نه برای دشمنی
به هنگام تعامل با مردم میبینی که انسانها دارای طبیعتهای مختلفاند. برخی افراد خشن و برخی نرمخو هستند. برخی ذکی و هوشیار و برخی کندذهن هستند. برخی خوشبین و برخی بدگمان و بدبیناند. به قول شاعر:
من عامل الناس لاقى منهم نصبا
فإن سَوْسَهم بـغيٌ وطغيان
یعنی: «هرکسی با مردم تعامل و برخورد داشته باشد از آنان شکنجه و آزار میبیند، زیرا رهبری آنها بغاوت و طغیان است».
پس ستمگر از ظلمش غافل است و فکر میکند عادلترین انسانهاست. کودن فکر میکند باهوشترین افراد است و فرد احمق و نادان گمان میبرد که حکیم روزگار است!
دوران جوانی (به نظرم هنوز هم جوان هستم) منظورم این است که من در اوائل دوران دبیرستان بودم که یک میهمان ملالانگیز نزد ما آمد، نمیدانم آیا دوره دبستانی خویش را به پایان رسانده است یا خیر، اما فقط میدانستم که خواندن و نوشتن بلد است. به هنگام ورودش من مشغول یک مساله شرعی بودم که پاسخ آن را بلد نبودم. آب و چایی را خدمتش تقدیم نمودم و سپس تلفن را برداشتم و مرتب به شیخ بن باز /تماس میگرفتم تا پاسخ آن را از شیخ بپرسم، اما شیخ را پیدا نکردم. میهمان دید که من تا این حد مشغول هستم، لذا از من پرسید: با چه کسی تماس میگیری؟ من گفتم: با شیخ بن باز، از وی استفتایی دارم.
بلافاصله با اطمینان کامل گفت: سبحان الله! ابن باز، در حالی که من اینجایم؟! بسیاری از مردم را اینگونه میبینی، پس سنگینی همنشینی آنها را تحمل کن و با عطوفت با آنها برخورد کن و آنها را به دست آور. تا حد توان کوشش کن دشمنی آنها را کسب نمایی تا برای آنها وکیلی نفرستی. تا حد امکان کوشش کن وی را بیدار نمایی و خودت را عذاب ندهی.