شناخت و شرح معانی اسماء الله

فهرست کتاب

٨٢. ذو الجلال والإکرام

٨٢. ذو الجلال والإکرام

این نام در آیۀ زیر بیان شده است:

﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرّحمن: ٧٨]

«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»

و نیز در احادیث پیامبر  ج، بیان شده است که دعا با نام مذکور، فضلیت خاصّی دارد. در «مسند»[٣٥٩] از ربیعه بن عامر  س روایت شده است که از پیامبر  ج چنین شنیدم: «أَلِظُّوا بِيا ذاالجَلالِ وَالإِكرامِ»؛ «[گفتن] ای صاحب بزرگی و احسان، را لازم بگیرید.»

یعنی این ذکر را لازم گیرید و آن را زیاد در دعاهایتان تکرار کنید. «ألظّ بالشّيء یُلِظُّ إلظاظاً»؛ یعنی فلان چیز را لازم گرفت و بر آن استقامت کرد.[٣٦٠]

همچنین در «مسند»، از انس  س روایت شده است که: همراه پیامبر  ج در مسجد نشسته بودیم که مردی نماز می‌خواند و این گونه دعا کرد: اللّهُمَّ إنِّي أسألُكَ بِأنَّ لَكَ الحَمدُ، لا إلهَ إلّا أنتَ، المَنّانُ، بَدیعُ السّمواتِ و الأرضِ، یَا ذَالجَلالِ و الإکرامِ، یَا حَيُّ یَا قَیُّومُ؛ الهی! من از تو درخواست دارم به اینکه همۀ ستایش‌ها مخصوص توست، ای بسیار نعمت‌دهنده! تنها تو معبود بر حقّی، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین، ای صاحب بزرگی و احسان، ای همیشه زنده و پایدار! رسول الله  ج فرمودند: «لَقَدْ دَعا اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَي»[٣٦١]؛ «بدون تردید الله را با نام اعظمش خواند؛ نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت می‌کند و اگر با آن چیزی درخواست شود، قطعاً می‌دهد.»

«این یعنی درخواست از الله و توسّل به او، به‎وسیلۀ حمد و ستایش او تعالی و به اینکه فقط او معبود بر حق و منّان است. همان توسّل به الله به‎وسیلۀ اسماء و صفاتش، که بسیار سزاوار اجابت است و تأثیر فراوانی در پذیرش دعا دارد.»[٣٦٢]

در صحیح مسلم،[٣٦٣] از ثوبان  س چنین روایت شده است: پیامبر  ج پس از اتمام نماز، سه مرتبه استغفار می‌کردند و سپس می‌فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلام، ومِنْكَ السَّلام، تَباركْتَ ياذَا الجلالِ والإِكْرامِ»؛ «پروردگارا! تو سلامی [سلامتی هستی] و سلامتی از توست، بلندمرتبه‌ای ای صاحب جلال و بزرگی!»

«ذو الجلال والإکرام» از نام‌هایی است که مضاف واقع می‌شوند و از دیدگاه برخی عالمان، یکی از نام‌های الهی به شمار می‌ورد.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه  / می‌گوید: «و نیز آن دسته از نام‌های الهی که مضاف واقع می‌شوند؛ همچون: أرحم الرّاحمین، خیر الغافرین، ربّ العالمین، مالک یوم الدّین، أحسن الخالقین، جامع النّاس لیوم لاریب فیه، مقلّب القلوب و سایر اسم‌هایی که در قرآن و سنّت ثابت شده‌اند و با اجماع مسلمانان، در دعاها بیان می‌شوند.»[٣٦٤]

نام مورد بحث، بر صفات متعدّدی دلالت می‌کند و فقط یک معنا ندارد، چنانکه ابن قیّم  / در اصول مربوط به اسماء الله، در کتاب «بدائع الفوائد»، به این موضوع اشاره کرده است.

