١٢. تقسیم اسماء الله از لحاظ دلالت
یکی دیگر از اصول مهم و مفید در حوزۀ شناخت نامهای الله، این است که از لحاظ دلالتشان به دو نوع زیر تقسیم میشوند:
نوع اول: نامهایی که دلالت بر صفتی متعدّی میکنند. فعل متعدّی فعلی را گویند که اثر آن از فاعلش بگذرد و به مفعولبه برسد و به همین سبب، «فعل مجاوز» نیز گفته میشود. اسمهایی که این گونه باشند، متضمّن سه مورد زیر هستند:
١. ثبوت آن اسم برای الله ﻷ.
٢. ثبوت صفت موجود در آن اسم، برای الله متعال.
٣. ثبوت حکم و مقتضای آن.
به عنوان مثال: «سمیع» متضمّن اثبات «سمیع» به عنوان اسم برای الله تعالی است، و صفت سمع و شنیدن را برای او ثابت میکند و نیز حکم و مقتضایش را؛ یعنی اینکه الله ـ سرّ و نجوا را هم میشنود، چنانکه میفرماید:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا وَتَشۡتَكِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ يَسۡمَعُ تَحَاوُرَكُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ﴾[المجادلة: ١]
«به راستی الله سخن زنی را که دربارۀ شوهرش با تو مجادله میکرد، و به الله شکایت میبرد شنید، و الله گفتگوی شما را میشنید، بیگمان الله شنوای بیناست.»
«رحیم» متضمّن اثبات «رحیم» به عنوان نام الله، و صفت رحمت و حکم و مقتضای آن است؛ یعنی اینکه الله ﻷ به هر کس بخواهد، رحم میکند.
تمام نامهایی که از این نوع باشند، همین گونهاند؛ مانند غفور، رزّاق، کریم، بصیر، بارئ، خالق، مصوّر، حفیظ، ربّ، قیّوم، رؤوف، فتّاح، عفوّ و لطیف.
نوع دوم: نامهایی که دلالت بر صفتی لازمی میکنند؛ یعنی آنچه اثر آن از فاعلش تجاوز نمیکند و به مفعولبه نمیرسد و به همین سبب، به فعل لازم، «فعل غیر مجاوز» نیز میگویند. اسمهایی که این گونه باشند، متضمّن دو مورد زیر هستند:
١. ثبوت آن اسم برای الله أ.
٢. ثبوت صفت موجود در آن اسم، برای الله متعال.
به عنوان نمونه، اسم «حيّ» متضمّن اثبات «حيّ» به عنوان اسم الله تعالی، و نیز اثبات صفت حیات برای اوست. «عظیم» متضمّن اثبات «عظیم» به عنوان نام الله و اثبات صفت عظمت برای اوست.
سایر اسمهایی که از این قبیل هستند، همین گونهاند؛ همچون علی، اول، آخر، ظاهر، باطن، احد، قوی و متین.
ابن قیّم / در توضیح این اصل میگوید: «وقتی اسمی بر الله متعال اطلاق شود، جایز است که مصدر و فعل از آن اشتقاق شود و از این طریق، خبر داده شود؛ مانند «سمیع، بصیر و قدیر» که شنیدن و دیدن و قدرت از آنها اشتقاق میگردد و بدین وسیله، خبر از چنین افعالی داده میشود؛ همچون:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ﴾
«به راستی الله شنید.»
﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ﴾[المرسلات: ٢٣]
«پس ما (بر این کار) توانا بودیم، و چه نیک توانا (و قدرتمند) هستیم.»
این در صورتی است که فعل متعدّی باشد، امّا اگر لازمی باشد، نمیتوان بهوسیلۀ آن خبر داد؛ مانند «حيّ»، که در این حالت، اسم و مصدر و نه فعل بر او اطلاق میگردد و مثلا گفته نمیشود: «[نعوذ بالله] الله زنده شد.»[٤٤]
از دیگر قواعد مفید در حوزۀ فهم اسماء الله، این است که هر یک از نامهای الهی سه نوع دلالت دارند:
- دلالت بر ذات و صفت به صورت مطابقی، دلالت بر یکی از آن دو به طور تضمّنی، و دلالت بر صفت دیگری به صورت التزامی؛ مثلا نام «حيّ» که دلالت بر ذات و بر صفت حیات به صورت مطابقی، و دلالت بر ذات تنها یا بر صفت حیات به طور تضمّنی، و دلالت بر قدرت و سمع و بصر و علم و سایر صفات، به صورت التزامی میکند.[٤٥]
دلالت مطابقی یعنی دلالت لفظ بر تمام معنایش، دلالت تضمّنی یعنی دلالت لفظ بر بخشی از معنایش و دلالت التزامی به معنای دلالت لفظ بر امری خارج از معنایش است.
یکی دیگر از اصول مفید، این است که تمامی نامهای الله مختصّ اوست و نسبتدادن آنها به الله، به معنای اختصاصشان به او تعالی است. بنابراین کمال مطلق از آنِ او بوده و هیچ شریک و همنام و مانندی ندارد و از این موارد منزّه و برتر است.
چرا که در قرآن کریم آمده است:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾[الأعراف: ١٨٠]
«و برای الله، نامهای نیک است.»
﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾[طه: ٨]
«نامهای نیکو از آنِ اوست.»
تقدیم جار و مجرور ﴿لَهُ﴾ مفید قصر است؛ یعنی قصر و انحصار کمال حسنی که برای نامهایش ثابت است، بر او تعالی. امّا اینکه انسانها با اسمهای الله نامگذاری میشوند، دو صورت دارد:
١. نامهایی که اسم خاص و مختصّ الله هستند؛ همچون نام جلالۀ «الله»، «رحمان»، «خالق»، «بارئ» و «قیّوم» جایز نیست که برای غیر الله به کار برده شود، چون مسمّایشان معیّن است و شرکت نمیپذیرند؛ الله صاحب الوهیّت و عبودیّت بر تمامی مخلوقاتش است، رحمان دلالت بر کمال رحمت الهی میکند که همه چیز را فرا گرفته است، و چون زیاد به کار رفته است، علم و اسم مختصّ الهی شده است، خالق ذاتی است که بدون نمونۀ قبلی، چیزی را به وجود میآورد، بارئ ذاتی است که چیزی را بدون عیب به وجود میآورد، که این کار فقط توسّط الله صورت میگیرد و از این رو، فقط او تعالی چنین نامی دارد، و قیّوم ذاتی است که از دیگران بینیاز بوده و غیرش به او نیازمندند، که این هم مختصّ الله ﻷ است.
بنابراین این نوع از اسامی را نمیتوان برای غیر الله به کار برد.
٢. نامهایی که مفهومی کلّی دارند ولی تکتک افراد و مسمّاهایشان با هم تفاوت دارند؛ همچون مَلِک، عزیز، جبّار و متکبّر، که میتوان غیر الله را با آنها نامگذاری کرد و الله متعال خود و برخی از بندگانش را با این اسامی معرّفی کرده است، چنانکه میفرماید:
﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ﴾[يوسف: ٥١]
«همسر عزیز گفت.»
﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾[غافر: ٣٥]
«این گونه الله بر دل هر متکبّر سرکشی مهر مینهد.»
این امر منجر به تماثل نمیشود، چون نسبتدادن مقتضی تخصیص است و نامهایی که به الله نسبت داده میشوند، اختصاص به او مییابند و شایستۀ ذات و جلال و کمالش هستند، امّا آنچه به مخلوق نسبت داده میشوند، به اعتبار مفهومی خاص هستند که شایستۀ مخلوق و نقص و ضعف اویند.
سخن درست در این باره، همین است. ابن کثیر / میگوید: «خلاصه اینکه: برخی از نامهای الهی برای غیر الله به کار میروند و برخی این گونه نیستند؛ مانند نام الله، رحمان، خالق، رزّاق و امثال آن.»[٤٦]
از دیگر موارد مهم این است که احترام به نامهای الهی و رعایت ادب دربارۀ آنها بر ما واجب است، و یکی از انواع احترام این است که کسی را با اسمی نامگذاری نکنیم که منجر به شرک شود؛ مانند قاضی القضات، ملک الملوک، حاکم الحکّام و امثال آن، تا اینکه توحید حفظ گردد و مقام و ارزش اسماء و صفات الهی مصون بماند و اسباب و راههای شرک از بین برود.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ أَخْنَعَ اسمٍ عندَ اللَّهِ عزَّ وجَلَّ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِكَ الأَملاكِ»[٤٧]؛ «همانا پستترین نام نزد الله، [نام] مردی است که شاهنشاه نام گیرد.» مسلم / در روایتش چنین میافزاید: «لا مالكَ إلا الله»؛ «هیچ مالکی غیر از الله وجود ندارد.»
در سنن ابی داود و غیر آن، از ابو شریح س روایت شده است که: «کنیۀ او ابو الحکم بود.» پیامبر ج به وی فرمودندکه همانا الله حَکَم است و حکم و حکمت به او باز میگردد. وی گفت: زمانی که قوم من دربارۀ چیزی اختلاف داشتند، نزدم میآمدند و من میانشان داوری میکردم و هر دو گروه راضی میشدند. پیامبر ج فرمودند که چقدر این خوب است! آیا فرزندی نداری؟ او پاسخ داد: شریح و مسلم و عبدالله. رسول الله ج پرسیدند که کدام یک از همه بزرگتر است؟ گفت: شریح. سپس فرمودند که تو ابو شریح هستی.»[٤٨] بنابراین رسول الله ج وی را راهنمایی کردند که کنیهاش را تغییر دهد تا احترام و ادب لازم در قبال اسماء الله رعایت شود، هر چند قصد انسان مشارکت و شرک نباشد.
[٤٤]- بدائع الفوائد، ج ١، ص ١٧٠.
[٤٥]- نک: مجموع الفتاوی، ج ٧، ص ١٨٥؛ مدارج السّالکین، ج ١، ص ٣٠.
[٤٦]- تفسیر ابن کثیر، ج ١، ص ٣٦.
[٤٧]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٥٨٥٣؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢١٤٣.
[٤٨]- ابوداود، شمارۀ حدیث: ٤٩٥٥؛ نسائی، شمارۀ حدیث: ٥٣٨٧؛ آلبانی / آن را در صحیح ابی داود و صحیح نسائی صحیح دانسته است.