٧٦. حَیی
این اسم در دو حدیث زیر بیان شده است:
١. یعلی بن امیّه س روایت میکند که رسول الله ج مردی را دیدند که بدون ازار و در ملأ عام غسل میکرد. بنابراین بر منبر بالا رفتند، الله را شکر و سپاس کردند و فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَيِيٌّ سَتِيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ وَالسِّتْرَ، فَإِذَا اغْتَسَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَتِرْ»[٣٠٤]؛ «همانا الله بسیار با حیا و پوشنده است و حیا و پوشش را دوست دارد، پس وقتی کسی از شما غسل میکند، باید که خودش را [از دید مردم] بپوشاند.»
٢. سلمان فارسی س روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «إنّ رَبَّکُم حَیيّ كريم يَستحي من عَبده إِذا رفع إِلَيْهِ يَدَيْهِ أَن يردهما صفراً»[٣٠٥]؛ «همانا پروردگار شما بسیار با حیا و بزرگوار است و از بندهاش حیا دارد که وقتی دستانش را به سوی او بلند کند، آنها را خالی برگرداند.»
این اسم دلالت بر اثبات صفت حیا برای الله أ به گونهای که شایستۀ جلال و کمال او باشد، میکند، که الله تعالی در هیچ یک از صفاتش شبیه مخلوقاتش نیست و هیچ یک از مخلوقات نیز شبیه او نیستند، چنانکه فرموده است:
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشّورى: ١١]
«هیچ چیزی همانند او نیست و او تعالی شنوای بیناست.»
﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا﴾[مريم: ٦٥]
«آیا (مانند و) همنامی برای او میشناسی؟!»
بنابراین حیای الله ﻷ صفتی شایستۀ اوست و همچون حیا و شرم مخلوقات نیست.
در قرآن و سنّت، صفت حیا با صیغۀ فعل، به الله تعالی نسبت داده شده است:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ أَن يَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ﴾[البقرة: ٢٦]
«به راستی الله از اینکه به پشه یا بالاتر از آن مثال بزند شرم نمیکند.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[٣٠٦] از ابو واقد لیثی چنین روایت شده است: رسول الله ج همراه مردم در مسجد نشسته بودند که سه نفر حاضر شدند؛ دو نفر نزد پیامبر ج آمدند و سومی رفت. سپس آن دو ایستادند و یکی محلّی را در حلقه خالی دید و آنجا نشست، ولی دیگری پشت سر آنان نشست و سومی هم که رفت. وقتی رسول الله ج فارغ شدند، فرمودند: «أَلا أُخبِرُكم عن النَّفَرِ الثَّلاثَة، أَمَّا أَحدُهم، فَأَوى إِلى اللَّهِ فآواه اللَّه وأَمَّا الآخرُ فَاسْتَحْيي فاستحيي اللَّهُ مِنْهُ وَأَمَّا الآخر، فأَعْرض، فأَعْرض اللَّهُ عنْهُ»؛ «آیا شما را از [احوال] آن سه نفر خبر ندهم؟! یکی از آنان، به الله پناه برد و الله وی را جای داد. دیگری شرم نمود و الله از وی حیا کرد و دیگری روی گرداند و الله متعال از او روی گردانید.»
دیدگاه ما دربارۀ این صفت همچون سایر صفات است؛ یعنی همان گونه که برای الله ﻷ، علمی متفاوت از علم ما، بصری متفاوت از بصر و بینایی ما، سمع و شنیدنی متفاوت از شنیدن ما و ارادهای متفاوت از ارادۀ خودمان اثبات میکنیم، شرم و حیایی متفاوت از حیای خودمان اثبات مینماییم، چون هر صفتی که الله متعال یا پیامبرش ج آن را اثبات کردهاند، حق بوده و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد.
