روش تعامل با نیازمندان
اخلاق برخی از مردم تجاری است؛ زیرا در نظرشان فقط ثروتمنداناند که سخنان و نکتههای ظریف را میدانند و مردم به هنگام شنیدن آن شاد میشوند و اشتباهاتشان کوچک است و مردم از آن چشم میپوشند.
اما فقرا و تهیدستان به هنگام بیان سخنان نغز و نکتههای ظریف، سنگین، بیمزهاند. مردم هنگام شنیدن سخنان آنان، آنها را به باد تمسخر میگیرند و اشتباهاتشان را بزرگ میپندارند، و به هنگام سخنان این قشر، تحمل را از دست داده و فریاد میزنند.
اما رسول خدا جبر غنی و فقیر به طور یکسان مهربان بود. انسسمیگوید: شخصی بیاباننشین به نام زاهر بن حرام بود که بسا اوقات وقتی از بیابان میآمد، چیزهایی از قبیل پنیر و روغن برای رسول خدا جهدیه میآورد.
هرگاه میخواست نزد اهلش برگردد، رسول خدا جچیزی از قبیل خرمای خشک و غیره برایش مهیا میکرد. رسول خدا جاو را دوست میداشت و میگفت: «زاهر از دوستان بیابان ماست و ما از دوستان شهرنشین او هستیم» و زاهر شخصی بدقیافه و زشت چهره بود.
روزی از بیابان بیرون آمد و به خانهی رسول خدا جآمد و او را نیافت برخی از کالا و وسایل به همراه داشت، آنها را به بازار برد وقتی رسول خدا جاز وی آگاهی یافت به دنبال او به بازار رفت، زاهر را در حالی یافت که مشغول فروش اسباب و کالاهایش بود و عرق از جبینش میچکید و لباسهایش همان لباسهای بیابان با شکل و بوی بیابانی بودند. در این هنگام رسول خدا جاز پشت او را بغل نمود به طوری که زاهر او را ندید و نمیدانست که چه کسی او را در بغل گرفته است، زاهر آشفته شد و گفت: رهایم کن. تو کیستی؟ رسول خدا جخاموش شد و چیزی نگفت! زاهر میکوشید تا خود را از دست رسول خدا جبرهاند و به پشت سر خودش نگاه میکرد. وقتی رسول خدا جرا دید، آرام گشت و آشفتگیاش برطرف گردید و وقتی آنحضرت جرا شناخت شروع به مالیدن پشتش به سینه آنحضرت نمود. رسول خدا نیز از باب شوخی صدا میزد: «چه کسی خریدار برده است؟ چه کسی برده میخرد؟» زاهر به وضع خودش نگاه کرد دید یک انسان نادار، فقیر، شکستهحال و بیرنگ و روست. گفت: به خدا سوگند! ای رسول خدا جتو در معاملهات مغبون و زیانبار میشوی.
رسول خدا جگفت: اما تو در نزد خداوند بیارزش نیستی، بلکه تو نزد خداوند باارزش و قیمتی هستی.
پس جای شگفتی نیست که دلهای نیازمندان به آنحضرت جپیوسته و معلق باشد و با این اخلاق، مالک قلبهایشان باشد.
بسیاری از فقرا از ثروتمندان به خاطر بخل در مال و طعام، ایراد نمیگیرند، بلکه از این جهت ناراحت هستند که آنان در لطف و محبت و حسن معاشرت بخل میورزند. تو چهقدر به روی یک نیازمند تبسم و لبخند زدهای و با او به دیده ارزش و احترام نگریسته و رفتار کردهای و در نتیجه او در تاریکی شب دست به دعا برآورده و به وسیله آن رحمتها را از آسمان برایت جلب نموده است، چهقدر فراوانند انسانهای پراکندهمو و غبارآلود و ژندهپوشی که بر دروازههای شهر افتادهاند و به آنها توجه نمیشود، ولی اگر همین افراد به خداوند در باره کاری که هنوز انجام نشده سوگند یاد کنند، خداوند قسمشان را راست نموده و مطابق قسم آنان عمل میکند و نزد او مستجاب الدعوات هستند. پس با این ضعیفان همواره خندهرو باش.