مسئله دوم: اهل جاهلیت در عبادت و دینشان متفرق بودند
آنها در دینشان متفرق بودند همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾[الروم: ۳۲]. «هر گروه به آنچه که خود داشتند شادمان بودند».
در امور زندگی دنیا نیز همینگونه بودند و این امر را درست میدانستند ولی اسلام آمد و مردم را به اجتماع در دین دعوت نمود چنانکه میفرماید: ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾[الشوری: ۱۳]. «آنچه را به نوح سفارش کردیم همان را برای شما تشریع کردیم و آنچه را به تو و ابراهیم و موسی و عیسی وحی نمودیم این بود که دین را بپا دارید و در آن متفرق نشوید».
و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«آنانکه در دینشان تفرقه ایجاد کردند و به دستهها، گروهها و فرقهها تبدیل شدند تو در هیچ چیز با آنها نیستی».
و ما را از تشبیه شدن به آنها نهی میکند: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾[آلعمران: ۱۰۵].
«شما مانند کسانی نباشید که پس از آنکه آیات روشن برایشان آمد راه تفرقه و اختلاف را پیمودند».
و همین طور از اختلاف و تفرقه در دنیا نیز ما را نهی میکند: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا﴾[آلعمران: ۱۰۳]. «به ریسمان محکم الهی چنگ زنید و متفرق نشوید».
شرح:
این مورد دومین مسئله از جمله مسائلی است که در آن رسول الله صبا جاهلیت مخالفت کرده است. اهل جاهلیت در دین و دنیایشان متفرق بودند و تفرقه و اختلاف وصف حالشان بود. چنانکه خداوند پاک و منزه میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢﴾[الروم: ۳۱-۳۲]. «و به مانند مشرکین مباشید؛ کسانی که در دینشان متفرق شدند و هر گروه به آنچه نزدشان بود شادمان بودند».
این حال و وصف اهل جاهلیت اعم از یهودی، مسیحی و بت پرستان بود و بقیه ملتهای دیگر دوران جاهلیت نیز بر همین روال و شیوه بودند. در دینشان متفرق و هرکدام دینی داشتند و بقیه را به آن فرا میخواندند و خود را به آن منتسب میکردند. مسیحیت به سوی خویش و یهودیت نیز به سوی دین خود فرا میخواند و صاحبان هر دینی پیروان دین دیگر را تکفیر میکرد. چنانکه میفرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡ﴾[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان میگفتند که نصاری بر حق نیست و نصاری میگفتند که یهود بر حق نیست و در حالی که آنان کتاب میخوانند (و اهل کتاب هستند) و آنان نیز که فاقد کتاب بودند نیز چنین ادعایی داشتند».
آنها که نمیدانستند، مشرکین بودند چون کتاب نداشتند و فاقد دین آسمانی بودند ولی در همان حال بعضی از آنها بعضی دیگر را کافر میدانست و جمعی با گروه دیگر مخالفت مینمود: ﴿فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ﴾[البقرة: ۱۱۳].
«الله تعالی در روز قیامت در باره آنچه اختلاف کردند داوری خواهد نمود». یعنی خداوند متعال روشن مینماید که چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل بوده است. دین الله تعالی یکی است؛ چنانکه میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶]. «و جن و انس را خلق نکردم مگر اینکه تنها مرا عبادت کنند».
و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١﴾[البقرة: ۲۱]. «ای مردم، پروردگاری که خالق شما و گذشتگان شماست را عبادت کنید؛ باشد که تقوا به دست آورید».
دینهای الهی اعم از یهودی، مسیحی، عرب و غیر عرب یکی است و آن عبادت الله به تنهایی و شریک قرار ندادن برایش در عبادت است. ولی آنها تفرقه نمودند طوری که هر طایفهای دارای دینی مخالف طایفۀ دیگر بود. یهودیان در بین خود نیز به فرقهها و گروههای متعددی تقسیم شدند و مسیحیت نیز به همان صورت دچار فرقه گرایی گردید و تا حال بر این تفرقه باقی ماندهاند. عرب بت پرست نیز در عبادت خویش راه تفرقه و اختلاف را پیش گرفته بود؛ بعضی خورشید، بعضی ماه، جمعی دیگر بت و صنم، تعدادی ملائکه، دستهای اولیاء و صالحین و جمعی نیز سنگ و درختان را معبود خویش قرار داده و میپرستیدند. این حال جاهلیت اعم از اهل کتاب و غیر ایشان بود. بر اساس دین واحد جمع نشده بلکه به احزاب متعدد تبدیل شده بودند: ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾[الروم: ۳۲]. «هر گروه به آنچه که خود داشتند شادمان بودند».
