از زندگی ات لذت ببر

فهرست کتاب

مرا نکوهش کن؛ اما توأم با نرمی

مرا نکوهش کن؛ اما توأم با نرمی

از آنچه ذکر کردیم، هدف این است که اصلاً نکوهش انجام نگیرد. هرگز؛ زیرا در مواقع متعددی نیاز پیدا می‌شود تا افراد را مورد نکوهش قرار دهی و فرزند، همسر و دوست خودت را سرزنش نمایی.

اما ممکن است اندکی آن را به تأخیر بیندازی یا اسلوب‌های سبک‌تری به کار گیری. بنابراین، شخص نکوهش‌شده را بگذار تا آب صورتش را حفظ کند.

پس از این که رسول خدا جمکه را فتح نمود و منزلت و شأن وی در میان عرب قوی گشت و افراد زیادی به دین اسلام گرویدند، رسول خدا جبا مردم به غزوه «حنین» رفت.

مشرکین با صف‌های بهتر و منظم‌تری آمده و با اسب‌ها صف‌آرایی نموده و سپس رزمندگان و پشت سر آن‌ها زنان و سپس گوسفندان و بعد چهارپایان صف بسته بودند. همچنین تعداد مسلمانان در حدود دوازده هزار نفر بودند و مشرکین در رفتن به «دره» حنین از مسلمانان سبقت گرفته بودند.

لشکرهایی از آنان در دو طرف رودخانه پشت تخته سنگ‌ها کمین کرده بودند. لذا به طور ناگهانی نبرد در گرفت و دسته‌های مسلمانان وارد رودخانه شدند تا این که کفار از هرطرف بر آنان یورش بردند و از هر طرف لشکر مسلمانان را هدف سنگ‌ها و تیرها قرار دادند و مردم سراسیمه و پریشان شدند و لشکر مسلمانان پشت کرده و عقب‌نشینی کردند.

دیر نپایید که مسلمانان صحنه‌ی نبرد را ترک کردند و اعراب و بادیه‌نشینان اولین کسانی بودند که فرار کردند و کفار تسلط پیدا کرده و غالب شدند. چون رسول خدا جمشاهده کردند که دسته‌ها و لشکرها پا به فرار گذاشته و جوی‌های خون جاری است و لشکر شکست‌خورده است.

آنحضرت جبه عباس دستور دادند که مهاجرین و انصار را صدا زده و بگوید: ای مهاجرین و ای انصار! آنگاه آن‌ها بازگشتند تا این که رسول خدا جدر میان هشتاد یا صد نفر در میدان نبرد ثابت ماند و آنگاه خداوند مسلمانان را یاری نموده و نبرد به پایان رسید. وقتی اموال غنیمت در محضر آنحضرت ججمع‌آوری شدند کسانی که از صحنه نبرد فرار کرده و از نیزه‌ها و تیرها ترسیده بودند، اولین کسانی هستند که در پیرامون وی جمع و غنیمت می‌خواهند! اعراب و بادیه‌نشینان دور آنحضرت جرا فر گرفته و درخواست نمودند: سهمیه‌ی غنیمت ما را جدا کنید، سهمیه‌ی غنیمت ما را جدا کنید و غنیمت می‌خواستند. تعجب است! سهمیه‌ی غنیمت شما را منظور کند؟! چگونه غنیمت به شما تعلق می‌گیرد، حال آن که شما نجنگیدید؟ چگونه خواستار غنیمت هستید، در حالی که پیامبر جفریاد می‌زد که به معرکه‌ی نبرد برگردید، اما شما پاسخی ندادید؟!

اما رسول خدا جبه این امور ناچیز فکر نمی‌کرد؛ زیرا دنیا در نزد او ارزشی نداشت. بنابراین، اعراب دنبالش کرده و بار بار می‌گفتند: سهمیه‌ی غنیمت ما را جدا کنید تا این که عرصه را بر پیامبر جتنگ نمودند و او را ناچار به پای درختی کشاندند و از شدت ازدحام و تراکم جمعیت، آنحضرت جبه قدری به درخت نزدیک شد که ردایش به شاخه‌های آن گیر کرد و از شانه‌هایش افتاد و شکم و پشتش برهنه گردید، اما با خشم نیامد، بلکه رو به آن‌ها کرد و در کمال نرمی و آرامش گفت: ای مردم! چادرم را به من بازگردانید، زیرا سوگند به ذاتی که جانم در قبضه‌ی اوست اگر به تعداد درختان «تهامه» چهار پای اهلی می‌داشتم آن‌ها را در میان شما تقسیم می‌کردم و آنگاه شما مرا بخیل، بزدل و دروغگو نمی‌یافتید. آری! اگر بخیل می‌بود اموال را برای خودش نگه می‌داشت و اگر بزدل می‌بود همراه فرارکنندگان پا به فرار می‌گذاشت و اگر دروغگو بود پروردگار عالمیان او را یاری نمی‌کرد.

مواضع زیبایش بسیار زیادند.

با تعدادی از اصحابش راه می‌رفتند و از کنار زنی گذشتند که در کنار قبر کودکش گریه می‌کرد. رسول خدا جبه او گفت: از خدا بترس و شکیبا باش.

زن گریان و غمزده بود و رسول خدا جرا نشناخت و با صدای بلند گفت: رهایم کن تو چه پروایی برای مصیبت من داری؟!

آنحضرت جخاموش شدند و او را رها کرده و رفتند؛ چون وظیفه‌اش را انجام داده و دریافته بود که این زن حالا در یک وضعیت روحی بحرانی قرار دارد که مناسب نیست بیشتر از آنچه شنیده موعظه و اندرز شود.

برخی از صحابه رو به آن زن کرده وگفتند: این رسول خدا جاست!!

آن زن از گفته‌ی خویش پشیمان شد و بلند شد و کوشش کرد خود را به آنحضرتجبرساند، تا این که به خانه پیامبر جرفت و دربانی دم خانه ایشان نیافت، آنگاه به عنوان معذرت‌خواهی گفت: یا رسول الله! من تو را نشناختم، حال صبر می‌کنم. رسول خدا جگفت: همانا صبر در آغاز مصیبت (دارای ارزش) است [٥٣].

[٥٣] متفق علیه.