شناخت و شرح معانی اسماء الله

فهرست کتاب

٧٨. سیّد

٧٨. سیّد

این اسم نیز در حدیثی از پیامبر  ج بیان شده است؛ ابوداود با سندی جیّد، از عبدالله بن شِخّیر  س روایت می‌کند که: همراه گروهی از بنی‌عامر نزد پیامبر  ج رفتم. گفتیم: تو سیّد و سرور ما هستی. ایشان فرمودند: «السَّيِّدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى»؛ «فقط الله متعال سیّد و سرور است.» سپس گفتیم: تو از همۀ ما برتر و نسبت به دوستان، مهربان‌تر و علیه دشمنان، نیرومندتری. رسول الله  ج فرمودند: «قُولُوا بِقَوْلِكُمْ، أَوْ بَعْضِ قَوْلِكُمْ، وَلَا يَسْتَجْرِيَنَّكُمْ الشَّيْطَانُ»[٣٢٩]؛ «سخنتان [که برای آن آمده‌اید] یا بخشی از آن [سخنان قبلی] را بگویید و [مواظب باشید که] شیطان شما را [برای گفتن سخنان ناجایز] جسور نکند [یا اینکه کاری نکند که در راه او حرکت کنید].»

از ابن عبّاس  ب در تفسیر آیۀ: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ[الأنعام: ١٦٤]بیان شده است که: «یعنی معبودی سیّد و سرور». و در تفسیر آیۀ: ﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ[الإخلاص: ٢]گفته است: «همانا الله سیّدی است که در سروری خود کامل است.»[٣٣٠]

هدف رسول الله  ج از: «السَّيِّدُ اللَّهُ»، این بوده که سروری حقیقتی برای الله متعال است، زیرا او مالک، مولا و پروردگار است و تمامی مخلوقات، بنده، مملوک و تحت قدرت او هستند و از ابتدای وجودشان، نیاز به الله داشته‌اند، چون اگر آن‎ها را به وجود نمی‌آورد، ایجاد نمی‌شدند و در بقای پس از وجود نیز نیاز به الله دارند و همچنین در امور و عوارضی که در طول زندگی، بر آنان عارض می‌شود، در تمامی نیازها و امورشان، لحظه‌ای از او بی‌نیاز نیستند، تمامی امور از آنِ الله است، همۀ مخلوقات تحت قدرت و ارادۀ او تعالی قرار دارند، الله می‌بخشد و منع می‌کند، برخی را مقام می‌دهد و برخی را پست می‌گرداند، عزّت و ذلّت می‌دهد، زنده می‌کند و می‌میراند، امر و نهی می‌کند، کم و زیاد می‌نماید، گرامی و خوار می‌دارد، هدایت و گمراه می‌کند، می‌خنداند و می‌گریاند، ثروتمند و فقیر می‌گرداند، امر، امرِ او، مُلک مُلکِ او و بندگان بندگان او هستند و فقط او تعالی از لحاظ مالکیّت، آفرینش و تدبیر مستحقّ سیادت است و باید که مخلوقات فقط در برابر او فروتن و خاضع باشند.

بنابراین الله ـ سیّد و سروری است که تصرّف و تدبیر در هستی، از آنِ او بوده و بی‌همتاست، سیّدی که شایسته است طاعت و تواضع فقط برای ذات یگانۀ او انجام شود و همان گونه که به تنهایی سیّدِ متصرّف در هستی است، باید که فقط او سیّدِ معبود باشد، چنانکه می‌فرماید:

﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ[الأنعام: ١٦٤]

«بگو: آيا غير الله، پروردگاری را بجويم در حالی‌ که او پروردگار هر چيزی است؟!»

قبلا بیان شد که ابن عبّاس  ب می‌گفت: «یعنی معبودی سیّد و سرور.»

