نمازهای سنت در احادیث صحیح نبوی

فهرست کتاب

وقتی که عید و جمعه با هم در یک روز جمع شوند

وقتی که عید و جمعه با هم در یک روز جمع شوند

اگر جمعه و عید با هم در یک روز جمع شوند، وجوب حضور در نماز جمعه از کسی که نماز عید را خوانده است، ساقط می‌شود و به جای آن به طور فرادا نماز ظهر را می‌خواند.

دلایل این مطلب روایات زیر است:

از ابـوهریـرهسروایـت است کـه پیامبر جفـرموده‌اند: «در این روز شما دو عید جمع شده است، پـس اگر کسی بخـواهد، برای او از خواندن نماز جمعه کفایت می‌کند [۲۵۲]و ما نماز جمعه را می‌خوانیم». تخـریج ابوداود و ابن ماجه [۲۵۳].

از عطاء بن ابی رباح روایت است که می‌گوید: «ابن زبیر برای ما در روز عید از روز جمعه در اوّل روز نماز خواند، سپس به نماز جمعه رفتیم، آنگاه او برای ما بیرون نیامد، پس تک تک نماز خواندیم و ابن عباس در طائف بود، پس وقتی که آمد، آنچه را که اتفاق افتاده بود برایش ذکر کردیم، او گفت: او به سنت اصابت کرده است». تخریج ابوداود [۲۵۴].

اگر نماز عید از کسی فوت شد، دو رکعت نماز می‌خواند

اگر از فرد مسلمانی نماز عید فوت شد، در این صورت مثل نماز امام در روز عید، دو رکعت نماز می‌خواند و آن هم با استدلال به حدیث زیر:

از عایشهلروایت است که ‌گوید: ابوبکر داخل شد و دو دختر از دختران کوچک انصار نزد من بودند و با اشعاری که انصار در روز بعاث [۲۵۵]سروده‌اند آواز می‌خواندند. گفت: و آنان به آواز خوانی معروف نبودند. پس ابوبکر گفت: مزمار و صدای شیطان در خانۀ پیامبر ج؟! و آن هم در روز عید بود، آنگاه پیامبر جفرمود:«ای ابو بکر! برای هر قومی عیدی است و این عید ماست».

در روایت دیگری آمده است: ابوبکرسنزد او آمد و دو دختر کوچک در روزهای منی (یعنی روزهای عید قربان) پیش او بودند، که آواز می‌خواندند و دف (یا سماع) می‌زدند و پیامبر جخود را با پیراهنش پوشانده بود، پس ابوبکر آن دو دختر را منع کرد (یا بر سرشان داد زد)، آنگاه پیامبر جصورت خود را بیرون آورد و فرمود: «آنان را رها کن ای ابوبکر! چون این روزهای عید است!». و آن روزها روزهای منی بود. تخریج بخاری و مسلم [۲۵۶].

وجه دلالت حدیث این است که پیامبر جآن روزها را روزهای عید نامیدند و آن روز را به عید نسبت دادند، پس در اقامت آن، فرد و جماعت و مردم و زنان مساوی هستند.

فرمودۀ او جدر روایـت اوّل: «ایـن عیـد ماست» بـر این نکته تأکیـد می‌کند؛ یعنی برای اهل اسلام، و اهل اسلام شامل همۀ آنان، چه فرد و چه جماعت است.

نامیدن این روزها به روزهای عید دلیلی است بر اینکه می‌توان در این روزها نماز عید خواند، چون برای روز عید مشروع شده است. پس واقع شدن ادای نماز [در آن روزها] از آن برداشت می‌شود و اینکه زمان ادای آن پایانی دارد و آن هم آخرین روز از روزهای منی [۲۵۷]به نسبت عید قربان است.

از عبیدالله بن ابی‌بکـر [۲۵۸]بن اَنَس بن مالک، خادم پیامبر جروایـت اسـت که می‌گویـد: «اگـر نماز عید با امام از اَنَس فوت می‌شد، خانوادۀ خود را جمع می‌کـرد و بـرای آنان نماز می‌خـواند، مثل نماز امام در روز عید». تخریج بیهقی [۲۵۹].

