معانی کلماتی که با تدبر در ارتباط میباشند:
آن معانی کلماتی است که در کنار هم به یک چیز رسیده ولی معانی جداگانهای دارند.
فهم: علم به معنای کلمات.
فقه: آگاهی به مقتضای سخن که همراه تأمل باشد؛ بطور مثال گفته میشود: تفقه ما أقول: به معنی بر فهم سخن من تأمل کن.
بصیرت: به تکامل رسیدن آگاهی.
فکر: وارد کردن دو معرفت در قلب و با استفاده از آنها خارج کردن چیز سوم.
تفکر: به فکر وادار شدن.
تذکّر(التذکّر): از ریشه ذکر و یاد آوری است و نقیض آن نسیان و فراموشی میباشد، و حضور چیزی یاد شده و قطعی در قلب است؛ و بر وزن (تَفَعُّل) میباشد، که زماندار بودن و مرحله به مرحله فعل را میرساند مانند: (تَبَصُّر) به معنی دیدن مرحله به مرحله، (تَفَهُّم) به معنی فهمیدن مرحله به مرحله، (تَعَلُّم) به معنی یاد گرفتن مرحله به مرحله؛ و تذکر یاد آوری علمی است که بعد از فراموش شدن و بیتوجهی به آن دوباره کسب کردنش لازم است، مانند آنچه الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ ٢٠١﴾[الأعراف: ٢٠١].
ترجمه: «کسانی که تقوا پیشه میکنند، چون وسوسهای از [سوی] شیطان به آنان میرسد، [الله را] یاد میکنند، و از پس آن ناگهان بینا میگردند».
تذکر از این لحاظ مهم است که چیزهائی را که قبلاً قلب در خود جای داده است و آنها را میداند دوباره تکرار میکند، تا در آن تثبیت گشته و هرگز اثر آن قلب خارج نگردد. تفکر نیز برای زیاد کردن علم و آنچه را که قلب نمیتواند بدست آورد مفید میباشد، در واقع تفکر کسب میکند و تذکر باعث حفظ و تثبیت آن میشود و در نتیجه تفکر و تذکر هر کدام فایده جداگانهی خود را دارد.
تأمل (التامل): مراجعه و مرور چندباره، به آنچه که دیده شده است، تا اینکه آن مسئله ملکه ذهن شده و بر قلب تجلی یابد و پس از آن قلب به شکلی دقیق به معانی آن مسئله بصیرت پیدا کند، و فکر را بر تدبر و تعقل بر آن مسئله متمرکز کند [۱۳].
اعتبار (الاعتبار) (برای این کلمه معادل فارسی پیدا نکردم، از این رو از همان کلمهی عربی در ترجمه استفاده شده است): ریشه این کلمه عبور و گذر است؛ و کسب چیزی دیگر و دیدن ماورای آن چیزی است که درباره آن فکر میشود و آن را (عبرة) مینامند، و بر وزن جِلسة و قِتلة میباشد و بیانگر آن است که فاعل توسط آن از حالتی عبور میکند تا به مقصود خود برسد، همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰٓ ٢٦﴾[النازعات: ٢٦]. ترجمه: «همانا در آن عبرت بزرگی است برای کسی که خشیه پیشه کرده است» و میفرماید: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣﴾[آل عمران: ١٣]. ترجمه: «همانا در آن عبرت بزرگی است برای اهل بینش».
استبصار: باب استفعال است از مصدر بصیرت و دیدن؛ این عمل روشن شدن امر و باز شدن آن و آشکار شدن مسئله برای به بصیرت رسیدن میباشد [۱۴].
[۱۳] نگاه شود به: مدارج السالکین، ۱/۴۵۱. [۱۴] از کلمه تفکر تا آخر برگرفته و خلاصه شدهی مطالبی است از کتاب مفتاح دار السعادة از ابن قیم، ص ۲۱۶. (در ترجمه کتاب سعی شده است تا از معادل فارسی این کلمات استفاده شود ولی در قسمتهائی از آن این کار غیر ممکن بود، از این حیث خوانندگان گرامی توصیه میشود که لفظ عربی این کلمات را نیز به خاطر بسپارند و بطور خاص کلمه اعتبار که در زبان عربی و در این کتاب به معنی فارسی آن یعنی مورد اعتماد بودن نمیباشد بلکه در معنی شرح داده شده در بالا استفاده شده است. و با توجه به مقتضای جمله معانی: عبرت گرفتن، تأمل کردن و بررسی کردن را دارا میباشد). (مترجم)