نقاب (پرده و چادر):
هرکس که به کلمات آیه توجه کرده و اقوال مفسران هر عصری را تحت بررسی عمیق قرار دهد و عملکرد مردم را در زمان حیات حضرت رسول جاز نظر بگذراند به هیچ وجه نمیتواند انکار کند شریعت به زنان دستور داده است که رویشان را از بیگانه پنهان دارند و این وضع از زمان حیات خود پیامبر شروع شده و تاکنون ادامه دارد و خود قرآن نقاب یا پرده و چادر را از روی حقیقت و معنی پیشنهاد کرده ولی آنرا با این لفظ اصطلاحی ذکر نکرده است و زنان مسلمان موقع بیرونرفتن از خانه پیش روی پیغمبر پرده بر روی میانداختند و در آن زمان پردۀ مذکور بنام نقاب مشهور بود، و مردم آنرا بدان نام میشناختند.
بله و آن نقابی (Veil) است که اروپاییها آنرا تا سرحد ممکن بد و نامطلوب میدانند و روح غربی حتی از تصور آن ناراحت میشود و آنرا به عنوان وحشت و تنگنظری میشناسند و اولین عامل عقبماندگی و تخلف ملل مشرق زمین میشمارند و اگر سخن از پیشرفت تمدن و آگاهی فرهنگی و روانی ملل مشرق زمین شود، اولین شاهد و دلیلی را که برای صدق مدعای خود میآورند و به آن افتخار میکنند این است که نقاب از روی زنان یا کاملاً برداشته شده و یا اینکه در شرف برداشتن است.
ای رفقای متجدد غربزده! جای بسی رسوایی و فضیحت است؛ زیرا نقاب زنان چیزی نیست که بعد از زمان حضرت رسول الله جاختراع شده باشد بلکه قرآن نیز آنرا ذکر کرده و پیغمبر که قرآن بر وی نازل شده این حکم قرآن را در زندگیش و در میان امت خود پیاده و رایج کرد، این احساس رسوایی و شرم سودی برایتان ندارد؛ زیرا شترمرغ اگر سرش را در زیر خاک بگیرد که صیاد او را نبیند، این سر زیر خاککردن او سبب مخفیشدن و نبودن او در مکان نمیگردد و از شکار صیاد نیز نمیتواند بگریزد، همینطور شما هم اگر رویتان را از حقیقت بگردانید این رویگردانی شما باعث بطلان حقیقت نمیگردد و آیۀ قرآن هم با این کار شما محو و نابود نمیشود و اگر بخواهید بر اساس عقیدۀ نادرستتان، این ننگ! را از جامعه خود بزدایید، نه تنها به هدفتان دست نمییابید بلکه باعث ظهور و روشنشدن حقیقت میگردید، بعد از اینکه از غرب الهام گرفته و نقاب و پرده را برای خودتان ننگ و عار شمردید، راه از بینبردن و برداشتن آن از رویتان این است که با صراحت تمام بیزاری خود را از اسلام و احکام آن اعلام بدارید؛ زیرا همین اسلام است که به عقیدۀ شما عالیجنابان غربزده، به این چیزهای بد و نامطلوب از قبیل حجاب، چادر و پوشیدن رو امر میکند.
ای مردم! شما پیشرفت و ترقی و اجتماعیبودن را میخواهید، پس بدانید که دین به زن پردهنشین اجازه نمیدهد که بوی خوش مجالس و محافل باشد، بلکه او را به عفت، حیا و حجاب امر میکند و نمیگذارد که باعث تلذذ و منظرۀ دید عموم شود، به نظر شما آیا دینی که چنین اوصاف و احکامی داشته باشد، صلاحیت پیرویکردن را دارد یا نه؟ و آن کجا و پیشرفت کجا؟ آن کجا و اجتماعیبودن کجا؟ زیرا به نظر شما ترقی و تمدن حکم میکند که هر وقت دختری قصد بیرونرفتن از خانه را داشته باشد دو ساعت قبل خود را از تمام کارها فارغ و آسوده سازد و به زینت، آرایش و تجمل بپردازد، تنش را معطر نموده، لباس جلبکننده و تنگ بپوشد و چهره و بازوهای خود را به انواع پودرهای مخصوص رنگین سازد، لبهای خود را با قلمهای سرخ (Lip Sticks) سرخ نماید و ابروها را آرایش دهد تا اینکه مورد توجه مردان فاسق و فاجر قرار گیرد، وقتی که زنی با این آرایش، زینت و تجمل از خانه بیرون میآید، زینت و جمال وی باعث جذب قلوب و انظار شده و عقلها را در دام خود میاندازد، از طرفی دل دوشیزۀ جوان با این مظاهر جمال و آرایش راضی نمیشود بلکه او در کیف دستیاش (Purse) تمام وسایل و اسباب زینت و آرایش را هم برداشته است تا دقیقه به دقیقه مراقب هیئت و شکل خود بوده و در صورت کم یا خرابشدن آرایشش فوراً آن را در اختیار داشته باشد.
