ثبات و استقرار بوده و این اضطراب و پریشانی در زندگی روزانۀ عادی او هم مشاهده می‌شد، بعضی از زنان در این ایام (عادت ماهانه) وقتی که می‌خواهند سوار قطار شوند به هنگام گرفتن بلیط اشتباه می‌کنند و حساب پول هم از دست آن‌ها در می‌رود، اگر راننده باشند ماشین را با احتیاط و آهسته می‌رانند و در سر هر پیچ و خمی عاجز می‌مانند که باید چه کنند، اگر ماشین نویس (Laby Typist) باشند در تایپ اشتباه می‌کنند و در زدن حروف ناتوان می‌شوند و نمی‌توانند جمله‌ها را به یکدیگر مرتبط سازند و در زدن حروف، حرفی دیگر بجای حرف مورد نظر زده می‌شود، اگر بعنوان وکیل مدافع کسی تعیین شوند در بیان کردن قضیه اشتباه کرده و فکر و بیانشان آنطور که باید کار نمی‌کند، اگر قاضی دادگاه باشند قوۀ فهم و حکم آن‌ها در این حالت متأثر می‌گردد، اگر دندان پزشک باشند در کارشان متعادل نبوده و ابزار و وسایل را با زحمت و مشکل زیادی بکار می‌برند و اگر خواننده باشند در این ایام لحن آوازشان تغییر می‌کند و کسانی که در شناخت آواز مهارت داشته باشند به مجرد شنیدن، تغییر آن را درک می‌نمایند، خلاصه این که در ایام حیض دستگاه عصبی و ذهنی سست و نامنظم می‌گردد و اعضای زن تابع اراده‌اش نمی باشد، در درون او اضطرابی پدید می‌آید که به ارادۀ وی غالب شده و نیروی محکم و اختیارش را تحت سیطرۀ خود قرار می‌دهد لذا اعمال و کارهای وی بدون اراده سر می‌زند و در تصرفات و اعمالش اراده‌ای نداشته و نمی‌تواند مسئولیت کار دشوار و مهم و پر درد سر را در این حالت بپذیرد.

پروفسور لاپسنکی (Lapinsky) در کتابش بنام پیشرفت شخصیت در زنان (The Development Of Personality In Women) می‌نویسد:

«عادت ماهانه، زنان را از آزادی در هرکاری محروم می‌سازد و زن در این ایام تابع حرکات غیر ارادی است و قدرت استعمال اراده‌اش بر انجام و یا ترک کاری بشدت ضعیف و ناقص می‌گردد، تمام این تغییرات در یک زن سالم پیدا می‌شود و بتدریج او را بیمار می‌سازد و حوادث و جریانات زیادی دلالت بر این دارند که زن در این ایام به جنون و دیوانگی نزدیک می‌شود، با کمترین چیز می‌رنجد و مرتکب کارهای غیر عادی و غیر عاقلانه می‌گردد و چه بسیار اتفاق افتاده که این غضب و خشمشان به نابودی منجر شده است.

دکتر کرافت ابینگ (Kraft Ebing) می‌نویسد: ما در زندگی روزانۀ خود زنان بسیاری را دیده‌ایم که دارای خوی نرم، طبیعت آرام، بردباری و اخلاق دلپسند بوده‌اند ولی به مجرد رسیدن ایام حیض حالت و طبیعت‌شان تغییر کرده است و این ایام بمانند باد تند و طوفانی است که فوراً طبیعت آن‌ها را تغییر می‌دهد و در نتیجه غضبناک، بد زبان و بدبین می‌شوند و هرکس از قبیل خدمتکاران، فرزندان، شوهر و حتی بیگانگان از آن‌ها شکایت کرده و از تندی و عصبانیت آن‌ها در امان نمی‌مانند.

طبق تحقیقاتی که متخصصین فن در این موضوع بعمل آورده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که بیشتر جنایت‌ها را زنان در حالت حیض مرتکب می‌شوند؛ زیرا آن‌ها در این حالت تابع اراده‌ی خود نیستند و حتی ممکن است که یک زن مؤمن وقتی در این ایام است دزدی کند و بعد از کردۀ خود پشیمان شود.