و از ابن جریج روایت است که عطاء می‌گوید: «دو رکعت می‌خواند و تکبیر می‌گفت». روایت ابن ابی شیبه [۲۶۰].

بخـاری در صحیحش بابی به نام: «اگر عید از او فوت شود، دو رکعت می‌خواند» نامگذاری کرده است [۲۶۱].

ابن منذر می‌گوید: «اگر نماز عید از کسی فوت شود، دو رکعت مثل نماز امام می‌خواند» [۲۶۲].

[۲۵۲] یعنی: خواندن نماز عید با جماعت از خواندن نماز جمعه او را کفایت می کند. (مترجم). [۲۵۳] این حدیث، حسن لغیره است. تخریج ابوداود در (کتاب الصلاة، باب إذا وافق یوم الجمعة یوم عید، حدیث شمارۀ ۱۰۷۳) و تخریج ابن ماجه در (کتاب إقامة الصلاة والسنة فیها، حـدیث شمـارۀ ۱۳۱۱) از ابـوهریـره و ابن عباس ش و فریابی در احکام العیدین (حدیث شمارۀ ۱۵۰). آلبانی این حدیث را در صحیح سنن ابوداود (۱/۲۰۰) صحیح دانسته است و قبل از او بوصیری در زوائد ابن ماجه (۱/۲۳۷) آن را صحیح دانسته و گفته است: «این سند، صحیح است و راویانش ثقات هستند. ابوداود آن را در سننش از محمد بن مصفى با این سند روایت کرده است و گفته است:" از ابوهریره "؛ به جای: "ابن عباس". و آن محفوظ است». و محقق زاد المعاد (۱/۴۴۸) و نیز محقق جامع الأصول (۶/۱۴۵) سندش را حسن دانسته‌اند و به طور وسیعی در تحقیق بر آن همراه با تحسین لغیره، مؤلف سواطع القمرین في تخریج أحادیث أحکام العیدین تألیف فریابی (ص۲۱۱-۲۱۸) صحبت کرده است. * اما فرمودۀ پیامبر ج: «برای او از خواندن نماز جمعـه کفایـت می‌کنـد»: یعنـی همان‌ طور که در اوّل این مبحث گفته شده است از او واجب بـودن حـضـور در نمـاز جمعـه ساقط می‌شود. (مترجم). [۲۵۴] این حدیث، صحیح است. تخریج ابوداود در (کتاب الصلاة، باب إذا وافق یوم الجمعة یوم العید، حدیث شمارۀ ۱۰۷۱) و فریابی در أحکام العیدین (ص۲۱۹). [۲۵۵] نام یکی از جنگ‌هایی است که بین اوس و خزرج در نزدیکی مدینه رخ داده است. (مترجم). [۲۵۶] این حدیث، صحیح است. تخریج بخاری در جاهایی از کتابش از جمله در (کتاب العیدین، باب سنة العیدین لأهل الإسلام، حدیث شمارۀ ۹۵۲) و در (باب إذا فاته العید یصلي رکعتین، حدیث شمارۀ ۹۸۷) و این لفظ حدیث و روایت ذکر شده از اوست، و تخریج مسلم در (کتاب صلاة العیدین، باب الرخصة في اللعب الذي لا معصية فیه في أیام العید، حدیث شمارۀ ۸۹۲). * توجه: متأسفانه بعضی‌ها بر جایز بودن موسیقی و آهنگ به این حدیث استدلال کرده‌اند که استدلالشان اشتباه است، چون: ۱) پیامبر جگفتۀ ابوبکرسرا که دف یا سماع، مزمار شیطان است، رد نکرده، بلکه پیامبر جنهی ابوبکرسرا رد کرده است؛ یعنی اینکه چون پیامبر جدر آنجا حضـور داشته‌اند و بر آن دو دختر که نزد عایشهلبوده‌اند انکار نکرده‌اند، دلیلی است بر اینکه کارشان از اصل تحریم، مستثنی است، پس نیازی نیست که ابوبکرسبه جای پیامبر جآنان را نهی کند. ۲) در حدیث اشاره‌ای است به تقریر و تأیید پیامبر ج بر گفتۀ ابوبکرسدر اینکه دف یا سماع مزمار و صدای شیطان است، چون اگر گفتۀ ابوبکرساشتباه بود، پیامبر جمی‌کردند و بر پیامبران علیهم السلام درست نیست که بر گفتۀ منکری یا بر منکرات بدون علت ساکت شوند؛ بنابراین گفتۀ ابوبکر صحیح است. ۳) پیامبر جبه آن دو دختر به طور مطلق اجازه نداده‌اند که هر وقت بخواهند دف یا سماع بزنند، بلکه این کار مختص روز شادی مثل عید یا عروسی است، به همین خاطر پیامبر جدر همین حدیث می‌فرماید: «آنان را رها کن ای ابوبکر! چون این روزهای عید است!»