شیوۀ رفتن به مصلی و خواندن دعا و خطبۀ قبل از نماز استسقا
سنت است که شخص برای رفتن به نماز استسقا با پیراهن عادی [۲۸۲]و تواضع [۲۸۳]و تضرع [۲۸۴]و تذلل [۲۸۵]بیرون برود، پس دست به دعا بردارد و از خداوند بخواهد و طلب باران کند و تکبیر و حمد و شکر او را بگوید.
امـام دسـتان خـود را بـالا میآورد و مردم نیز دستانشان را بالا میآورند و دعا میکنند. برای امام مشروع است که در بالا بردن دستانش مبالغه کند، تا جایی که سفیدی زیر بغلش پیدا شود.
همچنان که برای امام مشروع است اگر به مصلی رفت، برای مردم خطبه بخواند؛ برای آنان نیازشان به باران را یاد آوری کند و آنان را به دعا کردن توصیه کند و خود او نیز دعا کند و رو به قبله بایستد.
خواندن خطبه به غیر از شیوهای که گذشت مشروع نیست، دلایل آن عبارتست از:
الف) آنچه در حدیث ابن عباسببه آن اشاره شد که میگوید: «پیامبر جبا پیراهن عادی و با تواضع و تضرع خارج شد، تا اینکه به مصلی آمد. پـس بالای منبر رفت و مانند خطبۀ شما خطبه نخواند، ولی همچنان در دعا و تضرع و تکبیر گفتن بود، سپس دو رکعت نماز خواند...». تـخریـج ابوداود.
ب) آنچه در حدیث عایشهلبه آن اشاره شد که میگوید: پس پیامبر جوقتی که قسمتی از خورشید بیرون آمد، بیرون رفتند، سپس روی منبر نشستند، آنگاه پیامبر جتکبیر گفتند و خداوندأرا حمد و سپاس کردند، سپس فرمودند: «شما از خشکسالی سرزمینتان شکایت کردید و اینکه باران برای شما از آمدن در وقتش تأخیر کرده است. و خداوندأبه شما امر کرده که از او بخواهید و دعا کنید و به شما وعده داده که دعای شما را اجابت کند». سپس فرمودند: «الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، لا إله إلا الله يَفعل ما يُريد، اللهم أنت الله لا إله إلا أنت الغني ونحن الفقراء، أنـزل علينا الغيث، واجعل ما أنـزلت لنا قوة وبلاغاً إلى حين». سپس دستان خود را بالا آوردند و همچنان دستان خود را بالا میبردند تا اینکه سفیدی بغل او پیدا شد، سپس پشت خود را به مردم کردند [و ردایش را وارونه (یا بر عکس) کردند، سپس رو به مردم نمودند و پاییـن آمدند. پس دو رکعت نماز خواندند].... تخریج ابوداود [۲۸۶].
ج) از عبدالله بن زید انصاریسروایت است که گوید: «پیامبر جهمراه مردم جهت طلب باران برای آنان بیرون رفتند. پس ایستادند و ایستاده دعای خداوند کردند. سپس رو به قبله کردند و عبایش را وارونه کردند؛ پس برای آنان باران فرود آمد». تخریج بخاری و مسلم [۲۸۷].
د) از انسسروایت است که گوید: «پیامبر جدر چیزی از دعاهایش دستان خود را بالا نمیبرد، بجز در نماز استسقا، و دستانش را بالا میبرد تا جایی که سفیدی زیر بغلش پیدا میشد». تخریج بخاری و مسلم [۲۸۸].
هـ) بخاری در صحیحش بابی دارد به نام: «باب بالا بردن دستان توسط مردم به همراه امام در استسقا» و به طور معلق [یعنی بدون ذکر سند] از انسسروایت میکند که گوید: «مرد بادیه نشینی از بادیه نشینان در روز جمعه نزد پیامبر جآمد و گفت: ای رسول الله، حیوانات هلاک شدند، فرزندان مان هلاک شدند، مردم هلاک شدند. آنگاه پیامبر جدستان خود را بالا آوردند و دعا کردند و مردم نیز دستانشان را همراه او بالا آوردند تا دعا کنند...» [۲۸۹].
