تغییرات در قرن نوزدهم:
این طرز فکر افراطی راجع به آزادی سبب شد تا انقلاب کبیر فرانسه [۱]بوجود آید، این انقلاب بسیاری از نظریات قدیم اخلاقی را باطل شمرد و پی بردند که سقوط و نابودی نظام اجتماعی و دینی قدیم راه ترقی و وسیلهی آزادی است. بنابراین، چنین نتیجهگیری کردند که هر نظریه و عقیدهای که از قدیم مانده است مانع و مشکلی در راه ترقی، رشد و آزادی است و ترقی و پیشرفت بدون از بینبردن این موانع ممکن نیست. بدینترتیب انقلابیون هنوز از باطلشمردن مبادی غلط تعالیم اخلاقی مسیحیت فارغ نشده بودند که زبان به انتقاد از اصول و پایههای نظام اخلاقی بطور عموم گشودند و در جستجوی عیوب مختلف برای آن برآمدند و پایههای اعتقادات مردم را با سؤالات و شبهات فراوان سست ساختند، سؤالاتی نظیرِ: عفت و حیا چیست؟ این چه ظلمی است بر جوانان که آنان را با افسار و لجام تقوی مقیّد میسازند؟ چه اشکالی دارد که مردی با زنی بدون ازدواج رابطه داشته باشد؟ و صدها سؤال دیگر که از هر طرف در این اجتماع انقلابی شکل میگرفت. مخصوصاً گروهی که به مکتب رمانتیکی و افسانهای (Romantic School) منسوب بودند این صدا را بلندتر ساختند، جرجساند (Gerirge Sand) رهبر و پیشوای این مکتب بود، این زن تمام اصول اخلاقی را که از روز ازل تا این دم جزء پایهها و اصول کرامت و عفت و شرف زنان شمرده میشد، زیر پای گذارد. او در حالی که خودش شوهر داشت با دیگر مردان طرح دوستی و رفاقت میریخت، تا این که کارش به طلاق منجر میگشت و سپس با مرد دیگری ازدواج میکرد، او با هر مردی که ازدواج میکرد بیشتر از دو سال با او زندگی نمینمود و حتماً از او جدا میشد. در سرگذشت زندگی او نوشتهاند که حداقل با شش نفر بطور علنی دوستی و رابطه داشت و یکی از این دوستان ششگانه در مورد این زن چنین میگوید:
«از عادات جرجساند است که بوسیلهی جمال و زیبایی خود پروانهی سرگردانی را شکار میکند، او را در قفس گلها و شکوفهها زندانی مینماید، از لذت دیدار و مصاحبت او برخوردار میگردد ... و این دوران محبت و توجه این زن است. بعد از آن، پروانه بیچاره را با زدن نوک سوزن بر وجودش عذاب میدهد، از اضطراب و دردش لذت میبرد... و این زمان تنفر و پشتکردن این زن است، هرکس را که قضا و قدر در دست او اسیر سازد، حتماً طعم عذاب را خواهد چشید، سپس بال و پر پروانهی بدبخت را میکند و خودش قطعه، قطعه میسازد و سرانجام این پروانه جزء قهرمانان داستانهای این زن میگردد».