دکتر واین برگ (Wein berg) بر اساس مشاهدات و تجاربش می‌نویسد: وقتی که حالات زنان خودکشی کرده را مطالعه و بررسی کردم ۵۰ % آن‌ها این جنایت را در ایام حیض مرتکب شده‌اند، لذا بر دادگاه‌ها واجب است که به هنگام تحقیق و بررسی قضیۀ زنان دقت کنند چون ممکن است این جنایت را در حالت حیض مرتکب شده باشند.

دوران بارداری از دوران حیض هم مشکل‌تر و سخت‌تر است چنانچه دکتر رپویو (Reperv) می‌نویسد: ممکن است خروج مواد زائد از بدن در ایام بارداری سبب شود که تحمل دشواری و زحمتی را که در ایام عادی دارد در آن وقت نداشته باشد و اگر عوارض بارداری بر مرد و زن غیر باردار عارض شود به آن‌ها حکم بیمار داده می‌شود، در هنگام بارداری به مدت چند ماه دستگاه عصبی زن تعادل خود را از دست داده و مختل می‌گردد، حالت ذهنی مضطرب گشته و همه عناصر روانی و روحی به پریشانی و تشویش دچار می‌گردند و او در آن حال بین بیماری و سلامتی است که با کوچکترین بهانه‌ای بیمار می‌شود.

دکتر فشر می‌گوید: حتی زنان تندرست و سالم هم در دوران بارداری از اضطراب و اختلال محروم نمی‌مانند و مزاج آن‌ها متغیر، افکارشان پریشان و عقل‌هایشان مضطرب می‌گردد و قوای شعور، تفکر، تأمل، فهم و تعقل دچار خطا می‌شود، چنانچه متخصصین فن از قبیل دکتر هیولاک ایلس و البرت مول و غیره اتفاق نظر دارند که در ماه آخر بارداری جایز نیست که به زن کار بدنی و عقلی بدهند.

بعد از وضع حمل، زنان از هجوم و حملۀ امراض مختلف در امان نیستند، زیرا صدماتی که از نفاس (خونی که بعد از ولادت از آن‌ها خارج می‌شود) بوجود می‌آید همیشه آن‌ها را برای قبول بیماری آماده و مستعد می‌کند و چون اعضای تناسلی در تلاشند که حالت طبیعی قبل از بارداری را دوباره بدست آورند. بنابراین، در اثر این فعالیت نظام تمام بدن مختل می‌گردد و اگر در اثنای آن هیچ خطری پیش نیاید تا وضع مذکور بحالت عادی برگردد چند هفته طول می‌کشد، به همین دلیل زنان بعد از وضع حمل تقریباً یکسال مریض یا شبه مریض می‌باشند و قدرت عمل آن‌ها نصف قدرت حالات عادی آن‌ها است و حتی کمتر از آن.