ابن جریر طبری در تفسیر آیۀ مذکور می‌گوید: «الله   به پیامبرش محمّد  ج می‌فرماید: ﴿قُلۡ؛ ای محمّد! به کسانی که بت‌ها را همتایان الله قرار می‌دهند و تو را به عبادت بت‌ها و پیروی از راه‌های شیطان فرا می‌خوانند، بگو: ﴿أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا؛ یعنی آیا غیر از الله، سروری انتخاب کنم، ﴿وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ؛ در حالی که او تعالی سیّد و مدبّر و مصلح هر چیزی است؟!»[٣٣١]

ابن کثیر در تفسیر آیۀ مورد بحث، چنین آورده است: «الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ؛ ای محمّد! به کسانی که در عبادت و توکّل، دیگران را شریک الله می‌دانند، بگو: ﴿أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا؛ آیا پروردگاری غیر از او انتخاب کنم ﴿وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ؛ در حالی که او تعالی پروردگار هر چیزی است، مرا پرورش می‌دهد، حفاظت می‌نماید و امورم را تدبیر و اداره می‌کند؟! یعنی فقط بر او توکّل می‌کنم، فقط به سوی او رجوع می‌نمایم، چون او تعالی پروردگار و مالک هر چیزی است و آفرینش و امر از آنِ اوست.»[٣٣٢]

این قوی‌ترین دلیل و روشن‌ترین برهان بر بطلان شرک و بت‌پرستی است، زیرا چگونه ممکن است که مخلوق ضعیف، همتا و شریکی برای سیّد و سرور بزرگ و آفریدگار بلندمرتبه و پروردگار قرار گیرد؟! الله  أ از آنچه آنان شرک می‌ورزند، مبرّا و برتر است.

﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢ وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَتَّبِعُوكُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٩٤ أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ يَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَيۡدٖ يَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡيُنٞ يُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ يَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥ إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ١٩٦ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَكُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ[الأعراف: ١٩١-١٩٧]

«آیا چیزی را شریک می‌گیرند که چیزی را نمی‌آفریند و خودشان مخلوقند و نمی‌توانند آن‎ها را یاری کنند و نه خودشان را یاری می‌دهند.و اگر آن‎ها را به سوی هدایت دعوت کنید، از شما پیروی نمی‌کنند، برایتان یکسان است، خواه آنان را دعوت کنید و یا خاموش باشید.بی‌گمان آن‌هایی را که غیر از الله می‌خوانید، بندگانی همچون شما هستند، پس آن‎ها را بخوانید، اگر راست می‌گویید (و آن‎ها الله هستند)، پس باید (دعای) شما را اجابت کنند!آیا پا‌‌هایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دست‌هایی دارند که با آن چیزی را بگیرند؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! آیا گوش‌هایی دارند که با آن بشنوند؟! (ای پیامبر! به مشرکان) بگو: شریکانتان را بخوانید، سپس (بر ضدّ من) تدبیر (و نیرنگ) کنید و مرا مهلت ندهید.همانا یاور (و سرپرست) من، الله است که (این) کتاب را نازل کرده و او یاور (و کارساز) صالحان است.و کسانی را که به جای او می‌خوانید، نمی‌توانند شما را یاری کنند، و نه خودشان را یاری دهند.»

با توجّه به آیات فوق و امثال آن، دانسته می‌شود که انتخاب غیر الله به عنوان سرور و سیّد، شرک و پیروی از راه‌هایی که منجر به عذاب جهنّم می‌شود است؛ فرقی نمی‌کند که آن سیّدِ انتخابی، از مردگان یا زندگان باشد، به گونه‌ای که فرد مشرک معتقد باشد که آن‎ها منفعت می‌رسانند یا ضرر را دفع می‌کنند، یا اینکه از آن‎ها بخواهد که نیازهایش را برطرف کنند و به آن‎ها متمایل باشد و پناه ببرد و بخواهد که غم و مصیبت‌هایش را برطرف سازند. این نهایت و اوج نادانی و ظلم است، زیرا چگونه خاک با پروردگار جهانیان، بندگان با مالک مخلوقات و کسی که برای خود و دیگران، مالک ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین و نیز مالک یاری، مرگ، زندگی و رستاخیز نیست، با سیّد و پروردگار بزرگی که گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین از اوست و تمامی امور در اختیارش بوده و بی‌همتاست، یکسان و برابر می‌گردد؟!

وقتی برخی چنین تعلّقی با مردگان گرفتند و به آن‎ها معتقد شدند و پناه بردند و در برابرشان متواضع و خوار گشتند و توحیدشان را شکستند و با امور خلاف آلوده کردند، لقب قبرپرستان به آنان نسبت داده شد.

