١٧. برتری برخی از اسماء و صفات الهی بر برخی دیگر
متونی از قرآن و سنّت دلالت بر برتری برخی از اسماء و صفات الهی بر برخی دیگر میکند و حتّی پیامبر ج فرمودند که الله متعال اسم اعظمی دارد که اگر بهوسیلۀ آن دعا گردد، اجابت میشود و هر گاه با آن درخواستی شود، الله ﻷ آن درخواست را برآورده میسازد، و هر کس قائل به این موضوع نباشد، سخنش دور از حقیقت است.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «سخن کسی که میگوید: صفات الهی بر یکدیگر برتری ندارند و امثال این سخنان، بدون دلیل و برهان است...، همان گونه که اسماء و صفاتش متنوّع و مختلفند، برتر از یکدیگر نیز هستند، و قرآن و سنّت و اجماع و عقل بیانگر این مطلبند.»[٦٨]
دلایلی که این موضوع را اثبات کنند، بسیارند؛ از جمله: در حدیث صحیحی اثبات شده است که الله متعال اسم اعظمی دارد که هر گاه با آن درخواست شود، الله أ آن درخواست را برآورده میکند و اگر با آن دعا شود، الله آن دعا را اجابت میکند. بدون تردید این فضلیتی بزرگ است که به این نام اعظم اختصاص یافته است. خوب است که ابتدا تعدادی از احادیث مربوط به موضوع مذکور را بیان کنیم و سپس به بررسی سخنان برخی عالمان در تعیین نام اعظم بپردازیم.
امام احمد در «المسند» و ابو داود و نسائی، از انس بن مالک س روایت کردهاند که: «پیامبر ج از مردی شنید که میگفت: اللّهُمَّ إنِّي أسألُكَ بِأنَّ لَكَ الحَمدُ، لا إلهَ إلّا أنتَ بَدیعُ السّمواتِ و الأرضِ، یَا ذَالجَلالِ و الإکرامِ، یَا حَيُّ یَا قَیُّومُ؛ الهی! من از تو درخواست دارم به این که همۀ ستایشها مخصوص توست، فقط تو معبود بر حقّی، آفرینندۀ آسمانها و زمین، ای صاحب بزرگی و احسان، ای همیشه زنده و پایدار! رسول الله ج فرمودند: «لَقَدْ دَعا اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَي»[٦٩]؛«همانا الله را با نام اعظمش خواند، نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت میکند و اگر با آن [چیزی] درخواست شود، قطعاً میدهد.» ابو داود و نسائی در آخرش، عبارت: «یا حيّ یا قیّوم!» را افزودهاند.
ابن ماجه، حاکم و دیگران از ابو امامه س روایت کردهاند که پیامبر ج فرمودند: «اسْمُ اللَّهِ الأَعْظَمُ الَّذِي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ فِي ثَلاَثِ سُوَرٍ مِنَ الْقُرْآنِ: في الْبَقَرَةِ، وَآلِ عِمْرَانَ، وَطه»[٧٠] «نام اعظم الله که هر گاه با آن دعا شود، الله اجابت میکند، در سه سوره از قرآن آمده است: در بقره، آلعمران و طه.»
امام احمد، ابو داود، ترمذی و ابن ماجه از اسماء دختر یزید روایت کردهاند که رسول الله ج فرمودند: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فِي هَاتَيْنِ الْآيَتَيْنِ: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ﴾وفاتحة آل عمران: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ﴾»؛ «اسم اعظم الله در این دو آیه است: آیۀ ١٦٣ بقره و ابتدای سورۀ آلعمران.»[٧١]
احمد، صاحبان سنن و ابن حبان در صحیح خود، از بریده س نقل چنین کردهاند: «پیامبر ج از مردی شنیدند که میگفت: اللّهُمَّ إنِّي أسألُك بِأنِّي أشهَدُ أنَّكَ أنتَ اللهُ لا إلهَ إلّا أنتَ الأحدُ الصَّمَدُ الَّذي لَم یَلِد و لَم یُولَد و لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا أحَدٌ؛ پروردگارا! من از تو درخواست میکنم و گواهی میدهم که تنها تو معبود برحقی، هیچ معبودی غیر از تو نیست، یکتا و بینیازی هستی که نزاییده و [از کسی هم] زاییده نشده و کسی همتای او نیست. رسول الله ج فرمودند: «والّذِي نَفسِي بِیَدِهِ، لَقَدْ سَألَ اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَي»[٧٢]؛ «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این فرد، از الله متعال با نام اعظمش درخواست نمود؛ نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت میکند و اگر با آن چیزی درخواست شود، قطعاً میدهد.»