بعد از آن، ایام رضاع (شیردادن) می‌رسد که زن در آن مدت برای خودش زندگی نمی‌کند بلکه برای طفلی زندگی می‌کند که فطرت آن را به او امانت داده و خلاصه و شیرۀ وجودش به شیر تبدیل می‌شود که طفل از آن استفاده می‌کند، غذایی که می‌خورد به جز انرژی بسیار کمی بقیه به شیر تبدیل شده و در پستانش جمع می‌گردد، بعد از تمام شدن مدت شیردهی، مادر وظیفه دارد که اهتمام و توجهش را به فرزندش مبذول داشته و مدت مدیدی او را تربیت و نوازش کند، این روزها غذای خارجی را عوض شیر مادر برای حل مسئله شیردادن قرار داده‌اند و لیکن این راه حل سالم و درست نیست؛ زیرا در این دنیا غذایی وجود ندارد که جایگزین غذایی که فطرت در پستان مادر برای طفل مهیا کرده است شود، متخصصین فن اتفاق نظر دارند که هیچ غذایی در تربیت و رشد طفل بمانند شیر مادر مؤثر نیست و محروم ساختن طفل از آن ظلم بوده و تاثیرت بد و ناهنجاری برجای می‌گذارد که بعدها معلوم می‌شود، و باز برای تربیت کودکان کودکستان‌ها ساختند تا این که مادران از جانب کودکان خود نگرانی نداشته باشند و در امور بیرون منزل مشغول گردند و لیکن باید بدانند غیر ممکن است که کودکستان‌های مذکور جای مهر و محبت و عطوفت آغوش مادری را بگیرد و محال است که در دل زنان کارمند و حقوق بگیر آن مهر و محبت و عطوفتی وجود داشته باشد که دوران کودکی به آن احتیاج دارد و یا مادر حقیقی صاحب آن است، این روش‌های بدعتی و جدید تربیت اولاد هنوز بطور کامل مورد تجربه و آزمایش قرار نگرفته، زیرا از این مراکز تربیتی هنوز کودکان بیرون نیامده‌اند و سلوک و روش آن‌ها به دنیا معلوم و ظاهر نشده است تا این که بر آن‌ها حکم موفقیت و یا عدم موفقیت بدهند، لذا مسئولین اینگونه مراکز نباید ادعا کنند که مراکز تربیت آن‌ها با داشتن روش‌های تربیتی جدید جانشین عطوفت و مهربانی مادر شده است، هنوز هم به عنوان حقیقت باید پذیرفت که تربیت فطری طفل همان آغوش گرم و پر محبت مادر است و بس.

با توجه به این بیانات، کسانی که عقل سلیم دارند می‌دانند که بر فرض مساوی بودن قوای جسمی و عقلی زن و مرد، فطرت برای هردوی آن‌ها وظایف و تکالیف مساوی قایل نمی‌شود؛ زیرا وظیفۀ مرد در راه خدمت به بقای بشر، فقط همین است که بذرش را در رحم زن کشت کند و سپس برود در دیگر نواحی زندگی مشغول کار و وظیفه‌اش شود، برخلاف زن که قسمت اعظم این تکالیف و خدمت به بقای نوع انسانی مربوط به اوست و برای تحقق این هدف وقتی که او در رحم مادر تکه گوشتی است آمادگی پیدا می‌کند و ساختمان بدنی او طوری می‌شود که در دوران جوانی و پیری حیض ببیند و فطرت نگذارد که او در هر ماه به مدت ۳ یا ۷ و یا ۱۰ روز به تکالیف بزرگ و پر مشقت عقلی و بدنی مشغول شود، به همین علت است که می‌تواند دوران حمل و بعد از حمل را که تقریباً یکسال تخمین زده می‌شود تحمل کند و در خلال این مدت در حالت بیماری و سلامتی قرار گیرد، دو سال را هم برای شیر دادن که زراعت انسانی را با خونش آبیاری و از سرچشمۀ سینه‌اش آن را سیراب می‌کند سپری کرده و بعد از آن چند سالی را در تربیت ابتدایی فرزندش بگذراند و در این مدت، خواب شب و راحتی روز را برخود حرام گرداند و نسل آینده را بر راحتی، لذت آرامش، تمایلات و همه چیزهای عزیز و قیمتی دیگرش برتری و امتیاز دهد.

وقتی که حقیقت چنین است پس بگویید که عدالت و انصاف در بارۀ زن چیست؟ آیا انصاف این است که با وجود این همه وظایف و واجبات مشکل که هیچ مردی فطرتاً نمی‌تواند در این کارها با وی مشارکت کند، کارهای دیگر اجتماع را نیز که انجام آن وظیفۀ مردان است عهده‌دار شود، بر وی دونوع وظیفه تحمیل شود و در حالی که فطرت او را به سبب وظیفۀ طبیعی و اصلیش از دیگر تکالیف و واجبات معاف ساخته، باز مکلف گردد که تمام تکالیف فطرت را متحمل شود؟ از خانه و منزل بیرون برود و مانند مردان به کسب و کار پر مشقت و پر درد سر مشغول گردد؟ در کارهای سیاسی، اقتصادی، صنعت، حرفه، تجارت، زراعت، تامین امنیت و دفاع از سرحدات وطن به مانند مردان اقدام نماید؟ و فقط این‌ها نیست بلکه باید محافل و مجالس را رنگ و رونق دهد و با جمال و زیبایی و آرایش خود مردان را شاد سازد و وسایل و اسباب لذت و عشرت آن‌ها را آماده کند.

