تدبر در قرآن

فهرست کتاب

روش استنباط حکمت‌ها و استنباط احکام [۲۰۹]:

روش استنباط حکمت‌ها و استنباط احکام [۲۰۹]:

شاطبی/گفته است: «اعتبار از قرآن بجز برای کسانی که اهل علم هستند به ندرت به شکل صحیح صورت می‌پذیرد، [این اشخاص] هنگام اعتبار، از حدود آن خارج نمی‌شوند، همانگونه که هنگام عمل [از حدودش] خارج نمی‌شوند؛ و اخلاق خود را با حدودی که در آن بیان شده است شکل می‌دهند؛ و در واقع باید گفت: برای آن‌ها موازی با احکام [قرآن] درهای فهم دیگری باز می‌شود» [۲۱۰].

سیوطی/گفته است: «راه بدست آوردن آن: انجام دادن کارهائی است که موجبات آن را فراهم می‌کند اعم از عمل و زهد» [۲۱۱].

و شافعی/گفته است: «برای سخن گفتن از سکوت کمک بگیرید و برای استنباط از اندیشه» [۲۱۲].

ابن قیم/درباره استنباط از حکمت‌ها و اشارات و نکات ریز و راهنمائی‌هائی که زبان از بیان آن عاجز می‌باشد، می‌گوید: «چنانچه در آیه‌ای آن‌چنان که حق آن است، تأمل کنی و [به] هدایت‌های لفظ [آن] و ایماء و اشارات و هشدارهای آن [توجه کنی] و مسائل شبیه هم را با هم مقایسه کنی و در مبهمات آن اعتبار کنی و در چیزهای مشابه‌ای که الله آن‌ها را به هم پیوند داده و ظاهر و باطن آن‌ها را به هم متصل کرده است، تأمل کنی، تمامی معانی را فهمیده‌ای، و بالله توفیق» [۲۱۳].

و سعدی/می‌گوید: «چنانچه از معانی [کلماتی] که گویای مطالب می‌باشند، فهمیدی آیات کریم بر چه چیزی دلالت دارد، بدان که لازمه‌های این معانی [۲۱۴]و آنچه این معانی به آن نیاز دارند و شروط و مقتضیات آن‌ها همواره از حکم پیروی می‌کنند، چون هر چیزی که خبر بدون آن تمام نمی‌شود، پس آن چیز پیرو خبر است، و هر چیزی هم که حکم بدان نیاز دارد، پس آن چیز پیرو حکم است، پس حذف متعلق مفعول و یا متعلق فعل و... دلالت بر عمومیت معنای لفظ دارد این عمومیت بخشی به معنای لفظ از مهمترین فوائد حذف متعلق در متون می‌باشد، و حذف آنچه که سیاق لفظ و قرینه‌ی حالیه لفظ بر آن دلالت نمی‌کند جایز نیست» [۲۱۵]. و این قاعده‌ای برای تفسیر و از سودمندترین آن‌ها می‌باشد، و نیاز به قوت فکر و حُسن تدبر و نیت درست، دارد؛ و آن کسی که آن را برای هدایت و رحمت نازل فرموده است، عالم به همه چیز می‌باشد کسی که علم دارد به آنچه در سینه‌هاست، و به آنچه که قرآن از لحاظ معنایی شاملش می‌شود و آنچه که از لحاظ تقدم و تأخر معنایی را در بر می‌گیرد و به همین دلیل علماء بر وجود لازمه‌ها و قواعدی برای صدور حکم از کلام الله – قرآن – اجماع کرده‌اند.

و این امر را بیشتر کن و به آن مداومت بده تا هنری نیکو و پایدار در دقیق شدنِ در معانی برای تو حاصل شود؛ قرآن حق است و نیاز حق نیز حق می‌باشد و آن حقی می‌باشد که گریزی از آن وجود ندارد؛ و کسی که در این راه موفق شود و الله به او توفیق و نور عطا فرماید [۲۱۶]، برای او در قرآن [درهای] علوم پرمنفعت و معارف آشکار و اخلاق انسانی و آداب کریمه عالی، گشوده می‌شود» [۲۱۷].