برخی احادیث ثابت از پیامبر ج در مورد اسم اعظم بیان شد؛ اسم اعظمی که اگر با آن دعا شود، اجابت میگردد و اگر با آن درخواستی شود، الله متعال آن را برآورده میکند. بنابراین از دیدگاه عالمان، این نام و شناخت آن و تحقیق در این زمینه، بسیار مهم به شمار میرود و آنان پژوهشهای متعدّدی را به طور مختصر و طولانی در این باره انجام دادهاند.
شوکانی / در کتاب «تحفة الذّاکرین» میگوید: «در تعیین اسم اعظم، تقریبا ٤٠ قول وجود دارد، که سیوطی در این باره تألیف مستقلّی نگاشته است.»[٧٣]
سیوطی در کتاب خود که عنوانش را «الدّرر المنظّم في الإسم الأعظم» گذاشته است، فقط ٢٠ قول را آورده، که ضعف بیشتر آنها روشن است، زیرا دلیلی از قرآن و سنّت ندارد، و حتّی در برخی از آنها، تکلّف و دوری از حقیقت دیده میشود. برخی از صوفیان در این باره، سخنان و دیدگاههای باطل فراوانی ارائه دادهاند که ارزش توجّه و بررسی ندارند. آنان در این زمینه، روایاتی موضوع و اخباری خودساخته و داستانهایی بسیار ناپسند میآورند تا عوام النّاس را فریب دهند و علیه افراد نادان نیرنگ بزنند. بر هر مسلمانی واجب است که مواظب باشد تا گرفتار تهمتها و سخنان باطل آنان نشود.
مشهورترین و صحیحترین و مستدلترین قول در تعیین اسم اعظم، این است که اسم اعظم، نام جلالۀ «الله» است، و گروهی از عالمان چنین دیدگاهی را پذیرفتهاند.
امام ابو عبد الله ابن منده در کتاب «التّوحید» - که در آن کتاب، نام «الله» را اسم اعظم دانسته است- میگوید: «نام «الله» معرّفی ذات او تعالی است، الله ﻷ مخلوقاتش را باز داشته از اینکه کسی یا بتی را با این نام بخوانند و آن را ابتدای ایمان و ستون اسلام و کلمۀ حقّ و اخلاص قرار داده است، که نمیتوان آن را بر غیر الله اطلاق کرد و هر کس آن را بر زبان آورد، کشتنش [بدون دلیل] جایز نیست و به سبب آن، دروازۀ فرایض باز میگردد و سوگندها بسته میشود، و از شرّ شیطان، به الله پناه برده میشود، و با این نام، اشیاء و کارها شروع میشوند و پایان میپذیرند. نام او بسیار مبارک است و هیچ معبودی غیر او تعالی وجود ندارد.»[٧٤]
این نام بزرگ، ویژگیهایی دارد که سایر اسامی از آن ویژگیها محرومند؛ از جمله اینکه الله متعال سایر نامها را به آن نسبت میدهد، چنانکه میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾[الأعراف: ١٨٠]
«و برای الله، نامهای نیک است.»
و مثلا گفته میشود که: عزیز، رحمان، کریم و قدّوس از نامهای الهی است، امّا نمیگویند که الله از نامهای رحمان است، و بلکه این نام شریف متضمّن تمامی معانی اسماء الله بوده و به طور اجمالی و کلّی بیانگر آنهاست، و نامهای الله نیز تبیین و توضیحی برای صفات الهی هستند و در نتیجه، به سبب همین معانی بزرگ و سایر ویژگیهای این نام، بسیاری از عالمان، آن را اسم اعظم میدانند و علاوه بر این، لفظ جلالۀ «الله» در تمامی احادیثی که اشاره به نام اعظم دارند، بیان شده است.
تعدادی از عالمان معتقدند که اسم اعظم، «الحيّ القیّوم» است.