سوگند به خدا که این انصاف نیست و بلکه ظلم و تجاوز شمرده می‌شود نه مساوات بین زن و مرد، کسی که این را مساوات می‌شمارد سخنش باطل بوده و تحقیر مساوات است، آیا مقتضای انصاف و عدالت این است که کسی را که فطرت به تکالیف و واجبات مشکل و سخت مکلف ساخته باید از کارهای اجتماعی و بقای نوع بشری سبک‌ترین را به عهده بگیرد و کسی که فطرت به او مسئولیت کارهای سخت و دشوار را نداده در عوض سخت‌ترین و مشکل‌ترین کارها را متحمل شود، مسئولیت و زحمت بیشتری را بدوش کشد و در عین حال سرپرست و مربی خانواده هم باشد؟

قبول کردن کارهای بیرون از خانه نه تنها بر زن ظلم است بلکه او اصلاً آمادگی و قدرت انجام کارهای مردان را ندارد، کسی می‌تواند آن کارها را انجام دهد که توان و قدرت کاری ثابت و مداوم داشته باشد و کوچکترین رخنه و اخلالی در او نبوده و بتواند که کار را در تمام اوقات با قدرت همیشگی ادامه دهد و قوای عقلی و جسمیش قابل اعتماد و اطمینان باشد ولی کسی که در هر ماه با رسیدن ایام بیماری و ناراحتی، قدرت و توانش از بین می‌رود و یا کم می‌شود و مطلوبیت کارش رو به کاهش می‌رود، مشکل است که بتواند آن کارها و وظایف را انجام دهد و در انجام آن‌ها با موافقیت روبر شود.

برای درک بیشتر موضوع تصور کنید که یک لشکر زمینی و دریایی از زنان وجود دارد که در موقعیت جنگی بسر می‌برند، ناگاه یک چهارم لشکر بخاطر ناراحتی‌های ایام قاعدگی از اجرای وظیفه باز می‌مانند و ۶ / ۱ آن نیز بسبب بارداری نمی‌توانند به اعمال دشوار و سنگین دست بزنند، تعدادی دیگر نیز به خاطر وضع حمل به بستر می‌روند، به نظر شما نتیجه و ثمره‌ی جنگیدن این لشکر چه خواهد بود؟ ممکن است بگویید که جنگیدن و نبرد مشکلترین اعمال است و زنان از عهدۀ آن نمی‌توانند بر آیند و لیکن شما را به خدا سوگند بگویید که کدام یک از وظایف پولیسی، قضائی، اداری و یا کارهای مربوط به سفارت، صنعت، حرفه، تجارت، زراعت، خط آهن و ... بدون تکلیف و مشقت است و نیروی ثابت و مداوم و مطمئن و قابل اعتمادی لازم ندارد؟ لذا کسانی که وظایف مردان را به زنان واگذار می‌کنند هدفشان فقط یکی از این سه چیز است و بس:

این زنان را به زنان دیگری تبدیل کنند و نوع و طبیعت زنان موجود را بکلی محو و نابود نمایند، یا این که طبقه و طایفه‌ای از زنان را در هر عصر انتخاب کنند و طبیعت زن بودن را از ایشان زایل نمایند، و یا این که لیاقت و ارزش آن‌ها را پایین‌تر از همه امور و شئون جامعه بدانند.

