۴- از روی ناآگاهی و به بهانهی اینکه قرآن کلام الله است، تدبر را ترک کردن:
اعتقاد این افراد بدین صورت است است که آنچه برای قاری مهم است، قرائت کلمات آن است و نباید همراه با تدبر و تأمل باشد؛ تأمل در قرآن، و رجوع به معانی علماء و مفسرین را ترک میکنند و قاری کوشش خود را معطوف به زیاد کردن تلاوت و درست بودن آن قرار میدهد؛ ابن هبیره/در این باره گفته است: «از حیلههای شیطان: ایجاد تنفر در بندگان الله نسبت به تدبر در قرآن میباشد؛ زیرا میداند، هدایت از طریق تدبر در قرآن حاصل میشود و از همین رو [به شکل وسوسه] میگوید: این کار خطرناکی است، و انسان را به جائی میرساند که میگوید: من از قرآن چیزی نمیگویم تا باعث دوری من [از حق] نشود» [۱۲۳].
و در این باره ابن قیم/میگوید: «کسی که بگوید: آن [آیات] دارای تأویل میباشد و ما [تأویل] آن را ندانسته و نمیفهمیم و عبادت خود را منحصر به تلاوت الفاظ آن میکنیم؛ در قلب خود نسبت به [قرآن] تنگی احساس میکند» [۱۲۴].
و شاطبی/گفته است: «از آنجا که قرآن معجزه است، اشخاص با فصاحت و دارای بلاغت را در برابر آنکه مثل آن را بیاورند عاجز و درمانده کرده است؛ و این مسئله قرآن را از اینکه به زبان عربی است و بر مبنای ساختار کلام عرب میباشد خارج نمیسازد؛ و فهمیدن آنچه که از طرف الله آمده و به آن امر فرموده و یا از آن نهی کرده است، به شرط آنکه بر زبان عربی تسلط وجود داشته باشد، آسان است؛ و اگر به علت اعجاز آن، عقل معانی آن را نمیفهمید، خطاب او به کسانی میشود که [به علت عدم فهمیدن معانی آن] قادر به انجام تکالیف آن نمیشدند، و این امری است که از امت [اسلام] خواسته نشده است [و بر هر کسی به اندازه وسع او تکلیف شده است]. و این از وجوه اعجازی آن میباشد که چه از حیث زبان و چه از حیث معانی و اسلوب از جنس کلام بشر بوده، و برای عقل مفهوم است ولی کسی نمیتواند حتی یک سوره مثل آن بیاورد... همانا الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧﴾[القمر: ١٧]. ترجمه: «و همانا قرآن را برای ذکر آسان کردیم پس آیا پند پذیری وجود دارد؟»... به تمامی وجوه اعجازش را نشان داده؛ و این خود نشانگر آن است که، منعی برای کسب مفاهیم قرآن و تعقل کردن در معانی آن وجود ندارد، [همانگونه که میفرماید:] ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾[ص: ٢٩]. ترجمه: «کتابی خجسته بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر شود و صاحبان خرد پند بگیرند»، و این خود دلیلی است برای درست بودن تدبر و تفهم در قرآن» [۱۲۵].
شنقیطی/گفته است: «قول اصولیین متأخر بر این است که: تدبر در قرآنِ عظیم، فهمیدن و عمل کردن به آن بجز برای مجتهد مجاز نمیباشد... سخنی است که هیچ سند شرعی آن را تائید نکرده است، و بلکه [برعکس]، حقی که هیچ شکی در آن نیست، این است که: برای هر مسلمانی که قادر به یادگیری و فهمیدن و درک معانی کتاب و سنت میباشد، واجب است تا آن دو را یاد گرفته و به یادگرفته خود از آن دو عمل کند...