[۲۸۲] پیراهن عادی (تبذل) یعنی: ترک کردن زینت و ترک کردن حضور با قیافۀ زیبا و قشنگ. جامع الأصول،۶/۱۹۲. [۲۸۳] تواضع یعنی: با تذلل و خشوع و فروتن بودن. لسان العرب، ۸/۳۹۷. [۲۸۴] تضرع یعنی: مبالغه در درخواست و طلب از خداوند. جامع الأصول، ۶/۱۹۲. [۲۸۵] تذلل (تمسکن) یعنی: فروتنی و ذلت و مانند مساکین و فقرا بودن. النهاية في غریب الحدیث، ۲/۳۸۵ [۲۸۶] این حدیث، حسن است. [به تخریج آن در ابتدای این فصل اشاره شد]. * در این دو حدیثی که ذکر شد، اشارهای به این مطلب است که پیامبر جابتدا خطبه و سپس نماز خوانده اند و آنچه که از احادیث دیگر بر خلاف این آمده یا شاذ است و یا منکر که به آن احتجاج و استدلال نمیشود و علامه آلبانی: در سلسلة الضعيفة (حدیث شمارۀ ۵۶۲۹ و ۵۶۳۰) به ضعیف بودن این احادیث اشاره کرده است. محمد بن حسن شیبانی در کتابش الحجة علي اهل المدينة چاپ عالم الکتب با تحقیق قادری (۱/۳۳۳ و ۳۳۴) این را ترجیح داده است و میگوید: «اهل مدینه میگویند: نماز استسقا دو رکعت است که امام قبل از خطبه مثل نماز عید میخواند... و قبل از این اهل مدینه میگفتند: امـام در استسقا خطبه را قبل از نماز آغاز میکند، همان طور که در جمعه انـجام میدهد... و ترجیح ابراهیم نخعی مانند ابوحنیفه این بوده است که نماز خوانده نـشود،... ولی گفتۀ آخر اهـل مـدینه بـرای مـا از گفتۀ اول آنان و نیز از گفتۀ ابراهیم نخعی و ابوحنیفه محبوبتر است، چون دربارۀ آن آثار (یا احادیث) آمده است. (مترجم). [۲۸۷] این حدیث، صحیح است. تخریج بخاری در جاهایی از کتابش از جمله در (کتاب الاستسقاء، باب الدعاء في الاستسقاء قائماً، حدیث شمارۀ ۱۰۲۲) و در (باب استقبال القبلة في الاستسقاء، حدیث شمارۀ ۱۰۲۸) و این لفظ حدیث اوست، و تخریج مسلم در (کتاب صلاة الاستسقاء، حدیث شمارۀ ۸۹۴). ن.ک: جامع الأصول، ۶/۱۹۳. [۲۸۸] این حدیث، صحیح است. تخریج بخاری در جاهایی از کتابش از جمله در (کتاب الاستسقاء، باب رفع الإمام یده في الاستسقاء، حدیث شمارۀ ۱۰۳۱)، و مسلم در (کتاب صلاة الاستسقاء، باب رفع الیدین بالدعاء في الاستسقاء، حدیث شمارۀ ۸۹۵). ن.ک: جامع الأصول، ۶/۲۰۷. * توجه: بیشتر مردم در روز جـمعه هنگامی کـه امام دعـا می خواند دستان خود را برای دعا بالا میآورند که این مخالف با سنت پیامبر جاست. انسسدر این حدیث به درست نبودن آن اشاره کرده است و انکار بر بالا بردن دستان در هنگام دعای خطبۀ جمعه از بعضی صحابهشثابت است. از جملۀ آنان عمارهساست. از حصین بن عبدالرحمن نزد امام مسلم در صحیحش (چاپ دار إحیاء التراث العربی، حدیث شمارۀ ۸۷۴) روایت است که عمـاره بن رؤیبهسگوید: «بشر بن مروان را بر منبر دید که دستان خود را بالا برده است، پس [عماره بن رؤیبهس] به او گفت: خداوند دستانت را زشت گرداند! من پیامبر جرا دیدم و ایشان دستش را بیشتر از این حرکت نمیدادند و با انگشت سبابۀ خود اشاره کرد». شاید در اینجا برای بعضیها این سؤال پیش آید که آیا بالا بردن دستان به هنگام دعا بد است؟ آری، در جایی که پیامبر جدعا کردهاند و دستانش را بالا نیاوردهاند بد است، چون: ۱) اگر خوب بود، پیامبر جدر انجام آن سبقت میگرفتند. ۲) کسی که کاری از جهت تعبد و عبادت انجام دهد که پیامبر جآن را انجام نداده باشد با فرمودۀ خداوند در قرآن مخالفت کرده است که میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾«امروز دین را برای شما کامل کردم». چون ادعای کار نیکی که خداوند آن را بر پیامبر جوحی نکرده، دلیل کامل نشدن دین است و ما آن را کامل میکنیم. ۳) با فرمودۀ پیامبر جمغایرت دارد که میفرماید: «به درستی که هیچ پیامبری قبل از من نبوده است، مگر اینکه بر او واجب بوده آنچه را که میداند برای امتش خوب است به آنان بگوید و آنچه را که برایشان بد است به آنان یادآوری کند...» (صحیح مسلم، چاپ دار إحیاء التراث العربی، حدیث شمارۀ ۱۸۴۴) و میفرماید: «چیزی که شما را به بهشت نزدیک کند و از جهنم دور کند باقی نمانده است، مگر اینکه برای شما بیان شده است» (سلسلة الصحيحة، چاپ مكتبة المعارف، حدیث شمارۀ ۱۸۰۳)؛ چـون اگـر خداوند به او وحی کرده بود و میدانست به ما میگفت؛ و اگر در آن خیری بود، خداوند هیچ وقت در حق بندگانش کوتاهی نمیکرد و بر پیامبرش وحی میکرد. ۴) اعتقاد ما اهل سنت این است که پیامبر جدر نصحیت به امتش هیچ کوتاهی وخیانتی نکرده است، پس اگر مدعی کار نیکی شویم که پیامبر جآن را به ما توصیه نکردهاند و آن را انجام ندادهاند، با این کار بر خلاف این عقیده هستیم. و.... شوکانی در نیل الأوطار چاپ دار المعرفة (۳-۴/۴۳۵) میگوید: «ظاهرش [یعنی: بالا بردن دستان در دعا] این گونه است که بر نفی ذکر شده در حدیث انسسباقی بماند، پس دستان را در چیزی از دعاها بالا نبرده، مگر در جاهایی که از پیامبر جآمده است که دستان خود را بالا برده است و در دیگر جاها به مقتضای نفی عمل شود. و احادیثی که در بالا بردن دستان در غیر از استسقا آمده است، راجح تر از نفی ذکر شده در حدیث انسساست، یا اینکه خاص است، پس عام بر خاص بنا میشود، یا اینکه اثبات شده و بر آنچه که نفی شده مقدمتر است. و نهایت آنچه در حدیث انسسبه آن اشاره شده است این است که بالا بردن دستان را در آنچه که میداند پیـامبـر جانجام نداده نفی کرده است و گفتۀ کسی که چیزی را دانسته بر کسی که ندانسته است، حجت است». مستحب است که به هنگام بالا بردن دستان در دعای استسقا کف دستانمان را رو به زمین و پشت آن را رو به آسمان کنیم. در حدیث انسسنزد مسلم در صحیحش (چـاپ دار إحـیاء الـتراث العـربی، حـدیث شمارۀ ۸۹۵) به این مسأله اشاره شده است که میگوید: «پیامبرج وقتی دستان خود را برای طلب باران و استسقا بالا میبردند، با پشت دسـت خود به آسمان اشـاره میکردند» و در روایت ابوداود (چاپ دار الفکر، حدیث شمارۀ ۱۱۷۱): «پیـامبـر ج این گونه استسقا و طـلـب باران میکردنـد، یعنـی دستانش را بالا برد و کف دست خودش را رو به زمین کرد، تا اینکه سفیدی زیر بغلش را دیدم». امام مالک و اصحاب شافعی به این مسأله اشاره کردهاند که ابن رجب در فتح الباری (۷/۱۳۴-۱۳۷) آن را به طور مفصل ذکر کرده است. (مترجم). [۲۸۹] (کتاب الاستسقاء، باب رفع الناس أیدیهم مع الإمام في الإستسقاء، حدیث شمارۀ ۱۰۲۹). فتح الباری، ۲/۵۱۶.