از جمله عاشقان این زن آلفرد موسه (Alfred Musse) شاعر فرانسوی بود که به خاطر درد و رنجی که از دست معشوقهاش کشیده بود وصیت کرد که نباید هنگام تشییع جنازهی او جرجساند حاضر شود. این است اخلاق و رفتار جرجساند رهبر بزرگی که به خاطر تألیفات فراوانش در قلوب نسل جدید فرانسه جای دارد، اکنون قسمتی از یکی از داستانهای مشهور او به نام لی لیا (Lelia) را به حضور خوانندگان عرضه مینماییم، در این قسمت او نامهای از جانب لی لیا به استینو مینویسد:
«هرچه در امور دنیوی بیشتر مینگرم و در کسب تجربه پیش میروم، به کثرت افکار غلط سالخوردگان و بزرگسالان زیادتر پی میبرم، چه عقیده غلط و نادرستی است که میگویند: باید دوستی و محبت منحصر به یک معشوق باشد و این محبت باید اعماق وجود انسان را تحت تأثیر قرار دهد و لازم است که این محبت ابدی و جاودانی باشد ... بدون شک شایسته است که هر شخصی با تمام افکار و نظریات مختلف با پیشانی باز و گشاده برخورد کند و از اینجا من اعتراف میکنم که صحیح است که بعضی از افراد در زندگی زناشویی وفادار باقی میمانند، ولی حقیقت این است که برخی از مردم دارای احتیاجات و استعدادهای دیگری هستند که همهی آنها با ازدواج برآورده نمیشود، پس لازم است که زن و شوهر بر یکدیگر سخت نگیرند و برای همدیگر آزادی فکری و عملی قائل شوند و عوامل روانی که موجب حسد و غیرت میشوند را سرکوب سازند، همه محبتها خوب و صحیح هستند خواه شدید باشد یا آرام و معتدل، شهوانی باشد یا روحانی، جاودانی باشد یا گذرا و کوتاه مدت، میخواهد شخص را به نابودی سوق دهد یا به تمتع و بهرهبرداری جنسی فرا خواند». جرجساند در داستان دیگری به نام جاک (Jacques) خصوصیات شوهری که از نظر او بهترین شوهر در زندگی زناشویی میباشد را بیان میکند، قهرمان داستان، جاک، زنی است که با یک مرد بیگانه رابطه دارد و آغوش او را گرم میسازد، ولی شوهر آزاد اندیش و با ظرفیت او خشمگین نمیشود و احساس تنفر نمیکند و علت عدم تنفر خود را چنین توضیح میدهد: «گلی که برای دیگران نیز خوشبو است و دیگران نیز از آن بهره میگیرند و لذت میبرند را به چه دلیلی پژمرده سازم و یا زیر پای خود بیاندازم». نویسنده به داستان خود ادامه داده و در جای دیگر از زبان جاک چنین مینویسد:
«من نه نظر خود را تغییر میدهم و نه با اجتماع سازش میکنم، به نظر من ازدواج زشتترین و پلیدترین آداب و رسوم اجتماعی است و اگر نسلهای آینده در راه عقل و عدالت قدم گذارند، زمانی خواهد رسید که ازدواج لغو خواهد شد و راه و رسم دیگری جایگزین آن خواهد شد که از نظر قداست و پاکی دست کمی از ازدواج نخواهد داشت و به انسانیت نزدیکتر خواهد بود، در این وقت نسل آیندهی بشر را زنان و مردانی تشکیل خواهند داد که در مقابل همدیگر گذشت و بردباری داشته باشند».
این افکار و عقایدی است که در حدود سال ۱۸۳۳ میلادی عرضه نمودهاند و این آخرین درجهی تعمق و دقتنظر جرجساند است، ولی این رهبر و پیشوا موفق به ترویج نظریه و تئوری خود در میان مردم نشد و با همه ترقی خواهی و روشنفکریش نتوانست خود را از زیر بار قیود اخلاقی موروثی جامعهاش بیرون کشد، بعد از گذشت حدود سی سال در زمین فرانسه گروهی از ادبا و علمای اخلاق و نمایشنامهنویسان پیدا شدند که جلودار آنها الکساندر دوما (Alexander Dumas) و آلفرد ناکه (Alfred Naauet) بودند. این گروه همه مساعی و کوششهای خود را بکار بردند تا این نظریه را گسترس دهند که میگوید: آزادی و استفاده از لذتهای زندگی، به ذات خود حق فطری انسان است و این ظلم و دشمنی است که اجتماع، فرد را با زنجیرهای اخلاق و تمدن مقید سازد، در حالی که درخواست آزادی فردی در گذشته به نام عاطفه و محبت مقدس صورت میگرفت، متأخرین اساس این عاطفهی محض را ضعیف تشخیص دادن دو تصمیم گرفتند که آزادی فردی و بیبند و باری را بر اساس عقل، حکمت و فلسفه استوار سازند تا این که جوانان، چه دختران و چه پسر، هرکار که میخواهند با آرامش خاطر و اطمینان قلبی انجام دهند و اجتماع نتواند بر اعمال آنان خرده بگیرد، بلکه بر اعمال آنان صحه بگذارد و از نظر اخلاقی تأیید و تحسین نماید.