، در نتیجه در غیر از روزهای عید، درست نیست. و پیامبر جسبب اجازه دادن به آنان را به خاطر عید بودن دانسته است و همان‌ گونه که اصحاب بصیرت می‌دانند، در این حدیث حکم به علت و سبب متعلق است، بنابراین چون علت و سبب، عید بوده است حکم آن مباح است و اگر عید نباشد، حکم آن به اصل خود، یعنی حرام بودن برمی‌گردد؛ این مسأله همانند گوشت مردار است برای کسی که در جایی باشد که غذا نیافته است، پس به دلیل اینکه اگر غذا نخورد می‌میرد، حکم تحریم آن مردار به مباح برمی‌گردد و آن هم به علت ضرورت حال اوست؛ همچنین است دف زدن یا سماع در عید یا عروسی، چون روز شادی است و شادی دختران با غیر از دف زدن یا سماع حاصل نمی‌شود، پس برایشان استثنا شده است. در اثر صحیحی از عامر بن سعد بجلی نزد بیهقی (در سنن کبری، چاپ دار الباز۷/۲۸۹ و آلبانی آن را صحیح دانسته است؛ ن.ک: آداب الزفاف، آلبانی، چاپ دار السلام ص ۱۸۲) آمده است که می‌گوید: به نزد قرظه بن کعب و ابو مسعود و شخص سوّمی – که آن را فراموش کرده‌ام- وارد شدم و دختران کوچکی سماع و دف می‌زدند و شعر می‌خواندند، گفتم: شما بر این کار تقریر و تأیید می‌کنید در حالی که اصحاب پیامبر جهستید؟! گفتند: او (پیامبر ج) در عروسی‌ها و گریه کردن در کنار مصیبت به ما رخصت و اجازه داده است [و در روایتی، "و در گریه کردن بر شخص میت بدون نوحه خوانی"]. در شرع، رخصت و اجازه برای یک چیز وقتی داده می‌شود که اصل آن چیز جایز نباشد. ۴) در حدیث فقط اشاره‌ای بر تأیید و تقریر پیامبر جبه زدن دف یا سماع است و قیاس آلت‌های دیگر موسیقی بر این آلت درست نیست، چون پیامبر جفقط به این آلت از آلات موسیقی استثنا قائل شده‌اند و در حدیث صحیح دیگری که بر این مسأله تأکید و فقط دف یا سماع را تخصیص می‌کند؛ نزد ترمذی (چاپ دار احیاء التراث العربی، حدیث شمارۀ ۱۰۸۸) و نسایی (چاپ مكتبة المطبوعات الاسلامية، حدیث شمارۀ ۳۳۶۹و۳۳۷۰) و ابن ماجه (چاپ دار الفکر، حدیث شمارۀ ۱۸۹۶) از پیامبر جآمده است که می‌فرمایند: «فرق و جدایی بین حلال و حرام زدن دف یا سماع و با صوت خواندن [یا آواز خواندن] در ازدواج است». ۵) همچنین در حدیث مذکور فقط اشاره‌ای به تأیید و تقریر پیامبر جبه زدن دف یا سماع توسط دختران کوچک برای زنان است و قیاس مردان بر آن‌ها درست نیست، چون پیامبر جفقط برای دختران کوچک استثنا قائل شده است و هیچ دلیلی نیست که پیامبر جبه مردان اجازه داده باشـد، چون اگر به آنان اجازه داده بود، ابو بکر می‌دانست و عملشان را انـکار نمی‌کرد. ۶) اگر زدن دف یا سماع به طور مطلق جایز بود و منکر نبود، هیچ وقت بر ابوبکرس- که