ابن قیّم / میگوید: «الله تعالی خودش را با حیا توصیف کرده و رسول الله ج نیز او را این گونه توصیف نمودهاند و از این رو، الله با حیا و کریم است، چنانکه پیامبر ج فرمودند: "إنّ اللهَ حَیيّ كريم يَستحي من عَبده إِذا رفع إِلَيْهِ يَدَيْهِ أَن يردهما صفراً"[٣٠٧]؛ "همانا الله بسیار با حیا و بزرگوار است و از بندهاش حیا دارد که وقتی دستانش را به سوی او بلند کند، آنها را خالی برگرداند." أمّ سلیم گفت: ای رسول الله! الله از [بیان] حقیقت، شرم نمیکند.[٣٠٨] پیامبر ج سخنش را تأیید کردند. و نیز ایشان فرمودند: "إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ، لاَ تَأْتُوا النِّسَاءَ فِي أعجازهنَّ "[٣٠٩]؛ "همانا الله از [بیان] حقیقت شرم نمیکند، به زنان از پشت نزدیکی نکنید."»[٣١٠]
ابن قیّم میگوید: «امّا حیای پروردگار از بندهاش، نوع دیگری از حیاست که برای مخلوقات قابل فهم و درک نیست و حیای کرم و نیکی و بخشش و جلال است، چرا که الله ﻷ با حیا و بزرگوار است و از بندهاش شرم دارد که وقتی دستانش را به سوی او بالا ببرد، آنها را خالی برگرداند و شرم میکند از اینکه سپیدمویی را که موهایش در راه اسلام سفید شده است، عذاب کند. یحیی بن معاذ س میگفت: پاک و منزّه است ذاتی که بندهاش گناه میکند و او حیا مینماید. در روایتی چنین آمده است: هر کس از الله شرم و حیا کند، الله نیز از او شرم میکند.»[٣١١]
الله ـ اسماء و صفاتش و نیز آشکارشدن آثارشان را در میان مخلوقات دوست دارد، زیرا این از لوازم کمال اوست. الله با حیاست و اهل حیا را دوست دارد، بخشنده و بزرگوار است و کریمان را دوست دارد، شکور است و شاکران را دوست دارد، محسن است و نیکوکاران را دوست دارد، عفُوّ و بخشنده است و بخشندگان را دوست دارد، حلیم است و صابران را دوست دارد و از آنجا که اسماء و صفاتش را دوست دارد، به بندگان دستور داده است که به مقتضیات آنها عمل کنند و از این رو، آنان را به حیا، احسان، رحمت، کرم و عفو فرمان داده است. محبوبترین بندگان به نزد الله، کسانی هستند که متصّف به صفات مورد پسند الله باشند و بدترین بندگانش، افرادی هستند که متّصف به صفاتی باشند که الله أ آنها را دوست ندارد. کسانی که متّصف به صفت تکبّر، عظمت و جبروت باشند، از این موارد استثنا هستند، زیرا اتّصاف بنده به این صفات، ظلم به شمار میرود و صفات مذکور شایستۀ بنده نیست و با صفات بنده منافات دارد و اگر کسی متّصف به آنها باشد، از چارچوب خود خارج میشود و این صفات با مقام و مرتبۀ بنده که بندگی و فروتنی است، منافات دارد.
متون فراوانی وجود دارد که در آنها، امر به حیا و تشویق به رعایت آن شده است. همچنین حیا بخشی از ایمان و از نتایج و آثار بزرگ و مهمّ آن به شمار میآید و به طور کلّی، خوب است.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[٣١٢] از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ - أَوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ - شُعْبَةً، فَأَفْضَلُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الْإِيمَانِ»؛ «ایمان هفتاد و چند – یا شصت و چند- شاخه دارد؛ برترین آنها کلمۀ "لاإله إلّا الله" و پایینترینشان دورکردن اذیّت از میان راه است و حیا بخشی از ایمان به شمار میرود.»
همچنین در آن دو کتاب،[٣١٣] از عبدالله بن عمر ب چنین روایت شده است: رسول الله ج از کنار مردی از انصار گذشتند که برادرش را به رعایت حیا توصیه میکرد. ایشان فرمودند: «دَعْهُ فإِنَّ الحياءَ مِنَ الإِيمانِ»؛ «او را رها کن، که حیا [بخشی] از ایمان است.»
و نیز[٣١٤] از عمران بن حصین روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «الحياَءُ لا يَأْتي إلاَّ بِخَيْرٍ»؛ «حیا فقط خوبی میآورد.» و بنا بر روایتی: «الحَيَاءُ كُلُّهُ خَيْرٌ»؛ «تمامی [انواع] حیا خیر [و خوب] است.»
رسول الله ج از همه باحیاتر بودند؛ در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[٣١٥] از ابو سعید خدری س چنین روایت شده است: «كان رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم أَشَدَّ حَيَاءَ مِنَ الْعَذْرَاءِ في خِدْرِهَا»؛ «پیامبر ج باحیاتر از دختر دوشیزه در پردهاش بودند.»
شرم و حیای بنده صفتی زیباست که مانع ارتکاب گناهان میشود، باعث میگردد که حقوق دیگران رعایت شود و به همین سبب، پیامبر ج فرمودند: «إذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنعْ مَا شِئْتَ»[٣١٦]؛ یعنی کسی که حیا نکند، هر نوع بدی و گناهی انجام خواهد داد، چون حیا مانع انجام گناهان میشود.
