۵- رابطۀ سالم بین زن و شوهر:
بعد از تشکیل خانواده و از بینبردن بیبند و باری جنسی یکی از شرایط تمدن سالم و صحیح این است که رابطۀ صحیحی بین زن و شوهر وضع و تنظیم کند، حقوق هریک را از روی عدالت و انصاف تعیین نماید، واجبات وظایف هر یکی را جداگانه تعیین کند و مقام و درجۀ هرکدام را در فامیل به وجهی معین سازد که در توازن و اعتدال اخلال وارد نشود، این مسئله مشکلترین مسئلۀ تمدن و زندگی اجتماعی است و انسان در حل این مشکل غالباً ناکام مانده است.
کمتر ملتهایی وجود دارند که مسئولیت و سرپرستی مرد را به زن سپرده باشند و بعد از آن به درجۀ عالی مدنیت و ترقی و تعالی رسیده و یا این که قدرت و عزت را در میان ملل دیگر حاصل کرده باشند و یا این که یادگاری از خود بجای گذاشته باشند که در تاریخ ثبت گردد و یا قابل یادآوری باشد.
ولی اکثریت قاطع ملل جهان مرد را به عنوان سرپرست زن پذیرفتهاند و لیکن این سرپرستی و ترجیح مرد گاهی هم به ظلم و جور تبدیل شده تا اندازهای که زن به عنوان کنیز و خادمه شمرده شده، خوار و ذلیل گردیده، از همه حقوق مدنی و اقتصادی بیبهره مانده و وسیلۀ اشباع غریزۀ مرد به حساب آمده است و اگر به زنانی در بیرون از منزل و فامیل عطوفت و مهربانی نموده و ایشان را به زیور علم و فرهنگ مزین ساخته باشند آن هم برای این منظور است که خواستهای جنسی مردان را بطریق لذیذتر و محرکتر جواب بگویند و در کنار لذت جنسی از لذت موسیقی، ناز و نزاکت و رقص و حرکت آنها هم بهرهمند شوند، این بدترین حالتی است که مردان بخاطر هوا و هوس و خواهشهای نفسانیشان اختراع نموده و زنان را توهین و تحقیر میکنند و مللی که بر این شیوه عمل میکنند از ضرر و زیان آن در امان نیستند، تمدن جدید غرب برای خود راه سومی را برگزیده که راه مساوات بین زن و مرد است به این ترتیب که وظایف و تکالیف بین زن و مرد بطور مساوی تقسیم گردد و آن وظیفه هم باید از یک نوع باشد و هردوی آنها در دایرهی عمل مسابقه دهند و هریک وسیلۀ زندگیش را خود تهیه نماید و لیکن این نوع تنظیم اجتماعی تا بحال به پایۀ تکمیل نرسیده؛ زیرا برتری و تفوق نیروی مرد بر جنس مقابل کاملاً بارز و آشکار بوده است و در این بعد زن در هیچ جانبی از جوانب زندگی به پای مرد نرسیده و تمام حقوقی که بر اساس قاعدهی مساوات مذکور تکمیل گردیده باعث فساد و فتنه در مدنیت گشته است بطوریکه عواقب و نتایج آن را در فصلهای گذشته بیان کردیم و ضرورت به تکرار نیست، تمدن از تمام انواع سهگانه اعتدال، توازن و تناسب خالی و بیبهره مانده است، زیرا هرسه آنها در هدایت و راهنماییهای فطرت کوتاهی نمودهاند و روش عملی و تطبیقی را مطابق راهنماییهای آن اتخاذ ننمودهاند و از جادۀ هدایت فطرت منحرف شدهاند.
اگر شما موضوع را با فکر سلیم مورد تأمل و دقت قرار دهیم برایتان واضح میشود که خود فطرت راه حل صحیح این مسایل را نشان میدهد و فطرت است که زن را از سقوط در گرداب گمراهی و هلاکت که مرد خواهان آن است حمایت و محافظت میکند و او را به آن درجۀ بلندی میرساند که زن خواستار آن است و یا بعضی از مردان میخواهند او را به آن درجه برسانند، انسان بخاطر اندیشۀ غلط و فکر گمراه راه افراط و تفریط را برای خود برگزیده است و لیکن فطرت غیر از عدالت، تعادل و تناسب چیز دیگری را نمیخواهد و انسان را بدین راه دعوت میکند.
هیچ کس نمیتواند انکار بکند که زن و مرد از دیدگاه انسانیت و بشریت برابر و مساوی هستند و دوطرف تساوی نوع انسانی بوده و در پیشرفت تمدن و خدمت اجتماع و انسانیت وظیفۀ مشترک و مساوی دارند و هرکدام از زن و مرد، قلب، عقل، ذهن، فکر، عواطف، خواهشات و احتیاجات بشری دارند، هر کدامشان برای مصلحت و سود تمدن به تهذیب نفس، تربیت عقل و ذهن و نمو فکری نیاز دارند تا این که هر یک وظیفهاش را در برابر تمدن انجام دهد لذا در این باره حکمکردن به مساوات بین زن و مرد کاملاً درست است و در آن هیچ اشتباه و کدورتی وجود ندارد.
از وظایف اصلی هر تمدن سالم این است که برای زنان، آن اهتمام و توجه را مبذول دارد که عین آن را برای مردان لازم میداند و به آنها فرصت دهد تا مطابق قدرت استعداد و کفایت فطریشان برای ترقی و پیشرفت مملکت مسئولیتشان را انجام دهند و ایشان را به تربیت و تعلیمات عالی آراسته نماید و آن حقوق مدنی و اقتصادی را که برای مردان قائل است همان را برای زنان قائل گردد و در اجتماع ایشان را صاحب عزت، شرف و کرامت بداند تا در وجود آنها شعور و احساس عزت نفس پیدا شود و براساس این شعور به صفات فاضلۀ انسانیت متصف گردند، لذا مللی که این مساوات بین زن و مرد را انکار میکنند و زنان را نادان، ذلیل، بیسواد و بیفرهنگ دانسته و آنها را از همه حقوق مدنی محروم میگردانند خود به خود در گودال بدبختی و ذلت و خواری میافتد؛ زیرا پایمالکردن نصف کامل انسانیت در حقیقت پایمالکردن خود انسانیت است و هیچ وقت ممکن نخواهد بود که در آغوش مادران خوار و ذلیل فرزندان با کرامت و با شهامت تربیت شوند، یا از دامن مادران بیسواد و بیفرهنگ فرزندان با فرهنگ و تمدن بیرون آیند و یا از گهوارهی زنان درس نخوانده و عامی، مردان متفکر و خردمند بیرون آیند.
یکی از راههای مساوات را اینگونه میشمرند که دایرهی کار زن و مرد باید یکی باشد و هردو جنس به یک نوع کار و عمل گماشته شوند و وظایف و مسئولیتهای تمام جوانب زندگی بطور مساوی میان آن دو تقسیم شود و مقام و منزلت آنها در نظام مدنیت یکی باشد، برای گفتهی خود، علوم تجربی را شاهد میآورند و به کمک آن ادعا میکنند که زن و مرد در نیروی جسمانی مساوی (Equipotential) هستند، این نظریه صحیح و درست نیست؛ زیرا تا بحال ثابت نشده که آنها در قدرت جسمانی و ساختمان بدنی کاملاً یکسان باشند و فطرت هم آنها را به یک نوع عمل وادار کرده باشد، در حالی که در خصوصیتهای روحی و روانی فرق دارند و تحقیقات علمی که تا به امروز انجام شده نیز تمام این امور را نفی و باطل میگرداند.