در اواخر قرن نوزدهم پاول آدم (Paul Adam) و هنری باتالی (Henry Bataille) و پی یر لویس (Pierre Lovis) و دیگر ادبا و نویسندگان شروع به تشویق و تشجیع جوانان کردند تا خود را از قید و بندهای منشأ گرفته از اخلاق و رفتار قدیمی و کهنه آزاد سازند، پاول آدم در کتابش به نام (Lamoral – L'amour) جوانانی را که تلاش میکنند دوست پسر و یا دوست دختر خود را قانع کنند که حاضر هستند خود را برای طرف مقابلشان هلاک کنند و هرگز از عشق و محبت او دست بر نمیدارند، به حماقت و پستی متهم میکند و بعد از آن چنین ادامه میدهد:
«علت این نوع رفتارها این است که شهوت و لذت – شهوت صحیحی که در فطرت هر انسانی سرشته شده است و از هیچ نظر گناه و پلیدی به شمار نمیآید – به علت نفوذ و غلبهی افکار کهنه و قدیمی عیب و ننگ شمرده میشود. بنابراین، شخص بدون علت مجبور به پنهان نمودن آن در پس دیوار کلمات رنگارنگ است، بزرگترین ایرادی که بر مردم لاتین وارد است که دو نفر که همدیگر را دوست دارند نمیتوانند صراحتاً بیان کنند که دوستی و محبت آنان فقط برای برآورده ساختن شهوت است و بس». و بعد از آن جوانان را نصیحت میکند که:
«تعقل و تهذیب و رشد را پیشهی خود سازید و اسباب لذت و وسایل تمتع جنسی را معبود خود قرار ندهید، تا این که نتوانید با شخص دیگری رابطه برقرار کنید. واقعاً کسی که در صومعهی عشق، فقط یک بت را برای خود انتخاب میکند و به پرستش او میپردازد احمق است، برای فرد شایسته است که برای هر ساعتش دوست و رفیقی داشته باشد و از مصاحبت او لذت ببرد».
پی یر لوئیس در این زمینه از همه سبقت گرفته و اعلان میکند کسی که قیود و زنجیرهای رنجآور را پاره نکند و از لذت روحی و جسمی با آزادی کامل بهرهمند نگردد، محال است که به شکوفایی و پیشرفت عقلی، علمی، مادی و یا روحی برسد، این ادیب تمام قدرت و توان خود را در کتابش به نام افرودیت (Aphrodite) به کار میبرد تا اثبات کند که بابل، اسکندریه، یونان، روم، ونیز و سایر مراکز تمدن وقتی به اوج ترقی و کمال خود رسیدند که بیبندوباری جنسی و پیروی از خواهشهای نفسانی به بالاترین درجهی خود رسیده بود و هنگامی که شهوات انسانی در چهارچوب قیود اخلاقی و دستورات قانونی محدود شد، روح مردم به سبب این محدودیت پژمرده گردید.
پی یر لوئیس در زمان خود ادیب مشهور و نویسندهی مبتکر و صاحب مکتب ادبی مستقل در فرانسه بود و گروه بزرگی از نویسندگان و نمایشنامهنویسان و صاحبنظران اخلاق، نظریات او را تأیید و نشر میکردند و مردم را به پیروی از نظریات او دعوت مینمودند، لذا قدرت بیان و نویسندگی او در آزادی جنسی، فروافتادن حجابهای اخلاقی بین زن و مرد و ترویج برهنگی بسیار موثر افتاد.
او در این نظریهی خود به اندازهای افراط و غلو کرد که بدون کنایه و لفافه میگفت: «لازم است که تعلیمات اخلاقی استواری که مادر شدن دوشیزهی باکره را از راههای مختلف و غیر عرفی زشت و پلید میدانند و از ساحت شرافت انسانی به دور میشمارند را از ریشه بر کنیم».
[۱] انقلاب فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دورهای از دگرگونیهای اجتماعی سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری لائیک در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیقی در کل اروپا شد. پس از انقلاب در ساختار حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف و روحانیون کاتولیک بود، تغییرات بنیادی در شکلهای مبتنی بر اصول جدایی دین از سیاست، روشنگری، ملیگرایی دموکراسی و حقوق شهروندی پدید آمد. [مصحح]