مهمترین و واجبترین حیا، حیا از الله ﻷ است؛ در جامع ترمذی و سایر کتابهای حدیثی از عبدالله بن مسعود س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «اسْتَحْيُوا مِنْ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ»؛ «از الله متعال، به درستی حیا کنید.» ما گفتیم: ای رسول الله! الحمد لله ما حیا میکنیم. ایشان فرمودند: «لَيْسَ ذَاكَ، وَلَكِنَّ الاسْتِحْيَاءَ مِنْ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ: أَنْ تَحْفَظَ الرَّأْسَ وَمَا وَعَى، وَالْبَطْنَ وَمَا حَوَى، وَلْتَذْكُرْ الْمَوْتَ وَالْبِلَى وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زِينَةَ الدُّنْيَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ اسْتَحْيَا مِنْ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ»[٣١٧]؛ «آن [حیای واقعی] نیست، بلکه حیای واقعی از الله، این است که سر و آنچه دارد [مانند گوش و ..] و شکم و آنچه دارد [همچون دل و ...] را حفاظت کنی و باید که مرگ و پوسیدهشدن را به یاد آوری و کسی که آخرت را میخواهد، زینت دنیا را ترک میکند، پس کسی که این [امور] را انجام دهد، قطعاً از الله متعال به درستی حیا میکند.»
حفاظت سر و اعضایش شامل حفاظت گوش، چشم و زبان از محرّمات میشود. حفظ شکم شامل حفاظت دل از پافشاری بر حرام و نیز حفاظت شکم از خوردن یا نوشیدن مال حرام و حفظ عورت از گناهان میشود. یکی از عالمان میگوید: همان اندازه که الله به تو نزدیک است، از او شرم و حیا کن و به همان اندازه که بر تو قدرت دارد، از او بترس.»[٣١٨]
الله متعال، حیای از خود را نصیب ما گرداند و ما را برای رعایت تقوا در پنهان و آشکار، توفیق دهد.
[٣٠٤]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ٤٠١٢؛ سنن نسائی، شمارۀ حدیث: ٤٠٦، از طریق زهیر (ابن معاویه ابو خیثمه) از عبد الملک بن ابی سلیمان عرزمی، از عطاء و او از یعلی بن امیّه ... . رجال این روایت، ثقه و قابل اعتمادند. آلبانی آن را در «إرواء العلیل»، ج ٧، ص ٣٦٧ صحیح دانسته است.
[٣٠٥]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ١٤٨٨؛ جامع التّرمذی، شمارۀ حدیث: ٣٥٥٦؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ٣٨٦٥ و دیگران، از طریق جعفر بن میمون انماطی، از ابو عثمان نهدی، از سلمان فارسی به صورت مرفوع. ترمذی این روایت را حسن و غریب میداند؛ و نک: صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: ٢٦٣٨.
[٣٠٦]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٦٦؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢١٧٦.
[٣٠٧]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ١٤٨٨؛ جامع التّرمذی، شمارۀ حدیث: ٣٥٥٦؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ٣٨٦٥ و دیگران، از طریق جعفر بن میمون انماطی، از ابو عثمان نهدی، از سلمان فارسی به صورت مرفوع. ترمذی این روایت را حسن و غریب میداند؛ و نک: صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: ٢٦٣٨.
[٣٠٨]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ١٣٠؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣١٣.
[٣٠٩]- مسند احمد، ج ٥، ص ٢١٣؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ١٩٢٤، به روایت خزیمه بن ثابت عبسی. آلبانی / آن را در «إرواء الغلیل»، شمارۀ حدیث: ٢٠٠٥ صحیح دانسته است.
[٣١٠]- الصّواعق المرسلة، ج ٤، ص ١٤٩٩.
[٣١١]- مدارج السّالکین، ج ٢، ص ٢٦١.
[٣١٢]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٩؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣٥.
[٣١٣]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٢٤؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣٦.
[٣١٤]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٥٧٦٦؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣٧.
[٣١٥]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٣٦٩؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٣٢٠.
[٣١٦]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٢٩٦.
[٣١٧]- مسند احمد، ج ١، ص ٣٨٧؛ جامع التّرمذی، شمارۀ حدیث: ٢٤٥٨؛ و سایر کتابهای حدیثی. ترمذی میگوید: «این حدیث، غریب است، که آن را از طریق أبان بن اسحاق از صباح بن محمّد میشناسیم.» حافظ منذری میگوید: «دربارۀ دبان و صباح، اختلاف وجود دارد. آلبانی آن را در «صحیح التّرغیب والتّرهیب»، شمارۀ حدیث: ٣٣٣٧ حسن لغیره دانسته است.
[٣١٨]- نک: جامع العلوم والحکم، ص ٣٦.