اول: زندگی با معانی آیات:
این روش اگر شرط تدبر در قرآن هم نباشد از بزرگترین راههای تدبر در قرآن میباشد، و از این رو بود که صحابهشدر تدبر قرآن دارای بیشترین بهره و بزرگترین نصیبها بودند، «چون آنها شاهد شأن نزول و احوال آیات که در مورد خودشان نازل میشد، بودند. پس فهم کامل و علم صحیح برای آنها حاصل میشد» [۲۳۹]، و آیات در مورد اموری نازل میشد که [آنها] با دستهای خود آن را انجام داده و با چشمان خود آن را میدیدند، و یا با آنها به نوعی درگیر بوده و در شیرینیها و تلخیها و شادیها و غمها با آن زندگی کرده، و آهنگ بر منازل آن بسته و اوضاع و احوال آن را درک میکردند؛ و آیات در قلبهای آنها در جایِ خود، جای میگرفت، و از آن [قلب] خارج شده و تشنگان را با آبی گوارا سیراب میکردند. «همانا برای این احساسات، آفاقی از قرآن آشکار میگردد... و اگر آنها به سمت آن با حس کنجکاوی و آموختن و آگاهی یافتن نمیرفتند، برای آنها [این دربها] باز نمیشد، عمل [کردن به دین] را برای آنها آسان کرده و سنگینی تکالیف را برای آنها سبک میکرد، و قرآن با درون آنها آمیخته شده و نفس آنها و حیاتشان را به حیات واقعی تبدیل میکرد، و همچنین بسوی فرهنگی با حرکت سوق میداد که در ذهنها منتهای آن نمیگنجد؛ بلکه فقط آثار و مسائل نو را به حرکتی در خط حیات سوق میدهد، همانا این قرآن گنجهای خود را به کسی عطا نمیکند بجز کسی که با این روح آن را قبول کند: روح [بدست آوردن] شناختی که منشأ عمل باشد» [۲۴۰].
از آنجا که قرآن چراغی برای صحابهشو کسانی که بعد از آنها ایمان آوردند، بود؛ در آن نام اشیاء و اجناس مثل نامها و اعداد و اماکن اندک شده بود، مواردی که باعث میشد به علت سبب نزول آیه، قسمتی از معانی آن در نظر گرفته نشود؛ و عبرت گرفتن از حُکمهای آیات بر اساس معنی عمومی آن میباشد و نه اینکه مختص به سبب نزول آیه باشد، همانطور که این مسئله از طرف علماء بیان شده است.
نو کنندگان دین [۲۴۱]و آگاه کنندگانی که بعد از گروه اولیه [اسلام]، پرچم رسالت را برافراشتهاند، که این [کار آنها] خود بر اساس درک اوضاع و احوال و شامل دعوت و آموزش و کوشش و صبر و سختی کشیدن و دچار بلا شدن و هجرت کردن و اذیت و آزار دیدن و جهاد کردن بود، و در عین حال همنشینی با قرآن و لذت قرائتش و فهم معانی آن و تدبر در مقاصد آن، به شکل کوششی عظیم نزد آنها وجود داشته است؛ بر اساس جهاد و کوشش و علم و یقین و صبر آنها و همچنین اوضاعی که پشت سر گذاشتهاند، برای آنها درهائی گشوده میشد، و قرآن نیز برای نظیر اینگونه اشخاص، حکایتهائی از زندگی پیامبران و کسانی که از آنها تبعیت کردهاند بیان میدارد؛ و هر مؤمنی هم که رسالت قرآن را حمل میکند، نصیبی از این موارد خواهد داشت؛ و با آیات در کنار تدبر و تاثیر گرفتن به شکلی زندگی خواهد کرد که انگار در مکان وقوع آیات زندگی میکرده است، اعم از سختی کشیدن و جهاد و رویارو شدن و دعوت و کوشش کردن.
وقتی حیات انسان برای الله خالص شد و قلب او به تمایل به آخرت مشغول شد و در برابر تمایلات دنیوی پاک شد، و آخرت را ابر ناپاکیهای دنیایی ترجیح داد، قرآن را همنشینی مییابد که انتهائی ندارد؛ عثمان بن عفانساین مطالب بدین گونه خلاصه کرده و میگوید: «اگر قلب ما پاک شود، هرگز [خود را] از کلام پروردگارمان بی نیاز نمیبیند، و من از روزی که بر من سپری شود و در آن نگاهی به قرآن نداشته باشم، کراهت دارم» [۲۴۲].