و این نهایت بدبختی و گرفتاری است که انسان به باطل و گمراهی شادمان باشد در حالی که عکس آن واجب بود. انسان از گمراهی، انحراف و هلاکت میترسد اما آنها حالشان برعکس بود: ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾.
برای آنها حق یا باطل بودن اهمیت نداشت بلکه برای آنها این مهم بود که به اجداد و قوم و طایفۀ شان منتسب باشند. این امتحان و آزمایش سختی است، هنگامی که انسان نسبت به باطل خوشحال باشد گرفتاری و بدبختی است چون کسی که به باطل خوشحال باشد هرگز آن را دگرگون نخواهد کرد. الله تعالی ما را از این صفت جاهلیت برحذر میدارد و میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢﴾[الروم: ۳۱-۳۲]. «و به مانند مشرکین مباشید؛ کسانی که در دینشان متفرق شدند و هر گروه به آنچه نزدشان بود شادمان بودند». و باز میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹]. «آنانکه در دینشان تفرقه ایجاد کردند و به دستهها، گروهها و فرقهها تبدیل شدند تو در هیچ چیز با آنها نیستی کار آنها با خداست و سپس آنها را به آنچه کردهاند آگاه میکند».
و بر رسولش نازل فرمود: ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾[الشوری: ۱۳] «آنچه را به نوح سفارش کردیم همان را برای شما تشریع کردیم و آنچه را به تو و ابراهیم و موسی و عیسی وحی نمودیم این بود که دین را بپا دارید و در آن متفرق نشوید».
و اینکه چرا تنها نام این پنج نفر از انبیاء را ذکر کرده به خاطر این است که اینها پیامبران اولی العظم و افضل پیامبران میباشند و خداوند از تمام پیامبران خصوصاً این پنج پیامبر عهد و پیمان گرفته است. چنانکه میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٧﴾[الأحزاب: ۷]. «هنگامی که از پیامبران عهد و پیمان گرفتیم و از تو، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی پیمان محکم گرفتیم».
دین تمام پیامبران واحد بود و آن عبادت خداوند متعال بدون شریک قرار دادن برای اوست. این دین همه پیامبران به طور عموم و دین این پنج نفر به طور خصوص میباشد که اختلاف و تفرقه را نمیپذیرد. پس هرکس و هر طایفهای برای خود دینی ندارد بلکه دین همه واحد و آن هم دین خداوند متعال است که همه پیامبران مأمور به ابلاغ آن میباشند: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶]. «و جن و انس را خلق نکردم مگر اینکه تنها مرا عبادت کنند».
تمام مخلوقات از جن وانس باید دینشان واحد باشد که آن هم توحید و انجام عبادت برای الله میباشد. خداوند متعال عبادت را توسط پیامبرانش برای مردم روشن و بیان فرموده و توضیح آن را به هیچ فردی واگذار ننموده بلکه پیامبرانی را مبعوث و کتابهایی را برای بیان آن نازل فرموده و در آن دین و عبادت را برای ما بندگان توضیح داده است. بنابراین دین توقیفی میباشد و مردم حق تشریع در مسائل دینی را ندارند و این حق الله تعالی است که دین را تشریع نماید. چنانکه میفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾[الشوری: ۲۱]. «آیا آنها شریکانی برای خود قرار دادهاند که دین را برایشان تشریع نماید در چیزی که خداوند اجازه آن را نداده است».
این مسئله (تشریع دین توسط دیگران) مورد انکار خداوند سبحان میباشد. دین همان چیزی است که خداوند سبحان تشریع نموده است و در کتابهایش و توسط پیامبرانش †بیان داشته است و پیامبران کارشان ابلاغ است؛ آنچه را که خداوند سبحان تشریع نموده است را به انسان میرسانند و وظیفۀ آنها همین است و خودشان نیز مانند انسانهای دیگر بر اساس همان دین، خداوند را عبادت میکنند؛ دینی که شارع آن الله تعالی است و احدی حق هیچ دخل و تصرفی ندارد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥﴾[آلعمران: ۱۰۵]. «شما مانند کسانی نباشید که پس از آنکه آیات روشن برایشان آمد راه تفرقه و اختلاف را پیمودند و برایشان عذابی بزرگ است».