بطوریکه چندین بار گفتیم فرق بین اهداف اسلام و تمدن غربی بسیار زیاد است و اشتباه بزرگی است که کسی بخواهد احکام اسلام را از نظر غرب تفسیر نماید؛ زیرا معیار ارزش اشیاء در نزد اسلام با معیار و ارزش آن در نزد غرب، کاملاً متفاوت است، پس آن چیزی که غربیها بدیدۀ احترام نگریسته و آن را تنها هدف و غایت زندگی میدانند در نظر اسلام بسیار بیقدر و بیارزش است، نظریۀ کسانی که ملاکهای غربی را صحیح و درست میدانند این است که باید در احکام اسلامی اصلاحات و تعدیلاتی پیاده شود و وقتی که احکام اسلام را شرح میدهند معانی اصلی آن را تغییر داده و بعد حتی شکل تحریفی آن را هم نمیتوانند در زندگی عملی اجرا کنند؛ زیرا احکام واضح قرآن و سنت سد راه ایشان واقع میشود، پس بهتر است چنین افرادی قبل از آنکه در جزئیات برنامههای عملی دخالت کنند، اهدافی را که این احکام در بردارند و میخواهند بدان دست یابند مورد مطالعه و بررسی قرار دهند و فکر کنند که آیا آن اهداف با این برنامهها سازگار هستند یا خیر؟ و اگر با اهداف مذکور مطابقت نداشته باشند پس چه لزومی دارد که برای تحقق این اهداف، برنامهای را انتخاب کنند که نیازی به آن نیست؟ چرا خود را مکلف به تحریف و تغییر برنامههای عملی اسلام سازند؟ آیا برایشان بهتر نیست دینی را که با مقاصدشان سازگار نیست ترک نمایند؟ و اگر با این اهداف موافق باشند نیازی به بحثکردن نیست و فقط میتوانند در بارۀ برنامۀ آن تحقیق کنند که آیا صحیح است یا خیر و این تحقیق به راحتی میتواند صورت پذیرد.
شایان ذکر است که این کار، روش بسیاری از علمای بزرگ و فضلا و مردم با مروت است، ولی منافقانی که ذاتاً خبیثترین مخلوقات خدایند به این حرفها راضی نشده، ظاهراً مدعی ایمان به چیزی هستند و در حقیقت به چیز دیگری ایمان میآورند. بنابراین، منبع و ریشۀ اصلی تمام بحث و گفتگویی که در بارۀ حجاب دارند، در حقیقت همین نفاق است و بس، تمام نیرو و توان خود را به کار گرفتند تا ثابت کنند که وضع فعلی حجاب از عادات جاهلیت قبل از اسلام است و سپس این میراث جاهلیت در دورههای بعد و دور از زمان نبوت در بین مسلمانان رواج یافت.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که این آقایان چرا نص صریح قرآن و عمل به آن که در عهد نبوت صورت گرفته و آرای صحابه و تابعین را در این مورد وا نهاده و به بحث و تحقیق تاریخی در ادوار بعدی روی میآورند؟ ایشان به این خاطر خود را به زحمت انداختهاند که برای زندگی غربی آنها تأثیر حیاتی دارد و در افکار و اذهان آنها تصورات مترقیانه و متجددانهای وجود دارد که از آسمان غرب نازل شده است و چون پیادهکردن احکام حجاب با این افکار و تصورات اصلاً سازگار نیست. بنابراین، به بحثهای تاریخی میپردازند تا حکمی را که در شریعت، ثابت است محو و نابود کنند و بطوریکه قبلاً هم گفتیم منبع و مصدر نفاق در این مسئله و مسایل دیگری همانند آن، کمخردی، نداشتن قاطعیت، عدم اتکاء به اصل و اساس و داشتن سرشتی ناپاک است و اگر چنین نبود هرگز به خودشان اجازه نمیدادند که در مقابل حکم قرآن به بحث تاریخی بپردازند، ولی اگر ادعا دارند که مسلمان بوده و منسوب به اسلاماند، همچنین اگر میخواهند مسلمان باقی بمانند، بهتر است از آرمانهای غربی خود دست کشیده و به مقصد و احکام قرآنی باز گردند و یا اینکه بیزاری و برائتشان را رسماً از اسلام اعلان کنند؛ زیرا همین اسلام است که مانع پیشرفتهایی میشود که ایشان طالب آنند البته منظور، آن مفهومی است که آنها از ترقی استنباط کرده و پذیرفتهاند.
