حجاب

فهرست کتاب

تقاضای فطرت انسانی:

تقاضای فطرت انسانی:

همانطور که بیان کردیم طبیعت حیوانی در خلقت انسان بمنزله‌ی اساس و پایه است که قواعد انسانی بر آن بنا می‌گردد، لذا به هرچیزی که انسان در بقای وجود فردی و نوعیش احتیاج دارد، خداوند تمایل، رغبت و استعداد حصول آن را در طبیعت حیوانی او خلق کرده است و فطرت نمی‌خواهد که حتی یکی از این رغبت‌ها و میل‌ها از بین برود و یا آمادگی کسب و تحصیل آن از دست برود؛ زیرا تمام آن‌ها برای وی لازم و ضروری است و بدون آن‌ها نسل بشر دوام و بقا ندارد، فقط آرزوی فطرت این است که انسان در برآوردن این تمایلات و خواهش‌ها از بعد انسانی وارد شود همانطور که فطرت انسانی او در امور دیگر آن را می‌طلبد، به همین خاطر است که خداوند حدود شرعی را وضع کرده تا این که اعمال انسانی در دایره‌ی آن محدود و مشخص گردد، و سپس مردم را برحذر داشته که اگر کسی از این حدود تجاوز کرده و جانب افراط یا تفریط را بگیرد، با دست خود به هلاکت و نابودی افتاده است.

﴿وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُ[الطلاق: ۱].

«و کسی که از حدود خداوندی تجاوز نماید بر خود ظلم کرده است».

حال باید دید که قرآن کریم به کدام یک از خصوصیات فطری انسانی و به کدام یک از مقتضیات امور جنسی اشاره می‌کند:

۱- رابطه‌ای را که فطرت انسانی میان دو جنس مخالف گذاشته خداوند اینگونه بیان کرده است:

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً[الروم: ۲۱].

«از نشانه‌های قدرت او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا با آن‌ها تسکین یابید و میان شما دوستی و مهربانی ایجاد کرد».

﴿هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّ[البقرة: ۱۸۷].

«زنان لباسند برای شما و شما برای آن‌ها لباس هستید».

آیاتی که در صفحات گذشته جفت بودن انسان و حیوانات را در کنار یکدیگر تذکر داد، مقصودش از خلقت جفت یا زوجیت فقط بقای نسل بوده و بس. در این آیات خداوند انسان را از دیگر حیوانات جدا ذکر کرده و یکی از خصوصیات زوجیت انسانی را متذکر شده که بزرگترین و عالی‌ترین هدف آن بشمار می‌رود که عبارت است از این که باید رابطه‌ی زوجیت فقط یک رابطۀ شهوانی نباشد بلکه انس، الفت و مهربانی باشد تا روح‌ها به هم متصل و دل‌ها به هم نزدیک شوند، هریک شریک و غمخوار دیگری در خوبی‌ها و بدی‌ها محسوب گردد و در بین آن‌ها چنان اتصال و ملازمت نزدیکی موجود باشد که بین لباس و جسم وجود دارد و همانطور که قبلاً هم بیان کردیم این رابطه سنگ زیرین بنیان اجتماعی انسان است.

﴿لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَادر آیۀ کریمه اشاره به این است که زن محل آرامش و تسکین قلبی مرد است و وظیفه‌ی فطری او فقط این است که در این دنیای پر از سختی و مشقت، امنیت، آسایش، سکون و راحتی را برای مرد آماده و مهیا کند، این امنیت و آسایش عبارت از زندگی خانوادگی شخص است که غربی‌ها به سبب منافع مادی از آن غفلت می‌کنند، در حالیکه این قسمت زندگی همان ارزشی را دارد که قسمت‌های دیگر زندگی اجتماعی دارا است و آن نیز مانند سایر قسمت‌ها از لوازم ضروری زندگی اجتماعی است.

۲- این رابطه جنسی نه تنها مهر و محبت را میان زن و شوهر ایجاد می‌کند بلکه آنان را وا می‌دارد با فرزندی که از این رابطه محبت پیدا شده رابطه‌ی معنوی عمیق نیز داشته باشند، از این رو فطرت در ترکیب انسان و مخصوصاً در ترکیب زن حاملگی و شیردهی وی غریزه‌ای را گذاشته که تمام دل او را محبت و عشق فرزند فرا می‌گیرد.خداوند فرموده است:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ[لقمان: ۱۴].

«مادر بار حمل فرزند را برداشته هر روز بر رنج و ناتوانیش افزوده می‌گردد تا مدت دو سال که طفل را از شیر باز گرفت».

و در آیۀ دیگری می‌فرماید:

﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهٗاۖ وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًا[الأحقاف: ۱۵].

«مادر با رنج و زحمت بار حمل کشید، و باز با درد و مشقت وضع حمل نمود، و سی ماه تمام مدت حمل و شیرخواری بود».

اگرچه نسبت دوستی و علاقه‌ی مرد به اولادش نسبت به زن کمتر است، ولی مرد نیز به ادلادش مهر و محبت دارد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ[آل عمران: ۱۴].

«برای مردم دوستی و علاقه به تمایلات نفسانی از جمله دوستی زنان و فرزندان زینت داده شده است».

این مهر و محبت فطری است که روابط خویشاوندی و نسب را میان انسان‌ها برقرار و پایدار می‌سازد و از این روابط است که خانواده‌ها بوجود می‌آید، از خانواده‌ها طوایف و قبایل تشکیل می‌شود و از روابط بین طوایف و قبایل است که زندگی اجتماعی و تمدن نشأت می‌گیرد. خداوند می‌فرماید:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗا[الفرقان: ۵۴].

«و او (خداوند) آن ذاتی است که از آب انسان را آفرید و او را صاحب نسب و خویشاوندی گردانید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۳].

«ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را به طوایف و قبایل تقسیم نمودیم تا همدیگر را بشناسید، به تحقیق که گرامی‌ترین شما نزد خدا متقی‌ترین شما است».

لذا روابط خویشاوندی و فامیلی در حقیقت پایه‌ی اولیۀ تمدن انسانی است که آن هم متوقف است بر این که باید فرزند از پدر شناخته شده باشد و نسب، از اختلاط و تقلب محفوظ و مصون بماند.

۳- از مقتضیات فطرت انسانی این است که اگر انسان بخواهد مال و ثروتی را به زحمت و سختی بدست آورده به میراث بگذارد، تمایل دارد که آن را برای کسانی به ارث بگذارد که در مدت زندگیش با آن‌ها رابطه‌ی نسبی و خویشاوندی داشته است. خداوند می‌فرماید:

﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ[الأنفال: ۷۵].

«و صاحبان قرابت مطابق با حکم کتاب الله بعضی‌شان بر بعضی دیگر بهتر و نزدیک‌تر هستند».

﴿وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡ[الأحزاب: ۴].

«(خداوند) پسرخوانده‌های شما را پسران شما قرار نداده است».

از اینجا معلوم می‌شود که تقسیم میراث هم مستلزم حفظ نسب می‌باشد.

۴- غریزۀ حیا در انسان یک غریزۀ طبیعی است، در بدن او اعضا و اجزایی است که او بطور فطری در اخفا و پوشیدن آن رغبت دارد و وجود این رغبت است که از روز ازل انسان را وا داشته تا برای پوشش بدنش نوعی از انواع لباس را انتخاب کند، در این قسمت نیز قرآن کریم نظریات جدید و نوین را بطور قطعی رد می‌کند؛ زیرا قرآن کریم به این مطلب اشاره دارد که اعضایی از بدن انسان که برای زن و مرد ایجاد جاذبه‌ی جنسی می‌نماید، فطرت انسانی اقتضا می‌کند که آن‌ها را بپوشاند و از ظهور و کشف آن‌ها حیا و شرم نماید ولی شیطان می‌خواهد که اعضای مذکور آشکار و ظاهر گردد. خداوند فرموده است:

﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِ[الأعراف: ۲۲].

«پس شیطان ایشان (آدم و حوا) را وسوسه کرد تا ظاهر سازد برای ایشان آنچه را که پوشیده شده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان ... و چون هردوی آن‌ها از آن درخت چشیدند برایشان شرم‌گاهشان ظاهر شد و شروع کردند به پوشاندن آن‌ها با برگ‌های درختان بهشت».

سپس خداوند می‌فرماید که من برای شما لباس را خلق نمودم تا توسط آن عورت‌های خود را بپوشانید و همچنین به عنوان زینت برای بدن‌هایتان استفاده کنید. ولی باید دانست که پوشیده‌شدن عورت تنها کار نیست بلکه باید با وجود آن، خداوند دل‌های شما را با تقوی زنده و آباد نگهدارد:

﴿قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمۡ لِبَاسٗا يُوَٰرِي سَوۡءَٰتِكُمۡ وَرِيشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ[الأعراف: ۲۶].

«(ای فرزندان آدم!) به تحقیق فرود آوردیم برای شما لباسی که بپوشاند شرمگاه شما را و (فرود آوردیم) لباس آرایش، و لباس تقوی و پرهیزگاری از همه بهتر است».

این است تفکر اساسی نظام اجتماع اسلامی که باید آن را به یاد داشته باشید و بعد از آن تفصیل نظام اجتماعیی را از نظر بگذرانید که بر این افکار و عقاید استوار می‌گردد و در اثنای مطالعه بر شما لازم است که خوب دقت کنید تا اندازه و مقدار توجه و اهتمام اسلام را بر وحدت و رابطۀ منطقیی بین این نظریات اساسی و قوانینی که بر آن‌ها استوار بوده و تفاصیل جزئیات زندگی عملی و تطبیقی را در بر می‌گیرند، وجه احسن آن را درک نمایید و ببینید چه رابطه‌ی نیک و هماهنگی بین نظر و عمل و اصل و فرع وجود دارد.

حقیقت این است که ما یک نقص مشترک بارز و آشکاری را در تمام قوانین بشری دیده‌ایم که اگر آن‌ قوانین در زندگی مورد تطبیق قرار گیرند بین نظریات اساسی و تفاصیل و فروع عملی آن‌ها ارتباط منطقی کامل وجود ندارد؛ لذا اصول و فروع با هم در تضاد واقع می‌شوند و تمام کلیات اساسی نوشته شده با طبیعت جزئیات عملی و تطبیقی آن اختلاف پیدا می‌کند، ممکن است عقول و افکار گاهی در عالم خیال و وهم پرواز کنند و نظریات جالب و دلچسبی را ارائه نمایند، ولی وقتی که از عالم خیال و تصور به دنیای حقیقت و عمل وارد شوند و در زندگی بخواهند که آن‌ها را پیاده کنند و تطبیق دهند، در زندگی عملی چنان در حیرت افتند که خود آن نظریات نیز خجالت زده و شرمنده خواهند شد چرا که هیچ قانونی از قوانین وضعی بشری از این نقصان و خلل خالی نیست.

بیایید با هم با دقت و تدبیر کامل به آن قانونی نظر اندازیم که شخص چوپان و امی در صحرای گرم و سوزان عرب، بدون مشورت با مجلس مقننه و یا کمیته‌ی قانونگذاری، آن را به جهان عرضه کرد، آیا در آن اثری از تناقض و تضاد می‌توانید بیابید؟ و یا جزئی‌ترین عدم ارتباط منطقی در آن‌ها وجود دارد؟