در این آیه خداوند متعال ما را نهی میکند که به مانند جاهلیت که در دینشان اختلاف کرده و متفرق شدند، عمل کنیم. این اختلاف و تفرقه از طرف آنها ناشی از جهل نبود بلکه به سبب هوا و هوس بود. ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾دلایل روشن را ترک کرده و تابع هوا و هوس خود شدند. یعنی آن چیزی که آنها را وادار به اختلاف کرد، هوا و آرزو بود و به خدا پناه میگیرم آنها هوا و آرزوهای خود را معبود خود قرار دادند. خداوند متعال کسی را بدون حجت و دلیل روشن رها نمیکند بلکه کتابها را نازل و پیامبران را مبعوث میدارد: ﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٣٨ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٣٩﴾[البقرة: ۳۸-۳۹]. «هرگاه از سوی من هدایت آمد هرکس آن را پیروی کند نه ترسی بر ایشان است و نه نارحت میگردند و اما کسانی که کافر شدند و آیات خداوند را تکذیب نمودند آنها اهل آتشند و در آن جاودانه میمانند».
خداوند از همان زمانی که آدم را آفرید مردم را بدون دین و پیامبر رها نکرد بلکه همیشه پشت سر هم پیامبران را ارسال فرمود و دین را برای مردم تشریع و برایشان روشن نمود تا اینکه جریان به محمد مصطفی صختم شد و دین او منسوخ نمیگردد تا روزی که قیامت برپا گردد. بنابراین هیچ زمان خالی از دینی که پیامبری آن را آورده باشد، نبوده است: ﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ﴾[فاطر: ۲۴]. «هیچ امتی خالی از وجود انذار کننده نبوده است».
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥﴾[النساء: ۱۶۵]. «رسولانی را فرستاد تا مژده دهنده و بیم دهنده باشند تا پس از فرستادن رسولان مردم را بر خداوند حجتی نباشد».
﴿أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖ﴾[المائدة: ۱۹]. «تا نگویید که مژده دهنده و بیمدهندهای پیش ما نیامد بلکه آن رسول بشارت دهنده و مژده دهنده به سوی شما آمده است».
بنابراین، الله تعالی حجت را بر مردم تمام کرده است ولی اهل جاهلیت با آنچه رسولان خداوند آورده بودند نه به خاطر جهل بلکه به خاطر سرکشی و پیروی هوا و هوس از در مخالفت بر آمدند. در بین آنها به خصوص یهود و نصاری مخالفتشان عالمانه بود. ولی خداوند آنها را به قصد عیب جویی اهل کتاب مینامد چون آنها اهل کتاب و اهل علم بودند ولی با این وصف به مخالفت دین خدا برخواسته و به پیروی از هواهایشان اقدام کردند. خداوند متعال این امت را از وارد شدن به این مسلک جاهلی نهی نموده است. به آنها دستور داده به دینی که آن را بر پیامبرش نازل فرموده و اصحاب رسول الله صو جانشینان هدایت یافتهاش بر آن بودهاند، قرار گیرند. و این همان دینی است که تا روز قیامت باید امت به آن متمسک باشد و در صورت وقوع اختلاف در بین خود مرجع را قرآن و سنت رسول الله صقرار دهند: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[النساء: ۵۹].
«اگر در چیزی دچار اختلاف شدید آن را به خدا و رسولش بازگردانید؛ اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید».
اختلاف برای انسان امری طبیعی است ولی خداوند متعال در صورت وجود اختلاف و ندانستن رأی درست، ما را به کتاب و سنت ارجاع میدهد بنابراین ما هم در صورت وقوع اختلاف به کتاب و سنت مراجعه میکنیم. هرگاه بر اساس کتاب وسنت معلوم گردد که نظر دیگری حق است آن را میگیریم و بر هر چیزی شهادت باطل دادند آن را ترک میکنیم. چون هدف ما حق است و قصد کمک به نظر خاص و بزرگداشت پدران و نیاکان و یا بزرگان را نداریم چون این کار در شأن مسلمان نیست. حق گمشده مؤمن است هرکجا بیابد آن را میگیرد و هدف باید همیشه حق باشد: ﴿إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ﴾[النساء: ۵۹]. «اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این بهتر است».
از اینکه بر نزاع باقی بمانید ﴿وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾[النساء: ۵۹]. یعنی سرانجامش نیکوست.
این نشان از لطف و رحمت پروردگار با ماست که در میان ما چیزی را قرار داده است تا مایه رفع نزاعمان شود و ما را بر حق رهنمون گرداند که آن همان کتابش میباشد. به همین سبب است که میفرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ﴾[آلعمران: ۱۰۳].