کسی که اهداف اسلام را دریافته، اگرچه سادهاندیش (Common Sense) هم باشد به سهولت میفهمد که آزادی مطلق زنان با چهره و اعضای برهنه با مقاصدی که قرآن توجه کامل بدان مبذول داشته سازگار نیست و چهرۀ شخص تنها عضوی است که بیشترین تأثیر را روی طرف مقابل دارد و بزرگترین مظهر جمال طبیعی در انسان همین چهره است که زیبایی آن سبب جذب انظار و تمایل قلبها میگردد و قویترین عامل جاذبۀ جنسی بین طبقۀ زن و مرد، همین قیافه است و از نظر روحی نیز درک واقعیت این مدعا نیازی به تدبیر و تعمق زیاد ندارد بلکه هرکس میتواند به ضمیر و وجدان خود رجوع کرده و حکمت آن را از خود بپرسد و از چشمان خود هدایت بخواهد و از تجارب روانیاش نتیجهگیری کند و از آفت نفاق نیز دوری گزیند؛ زیرا منافق حتی اگر آفتاب را بر خلاف اهداف و مقاصدش بیابد وجود آن را در چاشت روز هم انکار میکند، پس لازم است که انسان صداقت و راستی را پیشۀ خود سازد و در این هنگام بیشک اعتراف خواهد کرد که زیبایی طبیعی که خداوند در صورت انسان گذاشته، قویترین عامل جلب نظر و تحریک جنسی (Appeal Sex) است.
شما خود بگویید اگر بخواهید با دختری ازدواج کنید و پیش از تصمیمنهایی خواسته باشید او را ببینید، شما را به خدا قسم، برای قبولکردن و نکردن او به کجای او مینگرید؟ منظرهای که شما میبینید از دو حال خارج نیست: اول اینکه دوشیزۀ مذکور، با همۀ زیبایی و زینت خود ظاهر شده و همه جای خود را غیر از صورتش برای شما نشان بدهد، دوم اینکه تنها رویش را به شما بنمایاند و باقی اندام و قامتش پوشیده باشد، شما کدام یک از این دو حالت را برای انتخابکردن آن دوشیزه میپذیرید؟ راست بگویید آیا در انتخاب او، زیبایی صورت نسبت به زیبایی سایر اعضا رجحان و برتری ندارد؟
وقتی که این حقیقت ثابت شد ما بحث خود را ادامه میدهیم و میگوییم که اگر ممنوعیت بیبندوباری جنسی و تحریک شهوت افراطی در جامعه نیاز نبود زن میتوانست نه تنها دست و روی خود بلکه سینه، بازو، ساق و زانوی خود را هم برهنه کند همانطور که این وضع در جامعۀ کنونی غربی حکمفرماست، در این صورت به قید و بندهای قانون حجاب اسلامی هم تا این حد نیاز نبود اما اگر مقصود اصلی جلوگیری از این طوفان خطرناک و رهایی از شر آن باشد پس چه بلاهت و بیعقلی بزرگتر از این که مفاد و شرایط لزوم حجاب انکار شود و یا اینکه حجاب بعنوان ظلم بر زنان قلمداد گردد.