نزدیک ترین شخص به پیامبر جبوده - پنهان نمی‌ماند و آنان را نهی نمی‌کرد؛ چون چیزی را می‌توان نهی کرد که منکر باشد. پس چون اصل تحریم آن کار را می‌دانسته است، آنان را نهی کرده است و در کنارش پیامبر جحکم و حکمت آن را برای او بیان کرده‌اند. ۷) در حدیث مذکور هیچ اشاره‌ای به اینکه پیامبر جعمداً در آنجا نشسته تا صدای آنان را بشنود وجود ندارد، بلکه در آنجا خوابیده و صدای آنان به گوش او به طور غیر عمدی و اتفاقی رسیده است و این مسأله مانند شخص مُحرمی می‌ماند که بوی عطری به بینی او برسد که اگر قصد بو کردن داشته باشد بر او فدیه است و اگر قصد نداشته باشد هیچ اشکالی ندارد؛ پس قیاس گرفتن بر پیامبر جدر گوش دادن دف یا سماع و... از روی قصد درست نیست. این خلاصۀ مسائل متعلق به این حدیث است، ولی کسانی که از نظر آنان موسیقی جایز است، شبهات دیگری را نیز دارند که من در اینجا در صدد پاسخ به آن‌ها نیستم، بلکه فقط قصد اشاره به بعضی از نکات مهم را دارم. بیشتر دلایلی که به آن‌ها استدلال می‌کنند، عقلی است که مبنا و اساس شرعی ندارد، مثلاً می‌گویند: اگر ما آهنگ را حرام کنیم، پس مردم با تلویزیون و یا رادیو و یا... چه کار کنند و اکنون هیچ اخباری بدون آهنگ نیست، به همین خاطر اکنون جایز دانستن آهنگ ضرورت دارد!. در جواب آنان می‌گویم: اوّلاً ما نباید ضرورت و حاجت را با هم اشتباه کنیم، چون با ندیدن تلویزیون و... انسان نمی‌میرد و حیات او به خطر نمی‌افتد، پس ضرورت نیست. دوّماً: در هنگام شنیدن آهنگ و موسیقی از تلویزیون و... می‌توان آن صدا را قطع و ساکت کرد. سوّماً: اگر قرار باشد برای چنین گناهانی عذر بطلبیم، باید برای گناهان دیگری مانند زنا هم به دنبال عذر و توجیه باشیم، چون جوانان نمی‌توانند ازدواج کنند و مخارج زندگی بالاست و...، در نتیجه ما باید برای آنان راهی باز کنیم؛ همچنین جایز دانستن ربا و دیگر محرمات بر اساس ضرورتی که برای خودشان عذر قائل شده‌اند. از جمله شبهات آنان این است که اگر ما این امر را بر جوانان حرام کنیم، جوانان چه کار کنند و این امر سبب انحرافشان می‌شود؛ در جواب باید گفت: که ما در قبال هر محرمی, عوض حلالی از جنس آن نداریم، آری، به جای شنیدن آهنگ می‌توان قرآن گوش داد، ولی شنیدن آهنگ کمتر از آهنگی که گوش می داده است درست نیست و مثال چنین حالاتی در زمان پیامبر جداریم و آن هم آن شخص جوانی که نزد پیامبر جآمد و از پیامبر جمی‌خواست که به او اجازه دهد زنا کند، پس پیامبر جبه او فرمودند: آیا دوست داری کسی با مادرت زنا کند؟ آن جوان گفت: نه! به خدا قسم! خداوند مرا فدای شما کند، آنگاه فرمودند: و مردم نیز برای مادرانشان دوست ندارند و... (روایت احمد در مسندش با سند صحیح، چاپ مؤسسة قرطبة، ۵/۲۵۶)؛ این حدیث اشاره‌ای است به اینکه پیامبر جبرای این جوان با آن حالت و نیازش اجازۀ زنا ندادند و راه حل دیگری نیز به او پیشنهاد نکردند، مگر اینکه برای او دعا کردند. آری! بهترین علاج برای او ازدواج است ولی حالت آن