و از روش‌های استنباط: اعتبار خواننده‌ی قرآن در چیزهائی است که برای او مهمتر و اولی‌تر می‌‌باشد، همانگونه که الله – تعالی – می‌فرماید: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ يَحۡمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ[الجمعة: ٥]. ترجمه: «داستان آنان که [حکم] تورات بر آنان تکلیف شد، سپس رعایتش نکردند، مانند داستان دراز گوشی است که کتاب‌هایی چند حمل می‌کند»؛ این مثالی است که درباره قوم‌های گذشته آمده است، ولی برای خواننده قرآن نیز تحذیر و هشداری می‌‌باشد. قرطبی/نیز در این‌باره می‌گوید: «این هشداری از طرف الله – تعالی – برای کسی است که کتاب (قرآن) را حمل می‌کند تا معانی آن را یاد گرفته و از مطالب آن آگاه شود؛ چه بسا آن مذمتی که در حق آن [قوم گذشته] آمده است در حق او نیز مصداق پیدا کند» [۲۱۸]. این مسئله در مورد تمامی ایرادات و عیب‌هائی که امت‌های ظالم و سران زیانکار آن‌ها به آن توصیف شده‌اند نیز صادق می‌باشد.

و همچنین این کلام الله تعالی است که: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ ٥٥[غافر: ٥٥]. ترجمه: «پس صبر کن همانا وعده‌‌‌ی الله حق است و برای گناهت طلب بخشش بفرما و پروردگارت را شامگاهان و صبحگاهان تسبیح و تحمید کن»؛ وقتی این خطاب به پیامبرصصورت گرفته است، مطمئناً در حق اشخاص دیگر این خطاب سزاوارتر می‌باشد و ابن کثیر/در تفسیر این آیه می‌گوید: «این [آیه] تحریک امت برای استغفار می‌باشد» [۲۱۹].

و مثال دیگر سخن بعضی صحابه درباره سوره النصر می‌باشد و گفته‌اند: «[در این سوره] به ما امر شده است تا وقتی ما را یاری فرمود و پیروز گردانید وی را شکر و ستایش کنیم و از او طلب استغفار کنیم» [۲۲۰]، در حالی که خطاب سوره به پیامبرصمی‌باشد ولی از آن فهمیده می‌شود که این امر مربوط به تمامی امت می‌باشد.

و از مبادی استنباط: شناخت موضوع سوره می‌باشد، همانگونه که ابن عباسبدر مورد سوره النصر گفته است: «آن خبر فوت رسول اللهصبه وی می‌باشد» [۲۲۱]. و ابن حجر/گفته است: «در اینجا تأویل در قرآن در مورد مسائلی که در آن اشاراتی آمده است، اجازه داده شده است. و این [اجازه] فقط برای کسانی است که پایداری آن‌ها در علم ثبت شده است؛ و از این رو علیسمی‌گوید: «یا [در مورد کسی صادق است که] الله فهمی از قرآن به وی داده باشد» [۲۲۲].

و از مبادی استنباط: نگریستن به ارتباط کلمات در آیه و یا ارتباط بین آیات در یک سوره می‌باشد.

زرکشی/گفته است: «ارتباط برقرار کردن: علمی شریف می‌باشد که عقل توسط آن به نتیجه می‌رسد و منظور گوینده با آن مشخص می‌گردد» [۲۲۳].

و از مسائلی که به استنباط مربوط می‌شود: نگریستن به حالت‌های تشابه و اختلاف بین الفاظ آیات می‌باشد [۲۲۴].

