۱۰- نگریستن با درک کم به قرآن:
با درک کم نیز آیات فهمیده شده و اهداف آن تفسیر شده و در عین حال مسئلهای که به شکل کلی میباشد، کلیت خود را از دست داده و بطور مطلق مقید میگردد، با نگاه کوتاه نگریستن از آنچه که به صراحت از [قرآن و سنت] بدست میآید، قاری از قرائت قرآن خود سود نبرده و آنچه که هدف تدبر میباشد برای او حاصل نمیشود، و او الفاظ را تکرار کرده و قلبش از منظور معانی منحرف شده و دید او کوتاه شده و دچار کج فهمی میشود.
و موارد ذیل شواهدی از این مسئله میتوانند باشند:
مثال اول: در تاویل: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾[البقرة: ١٩٥] ترجمه: «با دست خود را به هلاکت نسپارید». أسلم بن عمران تجیبی روایت شده است که گفت: ما در بلاد روم بودیم و صف عظیمی از رومیان بسوی ما گسیل شدند، مسلمانان نیز [با نفراتی] به اندازه آنها و یا بیشتر بسوی آنها به حرکت افتادند... مردی از مسلمانان سلاح برداشت و به داخل سپاه روم حمله ور شد، مردم صدا بلند کرده و گفتند: سبحان الله! با دست خود، خودش را به هلاکت انداخت. ابو ایوب انصاری ایستاد و گفت: ای مردم شما این آیه را اینگونه برداشت میکنید! همانا وقتی الله به اسلام عزت بخشید و یاران آن را زیاد کرد، این آیه در بین ما انصار نازل شد؛ بعضی از ما به بعضی دیگر، بطور مخفیانه و به دور از چشم رسول اللهصبه یکدیگر میگفتیم: اموال ما ضایع و نابود شد و خداوند اسلام را عزت بخشید و یاران آن را زیاد کرد، اگر در کنار اموالمان مانده بودیم آنها ضایع نمیشدند. و الله بر رد آنچه گفته بودیم بر پیامبر خودصنازل فرمود: ﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾[البقرة: ١٩٥]. ترجمه: «در راه الله انفاق کنید و به دست خود را به هلاکت نسپارید». و هلاکت [در این آیه] مشغول شدن به اموال و اصلاح آن و ترک قتال از طرف ما بود [و میباشد]» [۱۴۵].
مثال دوم: در تاویل: ﴿عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ﴾[المائدة: ١٠٥]. ترجمه: «خویشتن را [از گناه] نگاه دارید»، از ابوبکرسآمده است: ای مردم! همانا شما این آیه: ﴿لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡۚ﴾[المائدة: ١٠٥]. ترجمه: «خویشتن را [از گناه] نگاه دارید. اگر هدایت یافته باشید کسی که گمراه شده باشد زیانی به شما نمیرساند» را قرائت میکنید و برداشتی غیر از برداشت صحیح از آن دارید.
ما از پیامبرصشنیدم که فرمود: «هر وقت مردم ظالمی را ببینند و جلوی کار او را نگیرند، کور شدن آنها از روی عقوبت الله نزدیک میشود» [۱۴۶].
مثال سوم: در تأویل سخن الله تعالی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ٣١]. ترجمه: «احبار و بزرگان دینی خود را به جای الله، به خدایی گرفتهاند».
عدی ابن حاتم سگفت: «نزد پیامبرصرفتم و او قرائت فرمود: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ﴾[التوبة: ٣١ ].، گفتم: ای رسول الله! ما آنها را عبادت نمیکردیم، فرمود: آیا اینگونه نبود که آنچه را که الله حرام کرده بود، برای شما حلال میکردند، و شما نیز آن را حلال میدانستید، و آنچه را که الله حلال کرده بود، حرام میکردند و شما نیز آن را حلال میدانستید؟! گفت: بله. پیامبرصفرمود: این عبادت آنها بود» [۱۴۷].
مثال چهارم: در تاویل: ﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾[الكافرون: ٦]. ترجمه: «برای شما دین شما و برای من دینی»، به کرات شنیده میشود که با استناد به این آیه به ترک امر به معروف و نهی از منکر توصیه میشود. و اینگونه برداشت میشود برای هر انسانی راهی وجود دارد و اعتراضی به کسی وارد نیست و هر کسی برای خود روش و دینی دارد، و این در حالی است که این آیه با توجه به مقتضای آن دلیلی بر علیه این نظریه میباشد نه به سود آنها؛ و بدین معنی میباشد که کفر کسی که در دین مخالفت میکند را به او اعلام کرده و از او بیزاری میجوید و بیان میدارد که نقطه مشترکی با آنها ندارد و راه آنها، راهی غوطهور در کفر و گمراهی است که کافران میپندارند، دین و عبادت است.
وضعیت اهل بدعت و مخالفت، و فسق و گناه که درجهی پائینتری از کفر میباشد نیز همین گونه است؛ و به مقتضای این آیه به صراحت برداشت میشود که باید از فعل آنها بیزار بود زیرا آنها با اعمالشان با حق مخالفت میورزند و ذرهای در دین قرار ندارند.
[۱۴۵] به لفظ ترمذی ۲۹۷۲ و گفته است: حدیث حسن صحیح است؛ ابو داود ۲۵۱۲؛ حاکم به شرط شیخین. و ذهبی با موافقت داشته ۲/۲۷۵؛ طیالسی ۵۹۹؛ طبرانی در الکبیر ۴۰۶۰؛ و بیهقی ۸/۹۹؛ و ابن حجر گفته است: ابن خزیمة و ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانستهاند، نگاه شود به: العجاب فی البیان الأسباب، ۱/۴۸۰؛ و محقق زاد المعاد گفته است ۳/۸۸، اسناد آن صحیح میباشد. [۱۴۶] ابو داود ۴۳۳۸؛ و ترمذی ۳۰۵۷، و گفته است حدیث حسن صحیح میباشد؛ ابن ماجه ۴۰۰۵؛ و أحمد ۱/۲، ۵، ۷، ۹؛ و ابن حبان ۱۸۳۷ و آن را صحیح دانسته است، و نووی در ریاض الصالحین ۱۰۶ باب امر به معروف. [۱۴۷] بیهقی در السنن الکبری ۱۰/۱۱۶ با همین لفظ؛ ترمذی ۳۰۹۵ و در نزد او آمده است که وی گفت: چگونه است که آنها را عبادت نمیکردند، وقتی آنها چیزی را حلال میکردند آن را حلال دانسته و وقتی آنها چیزی را حرام میکردند آن را حرام میدانستند؛ به روایت ابن جریر، ۱۶۶۳۱؛ و طبری به روایت حذیفةس۱۶۶۳۴، در جامع بیان العلم و فضله از ابن البر، روایت صحیح موقوفی است از حذیفة س، ۲/۹۹۷.