کلید دلها
هر دروازهای کلیدی دارد و کلید مناسب گشودن دلهای مردم شناخت طبیعتهایشان است، از قبیل: حلنمودن مشکلات آنها، ایجاد صلح و آشتی در بین آنان، استفاده از آنان، پرهیز از شرارتهایشان اگر طبیعت آنان را بشناسید در همگی این امور متخصص میگردید.
فرض نمایید بین یک جوان و پدرش اختلافی رخ داده است و دامنهی اختلافشان چنان بالا گرفته که پدرش او را از خانه بیرون کرده است. پسر بارها تلاش کرده تا به خانه بازگردد. اما پدر بسیار مغرض و ستیزهجو است.
شما جهت اصلاح بین آنان دخالت میکنید با پدرش از نصوص شرعی سخن میگویید، او را از گناه قهر و قطع صله رحمی میترسانید، اما او به شما توجهی نمیکند، بلکه پیوسته مملو از خشم و کینه است باز تصمیم میگیرید تا جهت آشتی بین آنان از اسلوبهای دیگری استفاده نمایید و درمییابید که طبیعت این پدر احساسی و عاطفیگونه است.
لذا نزد او میآیید و میگویید: فلانی! به فرزندت رحم نمیکنی رختخوابش زمین و گرمکناش سقف آسمان است تو میخوری و مینوشی و آن بیچاره شب و روز گرسنه و شکم تهی است! آیا به یاد او نمیافتی، آنگاه که تکه نان را برمیداری تا بر دهانت بگذاری؟ آیا راهرفتن او را زیر آفتاب سوزان به یاد نمیآوری؟ آیا دوران کودکیاش را به یاد نمیآوری که او را بغل نموده و در آغوش میگرفتی و میبوییدی و میبوسیدی؟ آیا راضی میشوی که او نزد مردم دست گدایی دراز کند و پدرش زنده باشد؟
در این هنگام میبینید عاطفهی پدر با این کلمات به جوش آمده و به نقطهی اتفاق بیشتر نزدیک میشود. اگر پدرش بخیل و مالدوست باشد به او میگویید: فلانی! متوجه باش خودت را به هلاکت نینداز. فرزند را زیر نظر و تصرف خود درآور. میترسم دزد و رهزن نباشد و شما را در اثر تسویه حساب آنچه برداشته و در سازندگی آنچه خراب نموده است، «به دادگاه نکشاند» به هرحال تو پدر هستی مواظب باش! در این هنگام میبینید همین پدر بخیل حسابش را از نو اعاده میکند.
اگر سخنانتان متوجه فرزند باشد در حالی که او آزمند و مالدوست است به او بگویید: فلانی! کسی جز پدرت به شما سود نمیرساند. فردا نیاز به ازدواج پیدا میکنید چه کسی مهریهات را پرداخت میکند؟ اگر ماشینت خراب شود چه کسی آن را تعمیر میکند، اگر بیمار شوید چه کسی محاسبهی بیمارستان را میکند؟ برادرانت به هر طوری که بخواهند استفاده میکنند، خرج و هزینه، هدیه و شما همچنان نشستهای هیچ اشکالی وجود ندارد که همگی اینها را با بوسهای که بر پیشانی پدرت تقدیم نماید یا جملات اسفباری که در گوشش بنوازی اصلاح نمایید.
همچنین اگر جهت آشتی بین دو زن و شوهر مداخله نمودید، اینگونه عمل نمایید و دروازه هرکدام را با کلید مناسب آن بگشایید، به همین صورت وقتی میخواستی از مدیر ادارهیتان مرخصی بگیرید و میدانید که او هرگز به عواطف و امور اجتماعی توجهی از خود نشان نمیدهد، بلکه فقط کار (و بس)! به او بگویید من نیاز به سه روز مرخصی دارم تا شور و نشاط تازهای پیدا کنم و میخواهم نشاط و شادابیام را از سر بگیرم. احساس میکنم به تدریج انرژی و نیروی تولیدی من در اثر فشار کار از بین میرود و ضعیف میگردد. فقط سه روز به من فرصت بده تا (مغزم) راحت شود و نشاط و انرژیام را باز پس گردانم.
اگر فردی اجتماعی است از خلال برخوردهایش ملاحظه مینمایی که او به خانواده و عیالش علاقه دارد، به او بگویید: من مرخصی میخواهم تا به دیدن والدین و فرزندان بروم احساس میکنم که من در یک بیابان و آنها در بیابانی دیگرند و... این مهارت را خوب یاد بگیرید عن قریب خواهید شنید که مردم میگویند: ما در قدرت قانعساختن، کسی را توانمندتر و متخصصتر از فلانی ندیدهایم.