حجاب

فهرست کتاب

۴- زنا و فساد اجتماعی:

۴- زنا و فساد اجتماعی:

با اندکی تأمل درمی‌یابیم که چندین ظلم و جنایت اجتماعی در زنا وجود دارد:

۱- اولین نتیجه‌ای که زناکار از کار خویش می‌گیرد این است که خودش را در معرض مبتلاشدن به امراض مسری و هلاک‌کننده قرار می‌دهد و به این دلیل نه تنها قوای او در راه منفعت عمومی به مصرف نمی‌رسد بلکه به اجتماع و نسل ضرر هنگفتی می‌زند و مرض سیفلیس از اولین امراضی است که شخص زناکار به آن مبتلا می‌شود، چنانچه پزشکان می‌گویند:

«زخمی که روی آلت تناسلی پیدا می‌شود، احتمالش خیلی کم است که بهبود یابد و انسان بندرت می‌تواند از آن نجات یابد».

پزشک ماهر و چیره دستی می‌گوید: «کسی که به مرض مذکور گرفتار شد این گرفتاری تا ابد ادامه پیدا می‌کند، این مرض اکثراً باعث تخریب جگر، مثانه، بیضه و دیگر اعضا می‌شود، مفاصل را به درد آورده چندین مرض دیگر را نیز سبب می‌گردد و همچنین مرض مذکور سبب عقیم‌شدن همیشگی است و از جمله امراض مسری هست که از یک شخص به شخص دیگری انتقال می‌یابد». کیست که ضررهای ناشی از مرض سیفلیس را انکار کند و یا نداند که مرض مذکور تمام بدن را مسموم می‌سازد و از فرق سر تا نوک پا عضوی نمی‌ماند که از ضرر و مسمومیت آن دور بماند، مرض مذکور نه تنها قوای بدن را از بین می‌برد، بلکه به طرق مختلف به دیگران سرایت می‌کند و این مرض به فرزندان و از فرزندان به نوه‌ها نیز انتقال می‌یابد و فرزندان مذکور بدون مرتکب شدن هیچ گناهی اذیت و ضرر می‌بینند، اطفال معصومی که نزد دیگران عزیزترین و باارزشترین موجودات بشمار می‌روند کر، کور و لنگ خواهند شد.

۲- اگر مبتلاشدن هر زناکاری به مرض مسری حتمی نباشد، قطعی است که به اخلاق بد و ناشایست و دیگر رذایل اخلاقی که گناه شمرده می‌شود دچار می‌گردد، بی‌حیایی، مکر، فریب، دروغ، خیانت، خودپسندی، شهوت‌رانی، طغیان‌نفس، تشتت‌فکری، لذت‌جویی، تنوع‌طلبی در لذت، بی‌وفایی، مکر و حیله و ... از جمله اوصاف و آثاری است که بر اخلاق زناکار افزوده می‌شود و شکی نیست که در شخصی که این خصوصیات و اوصاف جمع شود تأثیر آن فقط در امور جنسی منحصر نمی‌ماند بلکه او این خصوصیات و اوصاف را در هرگوشه از جوانب زندگی به جامعه خود بعنوان هدیه تقدیم خواهد کرد و اگر خصوصیات مذکور به تعداد زیادی از افراد سرایت کرده و گسترس یابد تمام علوم، فنون، ادبیات، صنایع، حرفه‌ها، اجتماع، اقتصاد، سیاست، قضا، مؤسسات دولتی، نظام ارتش و مخصوصاً نظام دموکراسی از آن متأثر می‌گردد؛ زیرا هر صفت فرد در زندگی اجتماعی تأثیر می‌کند و اگر افراد ملتی به ثبات و استقامت متصف نباشند و از اوصافی چون وفاداری، ایثار و غلبه بر شهوات برخوردار نباشند در سیاست و سکون آن‌ها ثبات و استقرار سایه نخواهد افکند.