ابن قیّم / در کتاب «زاد المعاد» میگوید: «صفت حیات مشتمل بر تمامی صفات کمال و مستلزم آنها بوده و صفت قیّومیّت نیز متضمّن تمامی صفات افعال است و از این رو، اسم اعظم الله که اگر با آن دعا شود، اجابت میگردد و هر گاه با آن درخواستی شود، آن درخواست برآورده میگردد، "الحيّ القیّوم" است.»[٧٥]
دو اسم فوق، در بیشتر احادیثی که اشاره به اسم اعظم دارند، آمده است.
برخی بر این باورند که: «اسم اعظم جنس است و مراد از آن، نام معیّنی نیست، زیرا اسماء الله بر دو نوع است: ١. بعضی از نامها دلالت بر یک یا دو و یا چندین صفت میکنند. ٢. بعضی نیز دلالت بر تمامی صفات کمال و عظمت و جلال و جمال الهی دارند، که این نوع همان اسم اعظم به شمار میرود، چون بیانگر مفاهیمی است که بزرگترین و گستردهترین معانی و مفاهیم است. بنابراین «الله» نام اعظم بوده و نیز: صمد، الحيّ القیّوم، حمید، مجید، کبیر، عظیم و محیط.»[٧٦]
سه دیدگاه مذکور، از بهترین دیدگاهها و اقوالی است که در این باره بیان شده و در هر حال، این مسألهای اجتهادی به شمار میرود، زیرا دلیلی قطعی در این زمینه وجود ندارد که پذیرفته شود، ولی هر کس الله متعال را با دعاهایی که بیان شد، بخواند، قطعاً الله را با اسم اعظمش خوانده است، چون پیامبر ج دربارۀ کسی که الله تعالی را با آن دعاها میخواند، فرمود که وی الله ﻷ را با نام اعظمش خوانده است؛ نامی که هر گاه با آن درخواست شود، آن درخواست برآورده میگردد و اگر با آن دعا شود، الله اجابت میکند. و توفیق فقط در اختیار الله أ است.
[٦٨]- جواب أهل العلم والإیمان، صص ١٩٧- ٢٠٠؛ نک: شفاء العلیل، ابن قیّم، ج ٢، ص ٧٤٤.
[٦٩]- مسند احمد، ج ٣، ص ١٥٨؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ١٤٩٥؛ سنن نسائی، شمارۀ حدیث: ١٣٠٠؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: ٨٩٣؛ حاکم، ج ١، ص ٥٠٣، تمامی آنان از طریق خلف بن خلیفه، از حفص بن اخی انس، و او از انس. اسناد این روایت، جیّد است. حاکم میگوید: صحیح بر شرط مسلم است.
[٧٠]- سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ٣٨٥٦؛ المستدرک، ج ١، ص ٥٠٦؛ و دیگران. نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: ٧٤٦.
[٧١]- مسند امام احمد، ج ٦، ص ٤٦١؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ١٤٩٦؛ جامع ترمذی، شمارۀ حدیث: ٣٤٧٨؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ٣٨٥٥؛ و دیگران، از طریق عبید الله بن ابی زیاد، از شهر بن حوشب، از اسماء دختر یزید ... . در سند این روایت، ضعف و ایراد واردشده بر عبیدالله، قوی نیست، و چندین نفر هم ایراداتی را به شهر بن حوشب وارد کردهاند. امّا آیۀ سورۀ «آلعمران» دلیل و شاهدی از حدیث ابی امامه دارد، و در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: ٧٤٦ نیز آمده است.
[٧٢]- مسند امام احمد، ج ٥، ص ٣٤٩؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: ١٤٩٣ و ١٤٩٤؛ جامع ترمذی، شمارۀ حدیث: ٣٤٧٥؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: ٣٨٥٧؛ السنن الکبری از نسائی، شمارۀ حدیث: ٧٦١٩؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: ٨٩٢؛ حاکم، ج ١، ص ٥٠٤؛ و دیگران که آن را طولانی یا مختصر آوردهاند. اسناد روایت فوق، صحیح است.
[٧٣]- تحفة الذّاکرین، ص ٦٧.
[٧٤]- التّوحید، ج ٢، ص ٢١.
[٧٥]- زاد المعاد، ج ٤، ص ٢٠٤.
[٧٦]- فتح الملک العلام، ابن سعدی، صص ٢٦- ٢٧.