«به ریسمان محکم الهی چنگ زنید» که آن قرآن است ﴿جَمِيعٗا﴾یعنی نه تنها گروهی بلکه همگی این کار را انجام دهید و در مورد این امت به صورت خاص میفرماید: ﴿وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَا﴾[آلعمران: ۱۰۳]. «و متفرق نشوید و نعمت خدا را در مورد خودتان به یاد آرید آن هنگام که دشمن هم بودید و خداوند نسبت به همدیگر محبت را در دلهایتان قرار داد و به سبب آن نعمت برادر هم شدید و شما بر لب پرتگاه آتش قرار داشتید که شما را در افتادن در آن رهایی بخشید».
منظور از ﴿شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ﴾دین جاهلیت میباشد. ﴿فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَا﴾یعنی به وسیله اسلام و قرآن شما را نجات دادیم. بنابراین شکر خداوند صاحب عزت و اقتدار را بجای آورید. تمسک به ریسمان خداوند همان دست گرفتن به قرآن است چون قرآن همان ریسمان محکمی است که هرکس بدان دست گیرد نجات و هرکس از آن غفلت نماید، هلاک میگردد.
این حکایت اهل جاهلیت بود که خداوند برایمان بازگو فرمود: ﴿فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾[الروم: ۳۲]. «در دینشان متفرق شدند و هر گروه به آنچه نزدشان بود شادمان بودند». پس ما را از آن و شبیه نمودن به آنان نهی نموده است. و ما را به تمسک به کتابی که باعث در امان ماندن از اختلاف و نزاع و هلاکت میشود، دستور داده است که هیچ راه نجاتی جز تمسک به کتاب و سنت رسول اللهصوجود ندارد.
آنها به مذهب خویش هرچند باطل بود شادمان بودند به همان صورت در امور دنیوی شان نیز دچار تفرقه بودند. هرکس دین را ضایع کند دنیایش نیز ضایع میگردد. آنها در زندگی دنیایی نیز متفرق بودند و به صورت مجتمع نبودند. هر قبیلهای برای خود زندگی میکرد و خون و مال قبیلۀ دیگر را بر خود مباح میدانست. این حال و وضع عرب پیش از اسلام بود. چون دین را ضایع کردند دنیایشان نیز ضایع گردیده بود. ترس و اضطراب و گرسنگی لازمه همیشگی زندگی آنها بود و سراسر زندگیشان را جنگ و خونریزی پر کرده بود و مبنای آن تاراج و خون خواهی بود تا جایی که برادران نیز خون همدیگر را میریختند. اوس و خزرج در مدینه در اجداد دارای نسب مشترکی بودند ولی در حدود یکصد سال بین آنها جنگ و خونریزی مستمر دوام داشت که به عنوان جنگهای بعاث از آن یاد میشد و یهود نیز آتش آن را برافروخته نگه میداشت. اما از زمان هجرت رسول الله صبه مدینه، خداوند به وسیله او آتش جنگ را خاموش و به جای آن برادری را حاکم گردانید. و آنها همراه رسول الله صتبدیل به دست واحدی شدند و این همان چیزی است که الله تعالی آن را یادآوری میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا﴾[آلعمران: ۱۰۳]. «و نعمت خدا را در مورد خودتان به یاد آرید آن هنگام که دشمن هم بودید و خداوند نسبت به همدیگر محبت را در دلهایتان قرار داد و به سبب آن نعمت برادر هم شدید».
خداوند به وسیلۀ اسلام الفت و اتحاد را در بین آنها حاکم کرد و جنگی که سالها در بینشان جاری بود را از بین برد و زندگی دنیایشان را اصلاح گردانید و همین طور بقیه قبائل عرب آن هنگام که اسلام آوردند دینشان اصلاح گردید و زندگی دنیایشان نیز اصلاح شد. جان و مالشان امنیت پیدا کرد. طوری که با امنیت سفر میکردند و اگر فردی از یک قبیله با فردی دیگر از قبیلۀ دیگری رو به رو میشد متعرض هم نمیشدند بلکه محبت در بینشان حاکم و به برادر ایمانی تبدیل شده بودند. این فرموده خداوند متعال که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۱۵۹]. «آنانکه در دینشان تفرقه ایجاد کردند و به دستهها، گروهها و فرقهها تبدیل شدند تو در هیچ چیز با آنها نیستی».
این آیه برائت از کسانی است که دین خود را متفرق و تبدیل به احزاب و دستهها شدند. چون آنچه از ما خواسته شده این است که چون دین واحد است باید بر اساس آن جماعتی واحد شکل گیرد و این آن چیزی است که خداوند متعال به آن دستور داده است. هرکس اینگونه باشد رسول الله صاو را دوست دارد و او نیز رسول اللهصرا دوست دارد اما هر آن کس که دینش را متفرق گرداند و بر نزاع و اختلاف ماند، بر همان حالت جاهلیت مانده و رسول الله صنیز او را دوست ندارد و از او بیزار میباشد.
