عبادت پنهانی
ده سال قبل در یک شب سرد، من و دوستانم در بیابان بودیم. یکی از ماشینهایمان خراب شد و مجبور شدیم شب را در آن بیابان، سپری کنیم. آتشی روشن کردیم و دور آن گرد آمدیم.
و چهقدر زیباست سخنان زمستانی در کنار گرمای آتش.
مجلس ما به درازا کشید و من ملاحظه کردم که یکی از دوستان از جمع جدا شد. وی مرد نیک و صالحی بود. او عبادت مخفیانه انجام میداد.
من او را میدیدم که خیلی زود به نماز جمعه میآمد، حتی گاهی وقتها هنوز درب مسجد باز نشده بود که او میآمد. او برخاست و ظرفی آب برداشت و من گمان بردم که او برای قضای حاجت میرود. مقداری درنگ نمود و من برخاستم تا حالش را جویا شوم.
آنگاه دیدم که او بر اثر شدت سرما در مکانی دور از ما خودش را با چادری پوشیده و در تاریکی شب تک و تنها بر زمین به سجده افتاده است.
در برابر پروردگارش به نیایش و تضرع پرداخته و از خداوند جلب رضایت میکند. واضح و روشن بود که او خدایش را دوست دارد و گمان من بر این است که خداوند نیز او را دوست دارد.
لذا من یقین کردم که وی عبادتهای مخفیانهای دارد و قبل از آخرت در دنیا عزیز است.
سالها گذشت و امروز من او را میشناسم که خداوند او را در روی زمین مقبول و پذیرفتهشده قرار داده است و در زمینه دعوت و هدایت مردم مشارکت دارد.
هرگاه در بازار یا مسجد راه میرود، میبینم که کوچکترها قبل از بزرگترها به سوی او میشتابند و با او مصافحه نموده و اظهار محبت میکنند.
چهقدر از تجار، امرا و انسانهای شناخته شده آرزو دارند تا جایگاه و محبتی مانند او در دل مردم داشته باشند، اما این بسیار بعید است.
أأبيت سهران الدجى وتبيته نوماً
وتبغي بعد ذاك لحاقي
یعنی: «آیا من خواب شبها را کنار میگذارم و تو آن را به خواب سپری میکنی و باز آرزوی رسیدن به من را داری؟».
آری، قرآن اینگونه میفرماید:
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا٩٦﴾[مريم: ٩٦].
یعنی: «کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح و نیک انجام میدهند خداوند محبت آنها را در دل مخلوق قرار میدهد».
وقتی خداوند تو را دوست بدارد، تو را در میان اهل زمین مقبول و محبوب میسازد. رسول خدا جفرمودند: هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، جبرئیل را ندا میکند: من فلانی را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار. سپس جبرئیل او را دوست میدارد.
سپس در میان اهل آسمان ندا میکند: ای اهل آسمان! خداوند فلانی را دوست دارد شما نیز او را دوست داشته باشید و در نتیجه اهل آسمان او را دوست خواهند داشت.
و فرمود: آنگاه برایش محبت در میان اهل زمین فرود میآید.
پس همین است معنی این فرموده خداوند:
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا٩٦﴾[مريم: ٩٦].
«کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند خداوند مهر و مودت را در دلهای آنان القا میکند».
و هرگاه خداوند با بندهای بغض داشته باشد، جبرئیل را ندا میکند و میگوید: ای جبرئیل! من با فلانی بغض دارم تو نیز با او بغض بورز، و جبرئیل با او بغض میکند.
سپس در میان اهل آسمان ندا میکند: همانا خداوند با فلانی بغض دارد آنگاه اهل آسمان با او بغض میورزند و آنگاه برایش بغض در زمین فرود میآید [٩٣].
آه چهقدر زیباست که تو در زمین زندگی کنی، بخوری و بنوشی و بخوابی و خداوند در آسمان با نام تو صدا بزند و بگوید: من فلانی را دوست دارم و شما نیز او را دوست داشته باشید.
حضرت «زبیر بن عوامس» فرمود: هرکسی از شما میتواند اعمال صالحی به صورت پنهانی داشته باشد پس این کار را بکند.
عبادت مخفیانه انواعی دارد از جمله: مداومت و حفاظت بر نماز شب، اگرچه یک رکعت وتر در هر شب باشد که هر شب متصل بعد از نماز عشاء یا پیش از این که بخوابی یا قبل از فجر آن را میخوانی، تا در نزد خداوند از برپادارندگان نماز شب قرار بگیری [٩٤].
