قوانین فطرت
خداوند انسان را مانند سایر انواع حیوانات جفت آفرید که مطابق با طبیعتشان به یکدیگر تمایل دارند، ولی چیزی که از احوال سایر حیوانات میتوان فهمید این است که هدف از جفت آفریدن آنها و تمایل طبیعی آنها به یکدیگر تنها بقاء نسل است و بس. به همین علت حیوانات بطور غریزی و فطری به اندازهای که برای بقاء نسل لازم است تولید مثل میکنند و در فطرت آنها نیرویی به ودیعت گذاشته شده است که مانع میشود حیوانات در ادای وظیفه جنسی از آن حد معین پا را فراتر گذارند، ولی این تمایل طبیعی در انسان برخلاف سایر حیوانات محدود نمیباشد و نسبت به حیوانات دیگر قویتر و شدیدتر است و مقیّد به شب و روز و یا یکی از فصلهای چهارگانه نمیباشد، بالآخره در وجود انسان نیرویی قرار داده نشده است که او را در حد معینی متوقف سازد، بلکه زن و مرد همیشه و در تمام اوقات به یکدیگر تمایل دارند و در وجود آنها اسباب مختلف و متعدد برای جذب و کشش و تمایل دو طرفه به ودیعت نهاده شده است، هریک در باطن خود به دوستی و تماس با جنس مخالف خود شوق و رغبت زیادی دارد و در ترکیب اجسام، تناسب، رنگ، شکل و بالآخره در هرجزیی از اجزایی زن و مرد نیرویی جاذبهای برای جنس مخالف به ودیعت گذاشته شده که خود به خود باعث جذب و جلب جنس مخالف میگردد، در لحن صدا، حرکات، سکنات، رفتار و گفتار عوامل بیشماری وجود دارد که تمایل غریزی زن و مرد را به یکدیگر تیزتر و تسریع میسازد، وزیدن باد، جریان آب، سبزی گیاهان، عطر گلها، آواز پرندگان، زیبایی شبهای مهتابی و دیگر مظاهر فطرت و جمال طبیعت همه و همه وسایلی هستند که قوای جنسی را مستقیم یا غیر مستقیم تحریک مینمایند.
اگر شما در نظام جسم انسان دقت کنید نیرویی عظیم در آن خواهید یافت که سرچشمهی نیروی حیات، کار و قوای جنسی است. در بدن انسان غدد (Glands)، هورمونها (Hormones) را تهیه کرده که نیروی کار، هوش و نشاط را تحت تأثیر قرار میدهند و همین غدد، قوای تناسلی و جنسی را ایجاد میکنند و موجب تحریک و افزایش تمایلات جنسی میگردند، همین غدد هستند که توسط زیبایی، سرسبزی، زرق و برق و دیگر وسایل تحریک موجب برانگیختن و گسترس این تمایلات و عواطف میگردند و حس لامسه، شنوایی، بینایی، بویایی و حتی ذهن و خیال انسان را نیز تحت تأثیر قرار میدهند.
با این حکمت و تدبیر است که فطرت، قوای نفسانی و طبیعی انسان را احترام و مراعات مینماید و تمام قوای تحریککننده و برانگیزنده که در وجود انسان به ودیعت گذاشته شده است، ریشه در دو غریزه قوی دارد: اول غریزهای که باعث حفظ وجود و خدمت به خود میگردد و دوم غریزهای که انسان را به جنس مخالف علاقمند و راغب میسازد.
در وقت جوانی که قوای عملی در انسان به اوج خود میرسد، غریزهی جنسی دارای چنان قوت و شدت میشود که غریزه حفظ وجود و خودخواهی را مغلوب میکند و گاهی آنچنان قوی میگردد که انسان به خاطر اشباع غریزهی جنسی، خود را به هلاکت میاندازد.