آنچه که واضح است، اولین مخاطبان [قرآن]، که [قرآن] در بین آنها نازل شد، منافقین و کفار بودند و [آنها کسانی بودند] که هیچ کس نسبت به آنها از شرایط قرآن دور نبوده است... و اگر به اصطلاح اصولیین بهره بردن از عمل به قرآن، و کسب هدایت با هدایتهای آن بجز برای مجتهد جایز نباشد چگونه شده است که الله کافران را توبیخ کرده و عدم هدایت نیافتن آنها به هدایتهای آن [قرآن] را نکوهیده است و چگونه با آنها اقامهی حجت کرده است... ؟». سپس /ردی بر قول کسانی که اینگونه سخن گفتهاند را بطور تفصیل بیان داشته است [۱۲۶].
سپس /گفت: «قولی وجود دارد که کسی که به درجه اجتهاد مطلق نرسیده است نباید به آن علمی که از کتاب و سنت دارد عمل کند؛ این سخن دید قوی است که بهره بردن از قرآن را برای همهی مسلمانان حرام میکند... بر هر مسلمانی واجب است که خود را در روز قیامت تصور کند در حالی که در مقابل پروردگار خود ایستاده و اعمال او به نمایش گذاشته میشود، و سعی او بر این است، تا از آن گرفتاری عظیم و بلای بزرگ رهائی یابد؛ [ولی برای این واقعهی مهم] عدهی کثیری از مردم سرزمینهای اسلامی بیتوجه بوده و در مقابل آن کور ماندهاند، که سبب آن احساس بینیازی آنها نسبت به کتاب [الله] و سنت رسولش میباشد؛ بطوری که در تمامی احکام عبادات و معاملات و حدود و غیره به مذهبی مدون رجوع میکنند و خود را از کتاب و سنت بینیاز میدانند، و این مسئله دو رکن دارد:
اول: عمل به کتاب و سنت بجز برای مجتهدین جایز نمیباشد.
دوم: مجتهدی وجود ندارد.
اگر منظور آنها این است که نیازی به یادگیری کتاب و سنت نمیباشد و با چیزی غیر از آن دو، بینیاز میشوند، باید گفت: این بهتانی بزرگ و منکر و سخنی غیرعادلانه میباشد. و اگر منظور آنها این است که یادگیری آن دو، سخت است و کسی قادر به یادگیری آنها نمیباشد، این نیز گمانی باطل است، زیرا یادگیری قرآن و سنت آسانتر از یادگیری آراء و اجتهادات میباشد، و اللهأبسیار محکم و به کرّات در سوره قمر بیان میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧﴾ترجمه: «و همانا قرآن را برای ذکر آسان کردیم پس آیا پند پذیری وجود دارد»... در نتیجه آن کتابی آسان است، و الله آن را برای کسی که توفیق عملِ به آن را مییابد آسان فرموده است...
بی شک این قرآن عظیم بوده و نوری میباشد که الله آن را بر زمین نازل فرموده است تا توسط آن روشنائی حاصل شود... الله - تعالی – میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢﴾[الشورى: ٥٢]. ترجمه: «و همچنین [قرآن را به مثابهی] روحی از کلام خود به تو وحی کردیم. نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست. ولی آن [وحی] را نوری گرداندهایم، با آن هرکس از بندگانمان را که میخواهیم هدایت میکنیم»...
و باید دانست امکان یادگیری تمامی معارفی که به کتاب الله و سنت رسولش مربوط است بسیار آسانتر از قرون اولیه میباشد... و هر آیهای از کتاب الله با آنچه که از پیامبرصسپس صحابه و تابعین و مفسرین بزرگ رسیده است، شناخته شده است» [۱۲۷].