۳- از عوامل دیگر گسترش زنا این است که در آن اجتماع فساد و فحشا بعنوان شغل محسوب می‌گردد، یعنی هنگامی که یک مرد جوان براحتی بتواند از دختران جوان کام بستاند، این نشان می‌دهد که در جامعه باید زنانی باشند که این ذلت، رسوایی و پستی را قبول کنند و مردم باید بدانند که زنان مذکور هم از همین جامعه‌اند که مردان زناکار در آن زندگی می‌کنند و آنان خواهران و دختران آن‌ها هستند، این زنان در حالی که می‌توانند مادر خانواده و مربی فرزندان خود باشند، در فاحشه‌خانه‌ها جای می‌گیرند و به منزله‌ی مستراح‌های عمومی شهر در می‌آیند که هرکس با هر وضعی که باشد در آن قضای حاجت می‌کند، آنان با داشتن این صفات از همه خصوصیت‌های شریف زنانه محروم و بی‌بهره‌اند و برای کسب رزق و روزی از طریق ناز و کرشمه و آرایش وارد می‌شوند و چنان پست می‌شوند که مهر، محبت، دل، جسم، محاسن و خوبی‌های خود را در هر ساعت به یک نفر تقدیم می‌دارند و در طول عمرشان وسیله‌ی قضای حاجت دیگران قرار می‌گیرند در حالی که از ایشان چنین توقع می‌رفت که می‌بایست به خدمات مفید و نافع در جامعه قیام می‌کردند.

۴- توسعه و گسترش زنا به ازدواج و ضوابط ازدواج مدنی ضرر می‌رساند، بلکه آخرالامر سنت ازدواج از بین می‌رود و زنا باقی می‌ماند و کسانی که به زنا تمایل دارند چه زن و چه مرد، حاضر نمی‌شوند که به زندگی زناشویی و تشکیل خانواده صالح دل بندند؛ زیرا این روش فاسد عملی در جان‌های آن‌ها اخلاق و سلوک بد، فسق و فجور، لذت‌طلبی، تجددپسندی و فکر پراکنده و مشوش را ایجاد می‌کند و در وجود آن‌ها تمایل و عواطف رنگارنگ و متنوع و عدم کنترل شهوت را تربیت می‌نماید و این وضع خطرناکتر از زهر است؛ زیرا تمام آن صفاتی را که برای زندگی زناشویی ضروری است از بین می‌برد و بین زن و مرد رابطه‌ی صحیح و سالم را از بیخ و بن قطع می‌کند، اگر این افراد ازواج هم نمایند و رابطه‌ی ازدواج را هم پنهان سازند بازهم بین آن‌ها آن مهر و محبت، وفا، صداقت، حسن رابطه، اعتماد، اطمینان و صله‌رحم که سبب پیدایش نسل جدید نیک و شایسته، خانه آباد، راحت سعادت و اطمینان می‌شود بوجود نمی‌آید و در محیطی که زنا به سهولت و آسانی میسر است امکان ندارد که ازدواج سبب زنده‌نگهداشتن تمدن گردد؛ زیرا کسانی که می‌توانند شهوتشان را بدون قبول مسئولیت و هیچ ملامتی اشباع نمایند حاضر نمی‌گردند که تکالیف، مشقات و وظایف مربوط به ازدواج را متحمل شوند.

۵- توسعه و ترویج زنا نه تنها تمدن و عمران را از بین می‌برد بلکه نسل انسانی را از صفحه‌ی گیتی محو و نابود می‌سازد، زیرا همانطور که قبلاً به اثبات رساندیم هیچ زن و مردی با داشتن رابطه‌ی جنسی آزاد حاضر نمی‌شوند که به خدمت توالد و تناسل و بقای نوع بشریت قیام نمایند.