اگر هر یک از این اشکال سه گانه را انتخاب کنید باز هم بدانید که آماده ساختن زن برای اجرای اعمال و وظایف مرد مخالف وضع و مقتضای فطری او است که در آن نه سودی برای خود زن و نه برای جهان بشریت است، همانطوری که علم بیولوژی می‌گوید زن بخاطر ولادت و تربیت آفریده شده و فطرت هم جنبه‌های روانی را که با وظیفه‌ی زن سازگاری دارد برایش ارزانی داشته است از قبیل مهر و محبت، عطوفت، ترحم، شفقت، رقت قلب، مهربانی، احساس لطیف و غیره، مرد در زندگی جنسی و تناسلی در مقام فعل واقع شده و زن در مقام انفعال قرار دارد و در وجود او صفاتی هست که آماده‌ی قبول اثر فعل است؛ زیرا در وجود وی به جای اوصاف خشونت، شدت و غلظت و تأثیر و فعل صفاتی چون لطافت، نرمی، تأثر و انفعال قرار دارد و بجای ثبات و مقاومت صفات خضوع، تواضع و همراهی را دارد و به جای اوصافی چون جرأت، جسارت و اقدام صفاتی مانند فرار، امتناع و بازداشتن در ترکیب اصلی او نهفته است.

بنابراین، شما خود بگویید آیا مخلوقی که دارای چنین صفاتی باشد می‌تواند در اعمال و وظایفی موفق شود که شدت، غلظت، مقاومت و آرامش اعصاب را اقتضا می‌کند و بجای نرمی و عطوفت و احساسات عاطفی و رقت قلب به عزمی راسخ و نظری ثابت و تصمیمی قاطع و سینه‌ای فراخ احتیاج دارد؟!

این حقیقت است که وادار ساختن زن به چنین کارهایی، ضایع ساختن خود زن و عرضه‌کردن ملت مذکور به نابودی و هلاکت است.

مشغولیت زن به این نوع کارها نه تنها ترقی و پیشرفت نبوده بلکه عامل سقوط و عقب افتادگی او خواهد بود؛ زیرا بالا بردن یک طبقه از مردم این نیست که استعدادهای فطری آن طبقه زیر پا گذارده شود و توانایی‌های مصنوعی به آن داده شود، زیرا آن طبقه لیاقت و استعداد کاری را که فطرت به او نداده است نخواهد داشت. بلکه ترقی یک ملت در آن است که استعدادهای طبیعی صیقل داده شود و تهذیب و تربیت گردد و برایش محیط و شرایط لازم آماده شود.

مکلف ساختن زنان به اینگونه کارها نه تنها هیچ موفقیت و کامیابی نبوده بلکه ناامیدی و ناکامی و سقوط را نیز در برداشته است، زیرا در یک طرف زندگی، مردان قوی بوده و زنان ضعیف می‌شوند و در قسمت دیگری از زندگی مردان ضعیف بوده و زنان قوی می‌شوند پس اگر از زننان خواسته شود که با مردان در یک محدودۀ معین همراهی و همگامی کنند زنان در آن محدوده ضعیف‌تر و عاجزتر می‌مانند و این وضع مذکور سبب عقب ماندن زنان از مردان شده تا ابد مجبور به دنباله‌روی از مردان می‌شوند، اگر شما جستجو و تحقیق کنید زنان نابغه‌ای مانند ارسطو، ابن سینا، کانت، هگل، شکسپیر، خیام، اسکندر، ناپلئون، بیسمارک، صلاح الدین و نظام الملک طوسی نمی‌توانید بیابید، همانطور که اگر همه مردان تلاش کنند تا قسمت کوچکی از کارهای یک مادر را انجام دهند نمی‌توانند.

در این معکوس کردن کار میان زن و مرد نه تنها نفعی برای تمدن نبوده بلکه در آن مضرت و ضرر بزرگی است؛ زیرا زندگی اجتماعی همانطور که به نرمی، ملایمت و رقت نیاز دارد به خشونت، شدت و غلظت نیز محتاج است و همان اندازه که به مادران مربی و زنان مهربان و مدبر احتیاج دارد به سیاست‌مداران، عقل‌های سازنده و کارگردانان اندیشمند نیز احساس نیاز می‌کند و اگر یکی از این طبقات سقوط کند و یا از نظر دور داشته شود به تمدن و جامعۀ انسانی خسارت و ضرر هنگفت می‌رسد.