هر کسی که زندگی با قرآن را بر میگزیند پس باید در هدفها و چشم اندازهای قرآن بنگرد، به خودش رجوع میکند تا ببیند آیا از آن چشم اندازها در زندگی او نیز وجود دارد یا خیر، و در توصیف الله نسبت به این چشم اندازها در مورد پیامبران و صالحان که در گذشته به آن دست گرفتهاند تفکر و تأمل کند و کسی که این اعمال را انجام دهد شیرینی یقین و تغییری مبین و حِکمتی تکامل یافته مییابد و سینه او توسط آن فراخ گردیده که باعث زیاد شدن یقیینش میشود و معناهائی درک خواهد کرد که در قبل آنها را درک نمیکرد، و آیاتی را میبیند که بر درونش اثری میگذارد که این تأثیر قبلاً وجود نداشته است و از پس آن با معانی [قرآن] زندگیای خواهد داشت که با زبان قابل توصیف نمیباشد، بلکه توسط احساسات درک شده و قلب برای آن بال و پر میگشاید و نفس برای آن عمل متقابل انجام میدهد.
از جمله آن چشم اندازها دعوت مردم بسوی دین الله و همچنین چشم انداز رهائی یافتن و به آرامش پیدا کردن در مقابل قدرت جهل و حیلههای اهل آن و همچنین چشم انداز پیروزی بر دشمنان میباشد. «مطالب قرآنی آنچنان که شایسته آن است فهمیده نمیشود، مگر در قالبهائی با آن برخورد شود که در اول [اسلام] برخورد شده بود، اینجا است که نصوص قرآنی از اصالت درونی و قابل ذخیره بودن باز شده، و قلبها برای درک مضمونهای آن گشاده میشود، در این زمان است که مطالب از کلماتی نوشته شده تبدیل به قدرت و طاقت میشود، و حادثهها و وقایعی که در آن آمده به حرکت میافتد، خلائق زنده به خلائق زنده کننده و به جریان اندازنده تبدیل میشوند، در واقعیت زندگی حرکت میکنند و توسط آن حرکتی حقیقی در عالم واقعی و عالم درون بوجود میآورد...
انسان باید صدها بار مطالب قرآنی را مطالعه کند سپس در وضعیتهائی که پیش میآید، وضعیت را درک کرده و با آن اتفاقات درست مواجه شود؛ همانا قرآن نصی جدید که بر [پیامبرص]وحی شد بطوری که هرگز قبل از آن [مثل] این وحی صورت نگرفته بود، سوالات افراد سرگشته و حیران را جواب داده و مبهمات گره خورده را باز میکند و راه پوشیده را روشن کرده و مسیر رهرو را ترسیم میکند، و یقین را به قلب بازگردانده تا در اموری که با آنها مواجه میشود هدفدار باشد و همچنین [در قلب] اطمینان خاطری عمیقی بوجود میآورد؛ تمامی این موارد چه در قدیم و چه جدید، در چیزی بجز قرآن وجود ندارد» [۲۴۳].
در نتیجه همنشینی با آیات، حالتی باشعورانه برای قاری ایجاد میشود که اندوه را از بین میبرد و ناراحتی را ناپدید میکند و قلب را از عالم دنیا و تنگی و درد به عالم وسیعتر و تصوری فراختر منتقل میکند؛ مثال بارز آن حالتی است که برای عمر بن خطابسحاصل شد، آنجا که عبد الله ابن شداد میگوید: «هق هق عمرسدر حالی در صفهای انتهائی [نماز] بودم و او در حال قرائت: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾[يوسف: ٨٦] ترجمه: «گفت: من فقط غم [جانکاه] و اندوهم را با الله در میان نهم» بود شنیدم» [۲۴۴].
[۲۳۹] نگاه شود به: مقدمة فی أصول التفسیر از شیخ الإسلام، ص ۹۵؛ و تفسیر ابن کثیر، ۱/۹. [۲۴۰] معالم فی الطریق ص ۱۵. [۲۴۱] کسانی که دین را نوآوریها و بدعتها پاک میکنند. (مترجم) [۲۴۲] بیهقی در الأسماء والصفات ص ۸۲؛ و احمد در الزهد؛ و ابن عساکر. نگاه شود به: الکنز ۱/۱۲۵، ۲۱۸؛ و حیاة الصحابة ۴/۲۳. [۲۴۳] الظلال ج۵، ص ۲۸۳۶. [۲۴۴] به تعلیق بخاری ۲/۱۷۲؛ نگاه شود به: مختصر قیام اللیل ص ۱۴۲.