رسول خدا جفرمود: همانا خداوند وتر (فرد) است و وتر را دوست دارد، پس ای اهل قرآن وتر بخوانید.
همچنین تلاش در مورد اصلاح و برقراری صلح و آشتی بین مردم، در میان دوستان، همسایگان و در میان زن و مرد که باهم خصومت دارند.
رسول خدا جفرمود: آیا شما را به چیزی بهتر از نماز، روزه و صدقه خبر ندهم؟ اصحاب عرض نمودند: بله یا رسول الله! فرمود: ایجاد صلح و آشتی در میان مردم. و راهانداختن فساد در میان مردم نیکی را میزداید [٩٥].
همچنین کثرت ذکر الله؛ زیرا هرکسی چیزی را دوست داشته باشد زیاد از او یاد میکند.
در حدیث آمده است: آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که از همه اعمال بهتر بوده و نزد مالکتان از هرچیزی پاکیزهتر و درجات شما را خیلی بالا برندهتر باشد، از خرجنمودن طلا و نقره در راه الله خیلی بهتر و از جهاد که شما دشمنانتان را بکشید و آنها شما را بکشند هم بهتر باشد، صحابه عرض کردند: بله یا رسول الله! آن عمل چیست؟ آنحضرت جفرمود: که ذکر و یاد خداوند عزوجل [٩٦].
همچنین صدقه پنهانی؛ زیرا صدقه مخفیانه، غضب پروردگار را خاموش میسازد.
حضرت ابوبکرسوقتی نماز فجر را میخواند به بیابان میرفت و مقدار اندکی در آنجا درنگ میکرد و سپس به مدینه بازمیگشت.
حضرت عمرساز بیرونرفتنش تعجب کرد. بنابراین، روزی مخفیانه بعد از نماز فجر به دنبال او رفت، دید ابوبکرساز مدینه خارج میشود و به یک خیمه قدیمی در بیابان میآید، حضرت عمرسخودش را پشت صخرهای مخفی نمود، ابوبکر مقدار اندکی در آنجا درنگ نمود و سپس بیرون شد. عمرساز پشت صخره بیرون آمد و داخل خیمه رفت. دید یک زن ضعیف و نابینا در آنجا هست که بچههای کوچکی دارد. عمر از آن زن پرسید: این چه کسی است که همه روزه نزد تو میآید؟ آن زن گفت: من او را نمیشناسم، وی یک فرد مسلمانی است که از فلان مدت هر صبح نزد ما میآید. عمر پرسید: چکار میکند؟ آن زن گفت: خانه ما را جارو میزند، آرد ما را خمیر میکند و گوسفندهای ما را میدوشد و سپس بیرون میرود.
عمرساز آنجا بیرون شد در حالی که میگفت: به راستی ای ابوبکر! خلفای بعد از خودت را خسته کردی، به راستی ای ابوبکر خلفای بعد از خودت را خسته کردی؟
عمرسنیز در عبادت و اخلاصش خیلی از ابوبکر عقب نبود. حضرت طلحه بن عبیداللهسعمر را دید که در تاریکی شب بیرون شد و وارد خانهای شد و سپس از آن بیرون آمد و باز وارد خانهی دیگری شد. طلحه تعجب نمود، عمر در این خانهها چکار میکند؟ وقتی صبح شد طلحه به خانه اولی رفت. دید یک پیرزال ناتوان و زمینگیر در آن هست. پرسید: این مردی که نزد تو میآید چکار میکند؟
پیرزال گفت: مدت طولانی است که وی از من نگهداری میکند و نیازهای مرا برآورده میکند و بدیها را از من دفع میکند.
باز طلحه بیرون شد در حالی که با خودش میگفت: مادرت به سوگ تو بنشیند ای طلحه. آیا به دنبال لغزشهای عمر میگردی؟
روزی حضرت عمر به اطراف مدینه رفت، مردی مسافر را دید که در وسط راه منزل گرفته و خیمه قدیمی را نصب کرده و پریشان حال به دروازهی آن نشسته است. حضرت عمر از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: من یک بیابانی هستم، نزد امیرالمؤمنین آمدم تا از فضل او چیزی دریافت کنم. آنگاه عمر صدای نالهی زنی را از درون خیمه شنید، در مورد آن زن از او پرسیدم آن شخص گفت: برو به دنبال کارت خدا بر تو رحم کند. عمر گفت: کار من همین است. آن شخص گفت: این همسر من است و به درد زایمان گرفتار است و من مال و غذا ندارم و کسی را در اینجا نمیشناسم. عمر با شتاب به خانهاش بازگشت و به همسرش «ام کلثوم» دختر علی بن ابی طالببگفت: آیا میخواهی در کار خیری که خداوند برایت فراهم نموده است مشارکت میکنی؟
ام کلثوم پرسید: چه کار خیری؟ عمر ماجرا را برایش بیان فرمود. لذا همسرش مقداری وسایل با خودش برداشت و عمر نیز کیسهای که در آن آذوقه بود به همراه یک دیگ و هیزم برداشت و نزد آن مرد رفت. ام کلثوم وارد خیمه شده و نزد آن زن رفت و عمر نزد آن شخص نشست و آتش افروخت و هیزمها را فوت مینمود و غذا درست میکرد در حالی که دود در ریشهایش میرفت و آن مرد نشسته به او نگاه میکرد. آنها در همین حالت بودند که همسرش ام کلثوم از داخل خیمه صدا زد: یا امیرالمؤمنین! دوستت را به پسربچهای مژده بده.