شخص طوری بـوده کـه نمی‌توانسته ازدواج کند به همین خاطر از پیامبر جدر خواست اجازه برای زنا کرده است، همچنین برای شخصی که دوست دارد آهنگ گوش دهد یا... علاج او قرآن و ذکر خدا و عبادت است که برای آن آفریده شده است نه آواز شیطان، که درهای هدایت خداوندی را بر روی او می‌بندد. فقط به بعضی از شبهات آنان اشاره شد و شبهات دیگری نیز با کمک شیطان اختراع کرده‌اند، مانند اتهام راویان احادیثی که در تحریم آهنگ و موسیقی آمده است و یا رد کردن احادیث برای اینکه حسن هستند؛ و بعضی از مؤلفین که در این موضوع نوشته‌اند در کتاب‌هایشان احادیث ساختگی و دروغین را قبول می‌کنند، ولی احادیث صحیح در تحریم موسیقی و آهنگ را قبول نمی‌کنند و آن هم برای اینکه...!؟. شایان ذکر است که آهنگ و موسیقی در هر چهار مذهب اهل سنت، حرام است و آنچه که از آنان بر جایز بودن نقل شده است، راجع به گوش دادن به سرود و شعر بدون آهنگ است. ولی گفته‌هایشان در تحریـم آهنـگ و موسیقی واضـح اسـت، به همین خاطر امـام طبـری می‌گوید: «همۀ علمای جهان اسلام اجماع دارند بر اینکه: آهنگ و مـوسیقی، مکـروه اسـت و آن را مـنع می‌کنند و فقط ابراهیم بن سعد و عبید الله عنبری، جماعت مسلمانان را مفارقت و ترک کرده‌اند». (ن.ک: المنتقی النفیس من تلبیس ابلیس، چاپ دار ابن جوزی ص۳۰۱). مقصود از کراهت در گفتۀ طبری کراهت تحریمی است نه تنزیهی، چون در دنباله گفته‌اش می‌گوید:«و آن را منع می‌کنند» یعنی تحریم می‌کنند، پس مجالی برای تأویل این گفته نیست، برای اینکه ما هیچ وقت اجازۀ منع از کارهای مکروه را نداریم. ابن قیم در اغاثة اللهفان، چاپ دار ابن جوزی ۱/۴۱۴) می‌گوید: «نباید کسی که بوی علم به مشام او رسیده است، در تحریم این‌ها متوقف شود، چون حداقل آن، این است که شعار و علامت فاسقان و مشروب خواران است». این مسائل را از گفته‌های ابن جوزی از کتاب "المنتقي النفيس من تلبيس ابليس" و ابن قیم از کتاب "اغاثة اللهفان" و آلبانی از کتاب "تحريم آلات الطرب" برگرفته و سپس خلاصه کرده‌ام. (مترجم). [۲۵۷] ن.ک: فتح الباری، ۲/۴۷۵. [۲۵۸] در نسخۀ فتح الباری (۲/۴۷۵):"و عبد الله بن ابی بکر بن انس" بوده است، که صحیح آن، "عبید الله …" است؛ همان ‌گونه که در السنن الکبرى تألیف بیهقی (۳/۳۰۵) و در تغلیق التعلیق (۲/۳۸۶) آمده است. [۲۵۹] این اثر، حسن لغیره است. به همین صورت بخاری در کتاب صحیحش به طور معلق با جزم بر آن در (کتاب العیدین، باب إذا فاته العید یصلي رکعتین، فتح الباری ۲/۴۷۴) ذکر کرده و بیهقی در السنن الکبرى (۳/۳۰۵) آن را تخریج و شواهد و طرق آن را در تغلیق التعلیق (۲/۳۸۶-۳۸۷) بیان کرده است. و ن.ک: مصنف ابن ابی شیبه(۲/۱۸۳). [۲۶۰] اگر تدلیس ابن جریج نباشد، صحیح است. تخریج ابن ابی شیبه (۲/۱۸۳)، و بخاری معلقاً با جزم به آن در (کتاب العیدین، باب إذا فاته العید صلي رکعتین، فتح الباری۲/۴۷۴). [۲۶۱] فتح الباری، ۲/۴۷۴. و در این باب حدیث عایشه و اثر انس و عطا را ذکر کرده است. [۲۶۲] الإقناع، ۱/۱۱۰.