اضافه در: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرّحمن: ٢٧]، از باب اضافه و نسبت‌دادن صفات قائم به الله، به خودش است؛ همانند:

﴿ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ[الأنعام: ١٣٣]

«صاحب رحمت»

﴿ذُو ٱلۡقُوَّةِ[الذّاريات: ٥٨]

«صاحب قدرت»

بنابراین جلال، إکرام، رحمت و قوّت، صفات الله و مختصّ به او هستند که دلالت بر عظمت و کمالش می‌کنند، بر خلاف: ﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ[البروج: ١٥]، که از باب اضافه و نسبت‌دادن مخلوق به خالقش، به قصد تشریف [بزرگ‌دانستن] است.

در آیۀ: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرّحمن: ٢٧]، دو صفت با هم جمع شده‌اند که در بسیاری از آیات با هم می‌آیند؛ مانند:

﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ[هود: ٧٣]

«رحمت الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد. همانا او ستودۀ بزرگوار است.»

﴿فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ[النّمل: ٤٠]

«بی‌گمان پروردگار من بی‌نیاز کریم است.»

﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا[النّساء: ١٤٩]

«پس (بدانید که) الله آمرزندۀ تواناست.»

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ[البروج: ١٤]

«و او آمرزندۀ دوستدار است.»

و آیات فراوان دیگری.

ابن قیّم  / در توضیح دو نام «حمید» و «مجید» و اینکه تمامی کمال مربوط به آن‌هاست، می‌گوید: «مجد مستلزم عظمت، گشایش و جلال است...، حمد دلالت بر صفات اکرام می‌کند و الله ـ صاحب جلال و اکرام است و مفهوم اینکه بنده می‌گوید: لا إله إلّا الله، والله أکبر، همین است. لا إله إلّا الله دلالت بر الوهیّت الله و یگانگی او در این زمینه می‌کند و الوهیّت الهی مستلزم محبّت کامل اوست. الله أکبر بیانگر مجد و عظمت الله است، که این مستلزم تمجید، تعظیم و تکبیر اوست و به همین سبب، الله   در بسیاری از موارد، این دو نوع را با هم بیان کرده است.»[٣٦٥]

بنابراین جلال مشتمل بر تعظیم، و اکرام مشتمل بر حمد و محبّت است.

خطابی در تبیین مفاهیم احتمالی نام مذکور، چنین می‌آورد: «یعنی اینکه الله متعال سزاوار مجد و اکرام است و نباید که انکار شود. یا بدین معناست که الله تعالی دوستانش را اکرام می‌کند، آنان را در دنیا توفیق می‌دهد که عبادت کنند و اعمالشان را می‌پذیرد و در نتیجه، مراتبشان را در بهشت بالا می‌برد. امکان دارد که جلال منسوب به الله باشد و صفت او قرار گیرد، و اکرام منسوب به بنده و کار وی باشد، چنانکه می‌فرماید:

﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ[المدّثّر: ٥٦]

«او اهل تقوا و اهل آمرزش است.»

که مغفرت از جانب الله، و تقوا کار بندگان است.»[٣٦٦]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه  / پس از نقل این احتمالات سه‌گانه، می‌گوید: دیدگاه اول، نزدیک‌تر به مراد و هدف است... . سپس می‌آورد: از آنجا که الله متعال مستحقّ اجلال و اکرام است، باید متّصف به صفتی باشد که منجر به جلال و شکوه او شود، چنانکه وقتی می‌گویند: إله یعنی ذاتی که شایسته است عبادت شود، قطعاً صفتی داشته که چنین لیاقتی پیدا کرده است. و زمانی که گفته می‌شود: فلانی اهل تقواست، در ذات خود متّصف به صفتی است که باعث می‌شود وی متّقی گردد.

مانند سخن پیامبر  ج که پس از رکوع و گفتن: «رَبّنا ولك الحمدُ»، می‌فرمودند: «مِلْءَ السَّمَاوَاتِ، وَمِلْءَ الْأَرْضِ، وَمِلْءَ مَا بَيْنَهُمَا، وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَيْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أحقُّ مَا قالَ العَبدُ، و کُلُّنَا لَكَ عَبدٌ، اللّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلَا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ»[٣٦٧]؛ «به اندازۀ پُری آسمان‌ها، پُری زمین، پُری میان آسمان و زمین و پُری هر آنچه بخواهی، [تو] شایستۀ ثنا و مجدی، شایسته‌ترین چیزی که بنده بگوید. همۀ ما بندۀ تو هستیم، پروردگارا! آنچه تـو بـدهى، هیچ چیز مانع آن نمى‌گردد، و آنچه تو منع كنى، هیچ چیز نمى‌تواند آن را بدهد. توانگر را ثروتش از عذاب تو نجات نمى‌دهد.» یعنی الله شایسته و سزاوار است که ثنا و تمجید شود.

