اگر زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.
من به جوانی که به مرض قند مبتلا بود و چای را بدون قند میخورد و از وضعیت خویش افسوس میخورد، اینگونه میگفتم:
به او میگفتم: آیا هرگاه تأسف میخوری و به هنگام نوشیدن چای غمگین میشوی، آیا این تلخی به شیرینی عوض میشود؟ گفت: خیر، پس میگفتم: وقتی مجبور هستی پس بهره ببر.
منظورم اینست که همیشه دنیا طبق خواسته ما نمیچرخد. اینگونه امور در زندگی ما بسیار اتفاق میافتد.
ماشینت قدیمی است، کولر کار نمیکند، تُشَکها پارهاند و حالا نمیتوانی آنها را عوض کنی. چاره چیست، وقتی مجبور هستی بهره ببر.
جهت ادامه تحصیل به دانشگاه مراجعه کردی، در دانشکدهای پذیرفته شدی که علاقه نداری در آن درس بخوانی، تلاش نمودی این وضعیت را عوض نمایی؛ اما موفق نشدی و مجبور شدی به دانشکده مذبور بروی و دو یا چند سال در آنجا درس بخوانی. چاره چیست؟
پس وقتی مجبور هستی (بساز) و بهره ببر.
جهت کار به جایی اقدام نمودی، ولی پذیرش نشدی و در جای دیگری مشغول به کار شدی و در آنجا به کار ادامه دادی. چاره چیست؟
تا وقتی مجبور هستی بهره ببر (بساز و).
به خواستگاری دختری رفتی قبول نکرد و با دیگری ازدواج نمود، چاره چیست؟ وقتی مجبور هستی (بساز و) بهره ببر.
بسیاری از مردم راه حل را در افسردگی دائم، و آه و ناله از وضعیت، و شکایت و گلایه با دوست و بیگانه میدانند و این عمل رزقی را که از دست داده است به او بازنمیگرداند و آنچه برایش مقدور نیست به او نمیرساند. پس چاره چیست؟ اگر زمانه با تو نمیسازد تو با زمانه بساز. خردمند کسی است که وقتی نمیتواند به وضعیت بهتر و مناسبتتری دسترسی نماید از واقعیت و وضعیت موجود خویش به هر طوری که باشد، بهره میبرد.
یکی از دوستانم متولی ساخت یک مسجد بود که دچار کمبود بودجه شد، از این رو با جمعی از دوستان خویش نزد یکی از تجار رفتند، تا در پایانرساندن مسجد به آنها کمک کند، آن تاجر درِ خانهاش را باز کرد و اندکی با آنها نشست و مقداری پول که برایش میسر بود به آنها داد. سپس دارویی از جیبش بیرون کرد و آن را خورد.
یکی از آنها به او گفت: خدا بد ندهد، حالتان چطور است؟ گفت: نه، این یک قرص خوابآور است، مدت ده سال است که من جز با خوردن این قرص به خواب نمیروم.
آنان برایش دعا نموده و از آنجا بیرون شدند.
سپس آنها از دروازه خروجی شهر، از کنار چاهها و اداره راهسازی و راه و ترابری عبور کردند که در آنجا نورهایی قرار داشت که با نیروی تولید برق کار میکردند و سر و صدای آن دنیا را فرا گرفته بود. جای شگفت این نبود. بلکه شگفتآور این بود که نگهبان آن یک کارگر فقیری بود که چند روزنامه را پهن کرده و به خواب رفته بود.
آری، از لحظات زندگیات بهره گیر، فرصتی برای غم و غصه نیست از نعمتهایی که در اختیار داری بهره گیر.
رسول خدا جبه همراه اصحابش به غزوهای رفتند که در آن غذا و آذوقه اندک به همراه داشتند. آنحضرت جدستور داد تا غذا و آذوقهای که در اختیار دارند گرد آورند و چادرش را پهن نمود و هرکدام از اصحاب یکی یک خرما و دو خرما و تکهای نان میآوردند و در آن میگذاشتند و همهی مواد غذایی در این چادر جمعآوری شد، سپس به خوردن آن مشغول شدند، در حالی که بهره میبردند و چه بسا یکی از آنها سیر نمیشد، اما حداقل به مقدار سد جوع خوردند.