اسمها را به خاطر بسپار
این یکی از موارد اهمیتدادن به مردم است. چه زیباست که شما به طور تصادفی با یک شخص در بانک یا هواپیما یا یک دعوتی عمومی برخورد میکنید، و با نام او آشنا میشوید و سپس در جای دیگری او را ببینید و او را استقبال نمایید و بگویید: سلام جناب آقای... شکی نیست که این امر محبت و تقدیر شما را در قلب او حک میکند. به خاطر سپردن اسم کسی که در جلو شماست. احساس به اهمیت قایلشدن شما نسبت به او را در درونش بیدار میکند. معلمی که اسامی دانشآموزان را به یاد دارد تا معلمی که اسمهای آنان را نمیداند، تفاوت دارد مانند این جمله که فلانی بلند شو، نیکوتر است از این که بگوید: دانشآموز برخیز.
حتی در جواب تلفن کدامیک نزد شما پسندیدهتر است؟ اگر به شما با بله یا الو جواب بدهد یا با استقبال بگوید: سلام جناب «خالد». حال شما چطور است «ابوعبدالله». قطعاً شنیدن اسمتان قبل از گوش در قلبتان طنینانداز میشود.
معمولاً پس از سخنرانیهایم جوانان ازدحام نموده و سلام میگویند و تشکر میکنند. همواره من بر تکرار یک کلمه علاقمند بودهام و آن این که اسم گرامیتان چیست؟ برادر زنده باشی نام شما؟ به هرکسی که سلام میگویم چنین میگویم تا اهتمام و توجهم را نسبت به وی ابراز نمایم. هرکدام از آنها با شادمانی به من پاسخ میدهد: برادر شما «یاسر». برادر شما «زیاد».
به یاد دارم که روزی پس از این که تعداد زیادی به من سلام گفته و مصافحه نمودند و رفتند، یکی از آنان برگشت تا از من سؤالی بپرسد. همین که به من نزدیک شد من عرض نمودم: زنده باشی «خالد». او بسیار شادمان شد و گفت: ماشاء الله! اسم مرا نیز میدانی! عموماً مردم خوشحال میشوند از این که به هنگام سلامکردنشان اسم خویش را بشنوند. مسلماً مأموران انتظامی یک برگهی کوچکی بر سینهی خویش آویزان میکنند که در آن اسمشان نوشته شده است.
به یادم دارم که من یک سخنرانی را در یکی از مراکز انتظامی ایراد نمودم و بیشتر آنها پس از سخنرانی نزد من آمده و سلام گفتند. یکی از آنها نزدیک میشد و سپس از من فاصله میگرفت. گویا میخواست سلام بگوید، اما از ازدحام دیگران خجالت میکشید. من به او نگاه کردم و به برگهی اسمش نگاه کردم. آنگاه دستم را به سویش دراز کردم و گفتم: سلام فلانی! رنگش پرید و متحیر شد و دستش را دراز نمود و با لبخند مصافحه نمود و گفت: چگونه اسمم را شناختی؟ من گفتم: برادرم ما کسانی را که دوست داریم، الزاماً اسم آنها را نیز میدانیم. این برخورد من تأثیر بزرگی در وی ایجاد نمود.
بسیاری از مردم به همین امر راضی میشوند و آرزو میکنند که کاش میتوانستند اسمهای دیگران را حفظ کنند؛ اما اسباب عدم به خاطرسپردن اسمها بسیار زیاد هستند. از جمله: بیتوجهی و عدم اهمیتدادن به افراد در آشنایی و برخورد با آنان، همچنین مشغولشدن به هنگام تعارف و عدم تمرکز ذهن به هنگام شنیدن نام افراد. و نیز موضوعگیری نادرست در برابر شخص مقابل و اعتقاد به این که بار دیگر با آنها برخورد نخواهید کرد، لذا در دلش خواهد گفت: نیازی به حفظ اسم آنها نیست، یا این که آنها افراد سادهای هستند و تو برای آنها اهمیت قایل نیستید. یا این که اسم آنها را به خوبی نمیشنوید و مناسب نمیدانید که برای مرتبه دوم اسم آنها را بپرسید. اینها اسبابی هستند که باعث میشوند تا مردم اسامی را حفظ نکنند. اما درمان به خاطرسپردن اسمها نیز راههایی دارد. از جمله: اعتقادداشتن به اهمیت یادگیری اسمها یا ایجاد این احساس که بعد از چند دقیقه از شما سوال خواهد شد. همچنین تمرکز حواس و توجه به چهره شخص به هنگام شنیدن اسم او.
کوشش کنید، روش گفتار و نحو لبخند شخص مقابل را ملاحظه نمایید تا در حافظهات حک شود. به هنگام سخنگفتن با او تکرار زیاد، او را با اسمش مخاطب قرار دهید: درست است جناب آقای؟ و به کرّات آن را تکرار کنید. این بسیار مهم است و اگر در قرآن تأمل نمایید، میبینی خداوند پیامبران را با نامهایشان مخاطب قرار میدهد: ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا﴾[هود: ٧٦]. یعنی: «ای ابراهیم! از این روی بگردان». ﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ﴾[هود: ٤٦]. یعنی: «ای نوح! این فرزند تو از اهل تو نیست». ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[ص: ٢٦]. یعنی: «ای داود! ما تو را بر روی زمین خلیفه قرار دادیم».