کوتاهی فکر بشری:
این بیان مختصر که در بردارندهی واقعیات سه هزار ساله است در قسمت بزرگی از این کرهی خاکی بوقوع پیوسته است که در گذشته زادگاه دو تمدن بزرگ تاریخ بشریت بشمار میرفت و ستارهی آنها بار دیگر در آسمان دنیای تمدن درخشید، نظیر این تحولات و حوادث تاریخی در مصر، بابل و فارس نیز بوقوع پیوسته است و وطن ما یعنی نیم قارهی هند نیز در رابطه با زن از افراط و تفریط بینصیب نمانده است؛ زیرا از یک طرف دیده میشود که زن نزد شوهر مانند یک کنیز و برده میباشد و شوهر نقش مالک و معبود را بازی میکند (در هنگام دختر بودن مانند بردهی پدر و هنگام ازدواج مانند کنیز و برده با او رفتار میشود) و هنگامی که شوهرش میمیرد در آتش مرگ وی میسوزد و از حقوق مالکیت و ارث محروم میگردد و طبق قوانین ازدواج، با وجود این که خود رضایت ندارد، مجبور است عنان زندگی خود را به یکی از مردان تسلیم کند و بعد از آن تا پایان زندگی نمیتواند از دست آن مرد خلاص شود، زن خود را سر تا پا گناه و سرچشمه پستی و انحطاط روحی و اخلاقی میداند و به عنوان یک موجود مستقل و آزاد شناخته نمیشود و اگر از سوی مردان به او توجه میشود، این توجه و دلسوزیشان فقط برای این است که او را وسیلهی ارضای شهوات حیوانی میشمارند، مرد هوسران و شهوتپرست طوری او را رهبری میکند که او از میدان زندگی به بیراهه میرود و چنان راه را گم میکند که تا آخر زندگی نمیتواند راه نجاتی بیابد و چون زن گمراه میگردد، ملت هم همراه او گمراه میشود.
به طور مثال روشهای دینی هندوها از قبیل تقدیس آلت تناسلی زن و مرد (لنگ و بونی) و عبادت مجسمههای عریان در حال اجرای عمل جنسی، احترام به خدمتکاران زناکار معابد (Religious Prostites)، اختلاط زن و مرد در جشن هولی و غسلدادن مردم در آبهای مقدس که کم مانده است برهنه صورت بگیرد، این اعمال چیست؟ دلایل آن کدامند؟ و چه چیز را به مردم یاد میدهند؟ تمام این سنتهای غلط در حقیقت آثار سوء حرکت بام مارکی است که در هند مانند وبا انتشار یافته است، همانطور که پیش از آن در بابل، فارس، روم و یونان شیوع یافته بود و این طرز فکر هند را چندین قرن در عقب ماندگی و انحطاط نگهداشت.
اگر شما در این توضیحات تاریخی مختصر دقت و تفکر نمایید بوضوح در مییابید که انسان در بارهی زن از یافتن راه وسط و مسیر صحیح و پیمودن آن عاجز و ناتوان مانده است.
مسیر صحیح در مورد زن تنها این نیست که زمینه برایش آماده گردد تا همه لیاقت و استعدادش را در راه ترقی و پیشرفت تمدن بکار اندازد و به او اجازه داده نشود که با فساد و انحطاط اخلاقی موجب نابودی جهان انسانیت گردد، بلکه در کنار آن لازم است که برای تعاون و همکاری زن و مرد برنامهی صحیحی ریخته شود تا زن در صحنهی زندگی و کارهای سودمند و مفید برای پیشبرد تمدن حضور داشته باشد، ولی بشر این مسیر صحیح را از قرنها پیش گم کرده و از یافتن آن ناکام مانده است، گاهی چنان طریق تفریط در پیش گرفته که این نصف جامعه را ندیده انگاشته است و گاهی چنان افراط کرده که پارهای از انسانیت را با تمام وقاحت و بیشرمی به بیبند و باری و فجور میکشاند و آن را در گرداب گمراهی و ضلالت میاندازد. مسیر صحیح، امروز کاملاً از بین نرفته است و اگر کسی طالب آن باشد میتواند آن را بیابد، ولی مردم به دلیل این که از هزاران سال این افراط و تفریط را دیده و شنیدهاند و دچار سرگردانی و حیرت گردیدهاند اگر حقیقت را با چشم سر نیز ببینند آن را نخواهند شناخت، در حالی که فطرت و طبیعتشان آن را خواهان است. عجیبتر این که ممکن است بعضی افراد به جای این که این روشهای زشت را مورد سوال قرار دهند برعکس، فطرتشان را بد و ناهنجار شمرده و تمسخر و استهزاء نمایند و مورد سوال قرار دهند و کسی را که به بازگشت به فطرت و طبیعت بشری دعوت کند مورد استهزاء و تمسخر قرار میدهند، برای روشنشدن مطلب مثالی میآوریم، فرض کنید کودکی در معدن ذغال سنگ متولد شده است و در آنجا به سن جوانی رسیده باشد، فضای تنگ و تاریک معدن در نظر او روشن و هوای آنجا سالم و آزاد به نظر میرسد، حال اگر این شخص را از محیط تنگ معدن به فضای وسیع روی زمین بیاورید، در برخورد اول با ترس و وحشت به اطراف مینگرد، ولی انسان هرچند دارای محیط و تربیت فاسد باشد باز هم انسان است و تا کی میتواند بین سقف سیاه و آسمان پر از ستارههای درخشان فرق نگذارد؟ و تا کی میتواند بین هوای محبوس معدن و هوای طبیعی آزاد روی زمین تفاوت نگذارد؟