۶- اگر بوسیله‌ی زنا برای بقای نوع بشر خدمتی هم شود و از آن طریق فرزندانی بوجود آیند، آن فرزندان زنازاده و حرام‌زاده هستند و سخن مردم جاهل صحیح نیست که می‌گویند حلال و حرام تقسیم‌بندیی بر اساس عاطفه است، بلکه حقیقت این است که وجود آمدن فرزند از راه زنا خیانت و ستمی بزرگ بر فرزند و بر همه انسانیت می‌باشد؛ زیرا همان ساعتی که این فرزند در رحم مادر آماده جایگزینی است، پدر و مادر هردو تحت تأثیر عاطفه‌ی حیوانی محض واقع شده‌اند و عواطف پاک انسانی که در زن و شوهر قانونی و متزوج وجود دارد و در وقت رابطه‌ی جنسی آنان را فرا می‌گیرد هیچ امکان ندارد که در این دونفر زناکار و فاجر وجود داشته باشد؛ زیرا از اولین لحظه هدف از رابطه‌ی جنسی آن‌ها فقط هیجان و غریزه‌ی حیوانیت محض است و تمام خصایل و صفات انسانیت در آن وقت عاطل و بیکار است، لذا طفلی که از زنا متولد می‌شود خصوصیات و طبیعت حیوانی را با خود به میراث می‌آورد، و فرزندی که نزد پدر و مادر به عنوان یک چیز مطلوب و محبوب محسوب نمی‌شود بلکه مانند یک مصیبت و آفت تلقی می‌گردد نمی‌تواند عطوفت و شفقت پدری را هم به خود جلب کند و اگر فقط با تربیت ناقص مادری بزرگ شود و تربیت پدری آن را کامل نکند و این تربیت هم آمیخته با خشونت و درشتی باشد و از عطوفت و تربیت دیگر خویشاوندان نزدیک از قبیل پدر بزرگ و مادر بزرگ، عمو و دایی/ ماما، خاله و عمه و غیره محروم باشد طبیعی است که از جهت عطوفت و صفات انسانی ناقص و غیر طبیعی بار می‌آید، لذا دارای رفتار صحیح و اخلاق نیکو نمی‌باشد و انگیزه‌های ترقی و پیشرفت علمی در وی دیده نمی‌شود. بنابراین، وی در ذات خود انسانی ناقص و تنهایی است، نه حامی دارد و نه پشتیبان و طرفدار، وی مظلوم و مطرود از نظرها است و در تمدن انسانی عقیم و غیر مفید است و آن نکات مثبتی که در صورت حلالزاده بودنش از او انتظار می‌رفت هیچگاه در حرامزاده بودنش متصور نیست.

کسانی که طرفدار بی‌بندوباری در اشباع شهوت هستند می‌گویند که در این صورت باید نظام ملی باشد که چنین فرزندانی را تحت تربیت و سرپرستی خود قرار دهد و پدران و مادران از راه روابط جنسی آزاد توالد و تناسل نمایند و نظام ملی آن فرزندان را تربیت کرده در خدمت تمدن بگمارد و در این راه از ایشان استفاده شود.

مقصود آنان از این پیشنهاد دادن آزادی بیشتر به زنان و مردان در حقوق فردی آن‌ها است و مقصود دیگرشان تحقق مقاصد توالد و تناسل بودن داشتن ازدواج رسمی و بدون مقیّد بودن غریزه شهوت به قیود ازدواج است، ولی تعجب اینجاست کسانی که بر آزادی فردی نسل حاضر علاقه و رغبت دارند کسانی هستند که برای نسل آینده تعلیم ملی و یا رسمی را پیشنهاد می‌کنند در حالی که در آن نظام هیچ مجالی برای تربیت فردی و ارتقاء شخصیت وجود ندارد، این نظام که در آن هزاران طفل با یک نظام و با یک رنگ و با یک طریق تربیت می‌شوند چگونه امکان دارد که در آن شخصیت فردی هرکس بروز نماید بلکه از نتایج تربیت مذکور این است که آن‌ها با هم تشابه فوق العاده زیادی دارند و دارای سطح همانندی می‌باشند و فرزندان از این مؤسسه تربیتی مانند قالب‌های مساوی و برابری که در یک کارخانه زده می‌شود بیرون می‌آیند.

پس شما علم و دانش این نادان‌ها را بسنجید که در باره‌ی انسان تا چه حدی پست و حقیرانه فکر می‌کنند، آن‌ها می‌خواهند که نسل‌های آینده مانند باتا (Bata) باشد که همه با هم یکسان و همانند هستند، نمی‌دانند که بررسی و شناخت ابعاد شخصیت طفل از دقیقترین و باریک‌ترین علوم و فنون بشمار می‌رود و این ممکن نیست جز این که در یک برخورد عملی محدود با آن طفل تمام نقاشان هر یک از دید خود آن را ترسیم کنند، همچنین اگر در کارخانه‌ای میلیون‌ها کارگر تصویر واحدی را ترسیم نمایند، آن فن بجای ترقی و پیشرفت ضایع و نابود می‌گردد.