بندگان نمی‌توانند حقّ ثنای او را به جای آورند، بلکه او همان گونه است که خودش در توصیف و ثنای خود فرموده است. همچنین مستحق است که گرامی داشته شود و او تعالی خودش را تمجید می‌کند و گرامی می‌دارد، امّا بندگان نمی‌توانند حقّ تعظیم الهی را به جای آورند.

اجلال از جنس تعظیم و اکرام از جنس محبّت و حمد است، چنانکه الله   می‌فرماید:

﴿لَهُ ٱلۡمُلۡكُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ[التّغابن: ١]

«فرمانروایی از آنِ او و سپاس (و ستایش نیز) از آنِ اوست.»

پس شکوه و ملک، و اکرام و حمد از آنِ اوست... . سپس می‌گوید: الله فرموده است:

﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرّحمن: ٢٧]

«و (تنها) روی پروردگار ذو الجلال و گرامی توست که باقی می‌ماند.»

﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ[الرّحمن: ٧٨]

«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»

در مصحف اهل شام، آیۀ فوق چنین آمده است:

«تبارك اسم ربك ذو الجلال والاكرام»

که قرائت ابن عامر هم همین است و در این صورت، «اسم» متّصف به جلال و اکرام می‌شود، امّا در سایر مصاحف و در قرائت جمهور، ﴿ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ آمده است و از این رو «ربّ» متّصف به جلال و اکرام می‌شود. در آیۀ اولی: ﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ، وجه الله متعال متّصف به جلال و اکرام شده و این می‌طلبد که خود الله صاحب جلال و اکرام باشد، زیرا وقتی وجه الهی صاحب جلال و اکرام باشد، اشاره به این است که خود الله ـ صاحب جلال و اکرام است، همان گونه که وقتی اسم او متّصف به جلال و اکرام گردد، اشاره به خود الله دارد. پس هدف این است که الله متعال شایستۀ جلال و اکرام است... .»[٣٦٨]

اکنون آنچه را که می‌خواستم در حوزۀ شناخت اسماء الله بیان کنم، به پایان می‌رسد. تمامی ستایش‌ها از آنِ الله است؛ ستایشی بسیار و پاک و مبارک که نگارش این کتاب را آسان کرد و بر ما منّت نهاد، هر چند نمی‌توانم حقّ ثنا و ستایش او را به جای آورم:

﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ[النّمل: ١٩]

«پروردگارا! به من توفیق ده تا شکر نعمت‌هایی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای، به جای آورم و (توفیق عطا کن تا) کار (های) شایسته‌ای که تو آن را می‌پسندی، انجام دهم و مرا به رحمت خود در (زمرۀ) بندگان صالحت درآور.»

سُبْحَانَك اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا أنْتَ أسْتَغْفِرُكَ وَأتَوبُ إلَيْك

وصلّى الله وسلّم على نبیِّنا محمّد وعلى آله وصحبه.

[٣٥٩]- ج ٤، ص ١٧٧، اسنادش صحیح است؛ نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: ١٥٣٦.

[٣٦٠]- ابن اثیر در «النّهایة»، ج ٤، ص ٥٠٠.

[٣٦١]- قبلا تخریج این حدیث بیان شد.

[٣٦٢]- ابن قیّم در «فائدة جلیلة في قواعد الأسماء الحسنی»، ص ٢٠.

[٣٦٣]- شمارۀ حدیث: ٥٩١.

[٣٦٤]- مجموع الفتاوی، ج ٢٢، ص ٤٨٥.

[٣٦٥]- جلاء الأفهام، صص ٢١٦- ٢١٧.

[٣٦٦]- شأن الدّعاء، صص ٩١- ٩٢.

[٣٦٧]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٤٧٧.

[٣٦٨]- مجموع الفتاوی، ج ١٦، صص ٣١٧- ٣٢٢.