در حدیثی که قبلا بیان شد، دقّت کن که چگونه رسول الله  ج از دژ و پناهگاه توحید و یگانگی الله حمایت کردند و راه‌ها و اسباب شرک را بستند زمانی که به ایشان گفته شد: تو سیّد و سرور ما هستی. ایشان فرمودند: «السَّيِّدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى»؛ «فقط الله متعال سیّد و سرور است.» سپس فرمودند: «لَا يَسْتَجْرِيَنَّكُمْ الشَّيْطَانُ»؛ «شیطان شما را [برای گفتن سخنان ناجایز] جسور نکند [یا اینکه کاری نکند که در راه او حرکت کنید].» با وجود اینکه صحابه چیزی جز حقیقت نگفتند.

امام احمد و نسائی در «السّنن الکبری»[٣٣٣] با سندی جیّد، از انس  س روایت می‌کنند که: گروهی از مردم به پیامبر  ج گفتند: ای بهترین و فرزند بهترین ما و ای سرور و فرزند سرور ما! ولی رسول الله  ج عرض کردند که ای مردم! سخن و خواستۀ خود را بگویید و مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد، زیرا من دوست ندارم مقامی فراتر از آنچه الله به من داده است، داشته باشم؛ من محمّد بن عبدالله، بنده و فرستادۀ الله هستم.

رسول الله  ج سرور فرزندان آدم و بهترین بندگان و پیشوای پرهیزگاران بودند، امّا نمی‌پسندیدند که مردم ایشان را سیّد خطاب کنند، تا مبادا وسیلۀ اغراق و غلو گردد، چنانکه در حدیث دیگری فرمودند: «لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ»[٣٣٤]؛ «مرا آن گونه که مسیحیان عیسی پسر مریم را مدح کردند، مدح نکنید، زیرا که من بندۀ الله و فرستادۀ او هستم.»

پیامبر  ج به شدّت از مدح نهی کردند. در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[٣٣٥] از ابوبکره  س روایت شده است که مردی نزد رسول الله  ج مرد دیگری را مدح نمود، ایشان فرمودند: «ويْحَكَ قَطَعْت عُنُقَ صَاحِبكَ»؛ «وای بر تو! گردن رفیقت را بریدی!» این سخن را چند بار تکرار کردند. در صحیح مسلم،[٣٣٦] از مقداد بن اسود  س روایت شده است که رسول الله  ج فرمودند: «إذَا رَأَيْتُمُ المَدَّاحِين، فَاحْثُوا في وَجُوهِهِمُ التُّرابَ»؛ «هر گاه مدح‌کنندگان را دیدید، بر چهره‌هایشان خاک بپاشید.»

بنابراین شایسته نیست که کسی را مدح کنیم، هر چند با صفتی که در او وجود دارد، صورت گیرد، زیرا گاهی اوقات باعث می‌شود ممدوح خودش را بزرگ بشمارد، که این منافات با کمال توحید دارد و سبب می‌گردد انسان گرفتار کاری شود که با عبودیّت مخالف است. از آنجا که الله متعال مقام عبودیّت پیامبر  ج را کامل گردانیده بود، ایشان برای حفاظت از این مقام و مرتبه، دوست نداشتند مدح شوند و نیز قصد داشتند که از روی خیرخواهی برای امّت و حفاظت دژ و پناهگاه توحید از مفاسد و شرک و اسباب آن‌ها، آنان را نصیحت کنند، چون مدح باعث می‌گردد که قلب ممدوح متمایل به مخلوقات شود و در برابر آنان، خاضع و خوار گردد، در حالی که تواضع و خضوع فقط در برابر الله   جایز است.

[٣٢٩]- ابوداود، شمارۀ حدیث: ٤٨٠٦؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارۀ حدیث: ٢١١؛ و دیگران.

[٣٣٠]- نک: تفسیر طبری، ج ٢٤، ص ٧٣٦.

[٣٣١]- تفسیر طبری، ج ١٠، ص ٤٨، چاپ: ترکی.

[٣٣٢]- تفسیر ابن کثیر، ج ٣، ص ٣٧٨.

[٣٣٣]- مسند احمد، ج ٣، ص ٢٤٩؛ السّنن الکبری، شمارۀ حدیث: ١٠٠٧٨.

[٣٣٤]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٤٤٥، به روایت عمر  س.

[٣٣٥]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٦٠٦١؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣٠٠٠.

[٣٣٦]- شمارۀ حدیث: ٣٠٠٢.