این نظام اجتماعی برای تعلیم و تربیت به مربیان با کفایت نیاز دارد که از طرف اجتماع به خدمت تربیت فرزندان گماشته شوند و بدیهی است که افرادی صلاحیت این خدمت را دارند که خودشان دارای کنترل نفس بوده و مقید به اصول اخلاقی باشند و اگر ایشان دارای چنان صفاتی نباشند نمی‌توانند که نسل آینده را مبتنی بر اصول اخلاقی تربیت نمایند، اینجا باید سؤال کرد که اینگونه مربیان و مصلحین از کجا خواهند آمد؟ و در صورتی که این نظام تعلیم و تربیت، راه اشباع غریزه‌ی شهوت را برای زنان و مردان باز گذاشته باشد و هیچ قیدوبندی را در آن لازم نداند و ایشان از اوصاف التزام اخلاقی و کنترل شهوت محروم باشند پس چگونه می‌توانند معلمین و مربیان اخلاق گردند؟ از یک انجمن نابینایان چطور می‌توانید بینایانی را پیدا کنید که برای نسل‌های آینده راه و روش‌شان را با وجود داشتن چشم بینا نشان دهند؟

۷- زنی که با مرد خودبین، خودخواه و مغرض زنا می‌کند و در اثر این زنا مادر می‌گردد، در زندگی تا ابد و بطور جاودانی ناامید و مایوس است و ذلت، خواری، رسوایی و خشم عمومی از هرطرف بر وی فرود می‌آید و تا وقتی که زنده است این وضع از وی قطع نمی‌گردد و برای حل این مشکل اصول جدید اخلاقی پیشنهاد می‌کند که باید همه مادران از لحاظ کرامت، عزت و شرافت برابر باشند حال چه مادر شدن آن‌ها از راه ازدواج رسمی باشد چه از راه زنا و فحشا، صاحبان این نظریه می‌گویند که مقام مادری در هر حال قابل احترام و عزت است و دوشیزۀ جوانی که به سبب سادگی و یا بی‌تجربگی مسئولیت مادری را بدوش می‌کشد، اگر اجتماع بر وی به نظر طعن و حقارت بنگرد، در حق وی ظلم می‌کند، و لیکن این راه حل نه تنها برای زنان فاجر، فسق و فجور را چیز بی‌ارزشی نشان می‌دهد بلکه در مجموع مصیبت بزرگ و آفت عظیمی برای اجتماع است، ولی اگر حقارت و بی‌احترامی از طرف اجتماع بر آن مادر زناکار وارد گردد از یک طرف قوی‌ترین مانع است برای افراد که مرتکب فسق و فجور نگردند و از جانب دیگر بهترین دلیل است بر حیات شعور اخلاقی آن اجتماع، اگر در اجتماع مادری که از راه زنا بچه‌دار می‌شود با مادری که از راه شرعی صاحب فرزند می‌شود برابر باشد وضع مذکور چنین معنی می‌دهد که بین نیک و بد، خیر و شر، صواب و خطا نزد این جماعت فرقی وجود ندارد و فکر می‌کنید که اگر اجتماع هم این فرق را از بین ببرد، آیا این بی‌تفاوتی باعث حل آن مشکلی است که مادر زناکار دچار آن است؟ و اگر شما کسانی باشید که بین دو مادر هیچ فرقی قائل نباشید لیکن فطرت در بین‌شان قطعاً مساوات قائل نیست و در واقع هم آن‌ها برابر نمی‌باشند، زیرا مساوی بودنشان مخالف عقل، منطق، حقیقت و انصاف است، شما را سوگند! بگویید که این دو زن چگونه می‌توانند برابر باشند یکی آن چنان احمق و بی‌عقل است که مغلوب غریزه‌ی حیوانی‌اش می‌شود و لذا به مرد مغرض و خودخواهی تسلیم می‌گردد که در نیت او قبول‌کردن جزئی‌ترین تکلیف مادر و فرزندی وجود ندارد و دیگری آن چنان هوشیار است که نفس خود را کنترل می‌کند و تمایل