وقتی آن مرد کلمه «امیرالمؤمنین» را شنید ترسید و گفت: تو خلیفه «عمر بن خطاب» هستی؟ عمر گفت: بله. آن مرد آشفته و پریشان شد و آهسته آهسته خودش را از عمر دور میکرد. عمر به او گفت: سر جایت باقی بمان.
آنگاه دیگ را برداشت و آن را به خیمه نزدیک نمود و همسرش ام کلثوم را صدا زد: تا وی را سیر غذا بخوراند و آن زن از آن غذا خورد.
آنگاه باقیمانده غذا را به بیرون خیمه فرستاد و عمر برخاست و غذا را برداشت و در جلو آن مرد گذاشت و گفت: بخور؛ چون تو دیشب بیدار ماندی.
سپس عمر همسرش را صدا زد و او از خیمه بیرون شد. و به آن مرد گفت: فردا صبح نزد ما بیا تا ما چیزهای مورد نیاز را برایت فراهم نماییم.
خداوند بر عمر رحم کند! چهقدر متواضع بود و عبادت مخفیانه انجام میداد.
هدف جلب خشنودی است.
علی بن حسین بشبها کیسهای از غذا برداشته و به دوش میکشید و آنها را صدقه میکرد و میگفت: صدقه پنهانی خشم پروردگار را خاموش میسازد. وقتی وفات نمود. بر پشتش آثار سیاهی را مشاهده نمودند و مردم گفتند: این پشت یک حمال و کارگر است.
در حالی که ما خبر نداریم که او حمالی بکند. با مرگ او در مدینه آذوقهی صد خانوار از خانههای بیوهزنان و یتیمان قطع گردید که وی شبها برای آنان غذا میآورد.
آنان نمیدانستند چه کسی برای آنها غذا و آذوقه میآورد، آنگاه دانستند که او بوده است که شبها به خانههای آنها غذا آورده و انفاق میکند.
یکی از سلف صالح بیست سال روزه داشت، یک روز روزه بود و یک روز افطار میکرد اما خانوادهاش از آن خبر نداشتند. وی دکانی داشت که صبح به مغازه میرفت و صبحانه و نهارش را با خود میبرد و چون وقت نهار فرا میرسید، غذایش را صدقه مینمود.
و در روز افطارش آن را میخورد و وقتی آفتاب غروب میکرد، به خانهاش میرفت و با آنها شام میخورد.
آری، آنها بندگی خداوند را با تمام وجودشان حس میکردند:
آنان پرهیزگاران بودند و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا٣١ حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا٣٢ وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا٣٣ وَكَأْسًا دِهَاقًا٣٤ لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا٣٥ جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا٣٦﴾[النبأ: ٣١-٣٦].
«برای مؤمنان که در دنیا خدا را اطاعت کردهاند، کامیابی نایلآمدن به باغهای پرنعمت و رهایی از عذاب آتش مقرر است، باغهای سرسبز و خرم و انواع درختان و گلها و دخترانی باکره و همسن و سال با پستانهایی برجسته و قدحهای مملو از میناب و مصفا برای آنان تدارک دیده شده است. در بهشت سخن بیهوده و دروغ نمیشنوند، خدا این پاداش عظیم را به لطف و کرم خود و مطابق اعمالشان به آنها عطا کرده است».
[٩٣] بخاری و مسلم. [٩٤] البته لازم به ذکر است که وتر در نزد احناف سه رکعت است و آنچه نویسنده محترم ذکر نمودند برای مذاهب غیر احناف میباشد. (مترجم) [٩٥] احمد و دیگران با سند صحیح. [٩٦] احمد و ترمذی و دیگران با سند صحیح.