اینجا شما میتوانید سؤال کنید: اگر چنین باشد پس چرا اسلام به زن اجازه میدهد که در وقت ضرورت رویش را نشان دهد؟ جواب این است که قانون اسلامی هیچگاه از جادۀ اعتدال بیرون نمیرود، بلکه در حالیکه از یک طرف مصالح اخلاقی را رعایت میکند از جانب دیگر ضرورتها و احتیاجات انسانی را نیز مدنظر قرار میدهد و در این میان عدالت را الگو قرار میدهد و تنها میخواهد دروازههای مفاسد اخلاقی را مسدود سازد و برای تحقق آن هم چنان قیودی را برای انسان وضع نمیکند که نتواند احتیاجات حقیقی و ضروریاش را رفع نماید، چون آنقدر که در بارۀ ستر عورت و پوشانیدن زینت و زیورات زن قاطعیت و صراحت دارد در بارۀ صورت و دست زن چنین امر نمیکند و علت آن هم این است که ستر عورت و پوشانیدن زینت و زیورات با رفع احتیاجات زندگی ناسازگاری ندارد، ولی پوشانیدن مداوم صورت و دست، گاهی زن را در برآوردن احتیاجات به سختی میاندازد.
از این روست که ابتدا اسلام بطور کلی امر میکند که زنان چادرهایشان را از سر بر رویشان بیاندازند، سپس با لفظ «إلا ما ظهر منها» در حالات استثنایی و ضروری اجازه میدهد که زنان رویشان را باز کنند ولی باز به شرطی که مقصود، اظهار زیبایی نبوده باشد و هدفش تنها و تنها رفع حاجت باشد و بس و برای اینکه دروازۀ فتنه از طرف مردان نیز مسدود شود به آنها امر میکند که چشمان (خود) را پایین اندازند؛ زیرا وقتی که زن عفیفه و پاکدامن فقط بر اساس ضرورت رویش را برهنه میسازد مردان هم باید چشمانشان را از نگاهکردن به طرف او برگردانند تا چشمشان در روی آنها نیافتد.
اگر شما در احکام حجاب، تعمق و تدبر کنید، برایتان واضح میشود که حجاب از آداب برگرفته از جاهلیت نبوده بلکه یک قانون عقلی و منطقی است؛ زیرا تقلیدهای جاهلیت بقدری جامد و خشک است که هیچ نوع نرمی و ملایمت نمیپذیرد و به هر طریق و صورتی که رواج یافته باشد امکان ندارد که عوض شود و یا اصلاحپذیر باشد و اگر در اخفای چیزی امر کند، آن چیز همیشه و در هرزمان و مکان قابل اخفا و ستر است، اگرچه در راه آن آبرو و شرف از بین برود و یا خونهایی بریزد و افرادی به قتل برسند، ولی بر خلاف آن قوانین عقلی نرمی و ملایمت دارند و با ضرورتها همگام شده و برحسب وخامت و یا امنیت اوضاع، وسعت و گستردگی رأی مییابند و همیشه در قواعد و اصول عمومی خود حالات استثنایی را مدنظر قرار میدهند و هرگز اوضاع، مناسبات و شرایط را از نظر دور نمیدارند، لذا این قانون کورکورانه پیروی نشده بلکه واجب است که پیروان آن دارای قوۀ فهم و تمیز باشند، یک پیرو عاقل و فهمیده باید از خود بپرسد که در چه شرایط و اوضاعی واجب است به قواعد عمومی عمل شود و از نظر قانون در کدام حالت ضروری است که در آن فرصت، از حکم استثنایی برخوردار گردد؟ بعد از آن هم در کدام مناسبت و تا چه وقت و چه حدی به خودش اجازه میدهد که از این مناسبت استفاده کند؟ و هدف کلی قانون را در اثنای استفاده از این فرصت چگونه مراعات بکند؟ در تمام این موقعیتها انسان زمانی از روی حق قضاوت میکند که دارای قلبی با ایمان بوده و اخلاق و نیت پاک داشته باشد، بطوریکه حضرت رسول الله جفرمودهاند:
«از دل فتوی بخواهید و چیزی که باعث وسوسهی در دل شود آن را کنار بگذارید».
از تمام اینها چنین فهمیده میشود که هرگز امکان ندارد اسلام، بدون داشتن آگاهی و شعور، بطور کامل و صحیح پیروی و متابعت شود چرا که قوانین اسلام از روی دلایل عقلی است، پس چنین شرایطی ایجاب میکند که متابعین و پیروان اسلام در هر گام از گامهای عملی آن، دارای فهم، علم و شعور باشند.