خود را نگه می‌دارد تا آنکه مردی را پیدا کند که تکالیف او را متحمل شود، پس کدام عقل است که بین این دو زن بطور مساوی حکم کند و اگر شما بخواهید می‌توانید در ظاهر بطور تصنعی هردو را مساوی بدانید و لیکن هیچگاه نمی‌توانید که برای آن احمق آن زندگی توأم با انس و الفت، تعهد همراه با محبت، دلجوئی با اخلاص و آرامش و اطمینان روحی را تهیه و آماده کنید که برای زن شوهردار مهیا شده است. و برای آن طفل زنازاده شفقت و مهر و محبت پدر، پدر بزرگ و عموها را از کجا می‌توان پیدا کرد؟ آخرین کاری که می‌کنید این است که مرد زانی را مجبور می‌سازید تا مخارج آن‌ها را قبول کند و لیکن آیا تأمین مخارج تنها چیزی است که مادر و فرزندش در این دنیا به آن احتیاج دارند؟ لذا حقیقتی که انکار نخواهد شد این است که رعایت مساوات بین مادر قانونی و غیر قانونی و یا مادر شرعی و غیر شرعی، نمی‌تواند آن‌ها را از عواقب بعدی حماقتشان نجات دهد و همچنین فرزندان آن‌ها نیز بعد از تولد و به هنگام تربیت، از ضرر و زیان بی‌نصیب نخواهند بود، اگر زنان فاجر هرچقدر هم دارای آرامش و سکون ظاهری باشند باز هم از آن ضررها و معایب رها نیستند. بنابراین، دلایل برای این که زندگی اجتماعی بر خطوط صحیح و درستی استوار باشد لازم است که در اجتماع رابطۀ جنسی تحت کنترل و نظم باشد و برای اشباع غریزه‌ی جنسی فقط یک راه باشد و بس که آن راه نکاح و ازدواج است، آزادی افراد در زنا از یک طرف افراط در چشم‌پوشی و مسامحه‌کاری آن‌ها است و از جانب دیگر تجاوز و تعدی بر اجتماع بوده و باعث از بین‌بردن نظام آن است، اجتماعی که در این باره چشم‌پوشی می‌کند و زنا را وسیلۀ راحتی نفس و خوش‌گذرانیدن وقت در لذت و تمتع (Having a good time) می‌داند و در پاشیدن بذر بدون قید (Sowing Wild Oats) مسامحه و چشم‌پوشی می‌کند در حقیقت اجتماع جاهلی است که به حقوق خود آشنا نیست. بنابراین، با خود دشمنی و عداوت می‌ورزد و اگر حقوق خود را می‌دانست و از آثار و نتایج بد آن که بر ضد مصالح اجتماعی است با خبر می‌بود به این جیانت هم با همان دید می‌نگریست که به دزدی، راهزنی و قتل می‌نگرد، بلکه این بی‌بندوباری در فحشا از دزدی هم بدتر و شدیدتر است؛ زیرا دزد، راهزن یا قاتل یک یا چند نفر را از حق اجتماعی سلب می‌کند و لیکن شخص زانی به اجتماع موجود و نسل‌های آیندۀ آن تعدی و تجاوز می‌نماید لذا در یک زمان به میلیون‌ها نفر خیانت می‌کند و عواقب و آثار جنایت وی عمیق‌تر و وسیع‌تر از جرائم دیگر مجرمین است.

از جمله مسائل بدیهی این است که برای حفاظت و امنیت جامعه باید قانون مذکور را از نشر و طغیان خودخواهی و امتیازطلبی افراد حفاظت کرد. دزدی، راهزنی، قتل، غارت، تزویر و اشکال دیگر غصب حقوق به علل مذکور جنایت و جرم محسوب می‌شوند و لذا قدرت قانون از فتنه و شر آن‌ها، دیگران را حفاظت می‌کند. بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که اجتماع را از نشر زنا حفاظت نکند و زنا را از جملۀ جرایم و جنایاتی نداند که قابل جزا نباشد.

