به سخنان مردم توجه نکن
روزی پسرم عبدالرحمن جملهای بر زبان آورد که مرا به شگفت انداخت و به گمانم در آن سن معنای آن را نمیدانست. وی گفت: طنّش تعش تنتعش!
من در این جمله فکر کردم و همچنین انتقادات، نظرایت و سخنان مردم را ملاحظه میکردم، لذا متوجه شدم که مردم در سخنان و نکوهش هایشان دارای اقسام گوناگونی هستند.
در میان آنها افراد ناصح و خیرخواهی وجود دارد که فن نصیحت را نمیدانند و در نتیجه شیوه نصیحت آنها به جای این که تو را شادمان سازد بیشتر آزرده میکند، نیز افرادی حسدورز وجود دارد که قصدشان اندوهگینساختن و پریشانکردن توست.
همچنین در میان آنها افراد کمتجربه وجود دارد که با قضیهای شوخی میکنند که در آن چیزی نمیدانند و اگر خاموش باشند برایشان بهتر است.
برخی طبیعتاً حالت انتقادی دارند و همیشه به زندگی با عینک دودی مینگرند و در گذشته گفتهاند: اگر سلیقهها متحد میشدند کالاها روی دست میماندند.
داستان مشهوری است که فردی به نام «جحا» بر خرش سوار شد و فرزندش در کنار او به راه افتاد، از کنار جمعی مردم رد شدند، مردم گفتند: به این پدر سنگ دل بنگرید که خودش راحت سوار است و پسرش را گذاشته تا در زیر تابش آفتاب پیاده راه برود.
«جحا» این حرف را شنید، لذا الاغ را متوقف نمود و از آن پایین آمد و پسرش را سوار کرد. و سپس به راه افتادند.
«جحا» از این عمل احساس نوعی غرور میکرد تا این که به دستهی دیگری از مردم گذر نمودند. یکی از آنها گفت: به این پسر نافرمان نگاه کنید که خودش سوار شده و پدرش را زیر خورشید رها نموده است.
باز وقتی «جحا» این سخن را شنید، الاغ را متوقف نمود و هردو سوار شد تا از سخنان و انتقادات مردم در امان باشند.
باز از کنار گروه دیگری گذشتند. ناگهان اینها گفتند: به این دو نفر بیرحم و سنگدل نگاه کنید، به این حیوان بیچاره رحم ندارند.
باز «جحا» پایین آمد و به پسرش گفت: پایین شو، لذا پدر و پسر پیاده در کنار الاغ به راهشان ادامه دادند و پشت الاغ از سرنشین خالی بود.
باز از کنار دستهای از مردم گذشتند، آنها گفتند: به این دو نفر احمق نگاه کنید پیاده راه میروند در حالی که الاغ خالی همراه آنهاست. مگر الاغ جز حهت سوارشدن برای چیز دیگری آفریده شده است؟!
آنگاه «جحا» فریادزده پسرش را به طرف خود کشید و زیر الاغ رفتند و آن را به دوش گرفته و حمل نمودند.
اگر من در زمان جحا میبودم و در آن وقت او را میدیدم به او میگفتم: عزیز دلم! هرچه میخواهی بکن ولی به سخنان مردم توجه نکن؛ زیرا به دستآوردن رضایت مردم آرزویی دستنیافتنی است.
ومن الذي ينجو من الناس سالما
ولو غاب عنهم بين خافيتي نسـر
«هیچکسی از زبان مردم نجات پیدا نمیکند، اگرچه در میان پرهای زیرین عقاب نیز خودش را پنهان کند».
برخی از مردم قبل از این که در نظر و دیدگاه خویش فکر کنند، آن را مطرح میکنند. مثلاً شما پس از این که ازدواج نمودهای شخصی میگوید: چرا با فلانی ازدواج نکردی و اصلاً چرا با این خانواده وصلت کردی؟
انگار تو در این هنگام میخواهی فریاد بزنی و بگویی: برادر ازدواج کردم، تمام، موضوع تمام شد کسی از شما پیشنهاد نخواست.
یا شما ماشینت را فروختهای و کسی میآید و میگوید: کاش مرا باخبر میساختی فلانی آن را با مبلغ بیشتری میخرید. برادر! بسه! ماشین را فروخت تمام شد و کار به پایان رسید، او را به گذشتهاش مشغول مدار.
ليس يخلو المرء من ضد ولو
طلب العزلة في رأس جبل
«هیچ فردی از مخالف خالی نیست اگرچه در دامنه کوهی به تنهایی زندگی کند».