این تقسیم عادلانه‌ای است که فطرت بین دو قشر انسانی قائل شده و این تقسیم عادلانه از طرف علم بیولوژی، طب، روانشناسی و جامعه‌شناسی تأیید گردیده است، منحصر بودن ولادت و تربیت برای زن در حقیقت حکم فیصله دهنده را دارد که حیطۀ عمل او را برایش در اجتماع تعیین کرده و تدبیرهای تصنعی نمی‌تواند و حق ندارد که حد و مرز معین فطرت را بشکند، تمدن سالم و درست آن است که اول حکم فطرت را بپذیرد سپس زن را در مقام صحیح که لایق اوست قرار دهد، در اجتماع برایش عزت، شرف و کرامت قائل شود و به حقوق مدنی، شرعی و اقتصادیش اعتراف کند، امور خانه و منزل را به او واگذارد و مرد را در خارج خانه موظف سازد و او را رئیس و سرپرست خانواده تعیین کند، هر تمدنی که در این تقسیم طبیعی اخلال کند و یا آن را کلاً محو سازد در حقیقت فریب ظواهر فریبندۀ ترقی و پیشرفت‌های مادی را می‌خورد و تا یک زمان محدود دل خوش است لیکن سرانجام و عاقبت آن رو به هلاکت و نابودی است؛ زیرا وقتی که زن مانند مرد تکالیف و زحمات اقتصادی و مدنی را عهده‌دار می‌شود، لازم است که از تکالیف فطری خود عقب بماند که عاقبت آن نه تنها خرابی مدنیت بلکه هلاکت و خرابی جهان بشریت است، البته امکان دارد که زنی از طبیعت و فطرت خود بیرون شود و کوشش کند که همه اعمال و وظایف مردان را اجرا نماید و در این کار موفق هم بشود و لیکن هیچگاه امکان ندارد که مردی بتواند ولادت و تربیت کودکی را انجام دهد.

اما اگر این تقسیم طبیعی بین زن و مرد و یا دو قشر انسانی مراعات گردد، تنظیم خانواده و تعیین وظایف زن و مرد در زندگی اینچنین می‌شود:

۱- نفقه، ریاست، حمایت خانواده و دیگر تکالیف شاقه و خدمات مشکل اجتماعی بر مردان تعلق می‌گیرد و تعلیم و تربیت‌شان هم طوری صورت می‌گیرد که برای تحقق این مقاصد به نحو خوب و مفیدی آماده گردد.

۲- تربیت اولاد، وظایف منزل و اعمالی که باعث راحتی و آسایش خانواده می‌شود مربوط به زنان می‌گردد و آن‌ها برای انجام این وظایف باید به بهترین نوع تعلیم و تربیت آراسته شوند.

۳- برای حفظ و بقای نظام خانواده و جلوگیری از تشتت و پراکندگی، لازم است که یکی از اعضای خانواده بعنوان سرپرست و رئیس تعیین شود تا این که خانواده بمانند رمه‌ی بدون چوپان نگردد، هیچکس جز مرد نمی‌تواند که رئیس و مسئول خانواده شود؛ زیرا آن فردی که حالت عقلی و روانیش در ایام حیض و حاملگی در معرض تغییر قرار می‌گیرد هیچگاه صلاحیت ریاست و سرپرستی را ندارد.

۴- در نظام اجتماعی لازم است که لوازم و اسباب حفاظت و ادامۀ تقسیم و تنظیم وظایف اعضای خانواده مهیا و آماده شود تا این که مردمان سفیه و نادان در دایره‌ی اعمال زن و مرد مرتکب اشتباه و خطا نگردند که در اثر آن بی‌نظمی را در نظام یک تمدن سالم و صالح بوجود آورند.