از لحاظ مبدأ و قاعده درست نیست گفته شود که نکاح و زنا هردو در یک زمان جزء نظام اجتماعی جامعه هستند؛ زیرا اگر به یک شخص اجازه داده شود که بدون قبول کوچکترین تکلیف اجتماعی غریزۀ شهوانی‌اش را اشباع نماید پس عبث و بی‌هوده خواهد بود که برای نکاح قانون و نظامی وضع گردد، مثالش چنین است که به مردم اجازه داده شود که بدون بلیط سوار قطار شوند و در همان وقت بر ایشان واجب سازند که به هنگام سوارشدن به قطار بلیط تهیه کنند پس عاقلانه نیست که در یک زمان دو حکم مختلف برای یک کار داده شود، یقیناً از این دو راه فقط یکی درست، معقول و صحیح است یا باید بلیط گرفتن را کاملاً لغو سازند و مسافرت بدون بلیط باشد و یا این که گرفتن آن را بر مردم لازم دانند و مسافرت بدون بلیط را خلاف و جرم بشمارند، همینطور تجویز در روش متضاد نکاح و زنا در یک زمان مخالف عقل است همان طوریکه ما با دلایل و براهین ثابت کردیم اگر نظام ازدواج از لوازم تمدن و مدنیت باشد پس لازمۀ نظام مذکور این است که زنا جنایت و جرم شمرده شود [۹].

از بارزترین خصوصیت‌های جاهلیت این است که در اموری اهتمام و توجه می‌کنند که نتایج آن محدود و محسوس باشد و در جلو چشم بصورت ظاهر و عیان نمایان گردد و اگر اموری باشد که نتایجش بعلت واضح نبودن و یا عمیق‌بودن تأثیراتش درک نگردد به آن هیچ توجهی نمی‌شود، و از جمله اعمالی مانند: دزدی، قتل، غارت و چپاول را گناه بزرگ می‌شمارند ولی در بارۀ زنا هیچ توجهی ندارند در حالی که شخص زناکار بخاطر غرض ناپاک شخصی‌اش اصل و اساس مدنیت را از بین می‌برد و آن را ریشه‌کن می‌سازد و چون ضرر آن دفعتاً محسوس نبوده و به چشم دیده نمی‌شود. بنابراین، اهل جاهلیت آن را معذور داشته و از گناهش چشم‌پوشی می‌کنند و این تا اندازه‌ای است که حتی جهت غلط آن را هم نمی‌توانند درک کنند و اگر بجای جاهلیت اساس تمدن را عقل و علم به طبیعت اشیاء تشکیل می‌داد این نوع روش و سلوک را اختیار نمی‌کردند.

[۹] بعضی‌ها چنین می‌پندارند که باید به انسان در عنفوان جوانی فرصت داده شود تا شهوت خود را اشباع نماید بدلیل این که در آن ایام جلوگیری از هیجانات شهوانی و تمایلات آن مشکل است و مقاومت زیاد هم موجب ضرر می‌گردد و لیکن مقدماتی که نتایج مذکور بر آن مترتب می‌شود همه غلط و دور از واقعیت است؛ زیرا این حالت غلیان و شدت که امکان کنترل برای آن نباشد حالت غیر اعتدالی (Adnormal) است که در اشخاص معتدل (Normal) وجود ندارد و در اشخاصی پیدا می‌شود که در تمدنی فاسد زندگی کنند و آتش شهوت‌شان همیشه در اشتعال باشد. سینما، عکس‌ها، موسیقی، ادبیات بی‌عفت و اختلاط زنان آرایش‌شده همه اسباب و وسایلی‌اند که اشخاص معتدل را از حالت اعتدال‌شان بیرون می‌آورند و گرنه دور از امکان است که زن و مردی در محیط آرامی باشند و شهوت‌شان به آن درجه از سرکشی و طغیان برسد که با تربیت عقلی و اخلاقی جلو آن گرفته نشود، این گمان که اجتناب از عمل جنسی در عهد جوانی به صحت و سلامتی ضرر می‌رساند و مرد احتیاج شدید دارد که مرتکب زنا شود تا صحت خود را حفاظت نماید گمانی است غلط و مغالطه‌آمیز و فریب‌دهنده‌ی ضمیر و وجدان؛ زیرا برای حفظ سلامت و حمایت از اخلاق مردم نظام اجتماعی فاسد باید تغییر داده شود و همه معیارهای فتنه و تقلب از بین برود تا زندگی مردم معتدل و آرام گردد نه این که ازدواج با مشکلات و سختی‌های زیادی انجام یابد و زنا با سهولت و آسانی زیاد صورت پذیرد.