[۲۰۹] برای بیان راه تفسیر نگاه شود به: مقدمة فی أصول التفسیر از شیخ الإسلام و آن در الفتاوی ۱۳/۳۶۳ آمده است؛ تفسیر طبری ۱/۷۳، ۹۲؛ التبیان از نووی ص ۱۱۵؛ البرهان از زرکشی ۲/۱۶۴؛ الإتقان از سیوطی ۲/۳۰۹، و مقدمة تفسیر ابن کثیر ص ۱۳؛ و جامع الأصول ۲/۴. [۲۱۰] الموافقات: ۳/۸۴۹. [۲۱۱] الإتقان ۲/۲۳۱. [۲۱۲] مفتاح دار السعادة ص ۲۱۵. [۲۱۳] التبیان در أقسام القرآن ص ۱۴۵. [۲۱۴] دلالت لفظ نزد اصولیین به سه دسته تقسیم می‌شود: دلالت مطابقت، دلالت تضمن و دلالت التزام و بحث کنایه در علم بلاغت مطرح می‌شود، بر دلالت التزامی استوار گردیده، نگاه شود به: اتحاف ذوی البصائر بشرح روضة الناظر، ۱/۲۱۳، از نملة و الإتقان از سیوطی ۲/۶۱، نوع پنجاه و چهارم: (فی کنایته و تعریضه)؛ و مقدمة (أحکام من القرآن الکریم از ابن عثیمین/. [۲۱۵] تیسیر الکریم الرحمن ص ۱۵، و بیان را در مسألة الحذف المیدانی به تفصیل بیان داشته است در کتاب (قواعد التدبر) در قاعده دهم (حول البحث عن المحاذیف الإیجاز) ص ۶۹، و واگذار کرده است به کتاب العز بن عبدالسلام: (الإشارة إلی الإیجاز فی بعض أنواع المجاز)، باب اول. [۲۱۶] به این مسأله ابن قیم/مشهور است و در بسیاری از کتب خود به آن اشاره دارد، از آن‌ها (التبیان فی أقسام القرآن) و (بدائع التفسیر) و (مفتاح الدار السعادة) و (طریق الهجرتین) و (مدارج السالکین) و ایشان در علم اصول سرآمد بوده و به همین سبب نظرشان در این باب به صحت نزدیکتر است و اگر قصوری داشته باشد تنها به مثابه مجتهد مأجور خواهد بود. همچنین ایشان روایات را بیان می‌کند سپس ارتباط آن‌ها را شرح می‌دهد و از آن‌ها مسائل را استخراج می‌نماید. همچنین استنباط‌های ایشان به روشن‌تر شدن موضوع و ارشاد و اصلاح قلب می‌انجامد و آن را از بیماری‌های شبهات و شهوات می‌رهاند. [۲۱۷] نگاه شود به: (القواعد الحسان لتفسیر القرآن)، قاعده یازدهم ص ۲۸، و برای این قاعده مثال‌های زیادی زده است، و نگاه شود به تفسیرش آیه ۷ سوره غافر ص ۷۳۳. [۲۱۸] الجامع لأحکام القرآن ۱۸/۹۴. [۲۱۹] تفسیر ابن کثیر ۴/۸۶. [۲۲۰] بخاری ۴۹۷۰؛ ترمذی ۳۳۵۹؛ و ذکر گفته‌های آن‌ها درباره‌ی این سوره نیز آمده است در ص ۱۴۷، ۱۵۰. [۲۲۱] بخاری ۴۹۶۹؛ مسلم ۴۹۷۰. [۲۲۲] الفتح ۸/۷۳۶. [۲۲۳] البرهان فی علوم القرآن، النوع الثانی: معرفة المناسبات بین الآیات ۱/۶۱. و نگاه شود النوع الثانی و الستون: فی مناسبة الآیات و السور از کتاب الإتقان سیوطی ۲/۱۳۸ و در ص دو مثال از آن می‌آید. [۲۲۴] نگاه شود به: تانوع الثالث و الستون: در آیات متشابه از کتاب الإتقان از سیوطی ۲/۱۴۶، و النوع الخامس: علم المتشابه از کتاب البرهان از زرکشی ۱/۱۴۵.