صنعانی/در برابر کسانی که چنین نظری دارند، با بیانی قاطع دلایلی آورده است که خلاصه آن بدین شرح است: «همان خداوند سبحان، عقل بندگان خود را کامل کرده و فهمیدن کلامش را برای آنها نعمت قرار داده است. این را باید در نظر داشت که فهم تعداد زیادی از آیات قرآنی و احادیث پیامبر هیچ احتیاجی نه به علم نحو دارد و نه به علم اصول؛ بلکه چیزی که این کار را آسان میکند: فهم و سرشت انسانی و عقل میباشد؛ شخص [عرب زبانی که حتی بیسواد هم باشد اگر] بشنود: ﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ﴾[البقرة: ١١٠]. ترجمه: «و هر آنچه که از خیر برای خود از پیش میفرستید نزد الله مییابید». معنای آن را میفهمد، بدون اینکه بداند کلمه «ما»: کلمه شرط است و «تقدموا»: مجزوم شده به کلمه شرط است و «تجدوا»: نیز مجزوم شده به آن چون جواب شرط است؛ و البته مانند این آیه بسیار است. دیده میشود عموم مردم از عالم طلب فتوا میکنند؛ سخن و جواب آن علماء را با وجود آنکه در اغلب اوقات دارای کلمات ناشناختهای میباشد، میفهمند و همچنین وقتی قرآن را میشنوند معنای آن را متوجه میشوند و در هنگام یاد مواضع کوبنده و آنچه که آن را در بر گرفته است گریه میکنند، در حالی که نه [قواعد] اعراب آن را میدانند و نه چیز دیگری [از قواعد زبان عربی]. چه بسا هنگامی که آن را از درون قلب میشنوند عظمت بیشتری را نسبت به زمانی که حواس خود را جمع قواعد کرده و با زیرکی و به نیت بررسی به آن گوش میدهند، درک میکنند. همان عامهی مردم در نمازهای جمعه و عیدین در جلسات سخنرانی حاضر شده و دلهای آنها به وجد آمده و چشمهای آنها پر از اشک شده و به گریه و زاری میافتند. همچنین دیده میشود، کتابهائی را که در زمینههای فرعیات دین نوشته شده است میخوانند و آنچه که در درون آن است را فهمیده و معانی آن را درک میکنند و به آنها اعتماد کرده و در فتواها و اختلافاتشان به آن رجوع میکنند.
پسای کاش میدانستم! چه کسی فقط شناخت معانی قرآن و سنت و فهم ترکیبها و پایههای آن دو را منع کرده و استخراج هر چیزی را از آن دو ممنوع دانسته است، بطوریکه معانی آنها را مثل زنانی که گوشه چشم آنها را کسی ندیده و در دورن خانههای همسرانشان انزوا جستهاند، قرار داده است؛ چیزی از آن باقی نگذاشته بجز تکرار الفاظ و حروف آن؛ و استنباط معانی از آن به شدت کنار گذاشته شده و بصورت چیزی شدیداً حرام از آن منع شده است» [۱۲۸].
کسی که تدبر در قرآن را، از ترس آنکه به علت نادانی چیزی را به الله نسبت دهد، ترک کند و تفسیر قرآن را مخصوص الله و استنباط احکام شرعی را مخصوص علماء و مفسرین بداند، باید آگاه شود که در قرآن درجات فهم و اعتبار و تذکر و یادآوری و پندگرفتن و محاسبه نفس وجود دارد، و [با این فکر او و انجام ندادن این مراتب] عذری از وی پذیرفته نخواهد بود.
[۱۲۳] ذیل طبقات الحنابلة از ابن رجب/، ۳/۲۷۳. [۱۲۴] التبیان فی أقسام القرآن ص ۱۴۴، فصل ۶۰. [۱۲۵] الموافقات ۳/۸۰۵. [۱۲۶] /آن را در تفسیرش آورده ۷/۴۴۷، مقالهای که أحمد الصاوی در حاشیهی جلالین آورده است و وی/نطق کوتاهی در بیان بطلان کلامش برای آنچه شفاء میدهد و کافی است، دارد. [۱۲۷] أضواء البیان ۷/۴۳۰، ۴۳۷. [۱۲۸] إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد ص ۳۶، ضمن مجموعة الرسائل منیریة، جز اول با تصرف و آسان شده.