نکتهای که اینجا باقی میماند این است که حقیقت اختلاف در مسائل فقهی چیست که در شرایط فعلی نیز در مسائل فقهی اختلاف باقی است. آیا این مورد جزء همان اختلاف مذموم واقع میشود؟
اختلاف دو قسم است:
نوع اول: اختلاف در دین است. مانند اینکه در عبادت کردن و در اعتقاد با هم اختلاف داشته باشیم. این یکی مذموم و حرام است چون در دین مجالی برای اجتهاد وجود ندارد و میدان جولانگاه آراء و نظرات نمیباشد بلکه دین و عقیده توقیفی هستند و در آن نمیتوان اجتهاد کرد. بر ما واجب است که به آنچه الله تعالی در مسائل دین و عقیده تشریع نموده است بدون دخالت دادن آراء و اجتهادات خویش متمسک شویم و در مسائل عبادی نیز به همین شیوه است چون عبادت توقیفی میباشد. بنابراین، هرچیز از مسائل عبادی با دلیل بر ما عرضه شود باید به آن عمل نماییم چنانکه رسول الله صمیفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [۱۷]«هرکس در دین ما چیزی را در آن ایجاد نماید که به آن دستور ندادهایم آن مردود است».
و در حدیث دیگری میفرماید: «وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَكُلُّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ» [۱۸]«زنهار خود را از تازه پدیدار شدههای دین بپرهیزید هرتازه پدید آمده دینی بدعت و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی نیز در آتش است». و در روایتی از امام مسلم آمده هر تازه ایجاد شده دینی بدترین چیزهاست و هر بدعتی گمراهی است.
مسائل دین و اعتقاد و عبادت مسائلی هستند که در آنها مجالی برای اختلاف نیست و در آن تنها از قرآن و سنت و آنچه سلف صالح بر آن بودهاند باید پیروی کرد.
نوع دوم: اختلافی است که در آن رأی و نظر نیز حق اظهار دارد. اجتهاد در مسائل فقهی و استنباط کردن احکام از دلایل فقهی از جمله اموری است که در آن اختلاف واقع میشود چون درک انسانها برای استنباط احکام از نصوص متفاوت است.
در مسائل اجتهادی نیز خداوند متعال به هر عالم دینی بر حسب میزان توانایی در فهم، درک و استنباط مسائل از دلایل شرعی حق اجتهاد را عطا فرموده و چنانکه معروف میباشد مسئله اجتهاد در زمان رسول الله صنیز موجود بوده است. اختلاف ناشی از مسائل اجتهادی، فقهی است و در عقیده و دین نیست و اینگونه اختلافات فقهی در زمان رسول الله صنیز بوده است و در آن اجتهاد کرده و اختلاف هم نمودهاند. این نوع اجتهاد به دو نوع قابل تقسیم است:
در یک قسم آن که دو طرف مخالف هستند اگر دلیل همراه یکی از آنها بود واجب است نظر کسی را که با دلیل سخن میگوید پذیرفت و سخن کسی که مستند به دلیل نیست را ترک نمود. بنابراین باید نظر علماء را بر دلایل عرضه داشت. هر مسئله دارای دلیل را قبول و بدون دلیل را ترک نمود. و بر مجتهدی که نظرش مخالف دلیل صحیح است لازم است حق را بپذیرد و به آن برگردد و درست، جای اجتهاد خطا را بگیرد. امامان مجتهد به ما اینگونه سفارش نمودهاند که گفتهها و نظراتشان را بر کتاب و سنت عرضه داریم . امام ابوحنیفه /میگوید: «إذا جاء الحديث عن الرسول صفعلى الرأس والعين، وإذا جاء الحديث عن صحابة رسول الله صفعلى الرأس والعين، وإذا جاء الحديث عن التابعين فنحن رجال وهم رجال»«اگر سخنی از رسول اللهصو اصحابش به ما برسد بر سر و دیده مینهیم ولی اگر سخن تابعین باشد ما هم چون آنها مردان صاحب رأی و نظریم». این سخن امام ابوحنیفه است که بر ائمه اربعه سبقت دارد.
امام مالک /میگوید: «كلنا رادّ ومردود عليه إلا صاحب هذا القبر» «همه ما سخنش پذیرفتنی و رد شدنی است مگر صاحب این قبر که رسول الله صمیباشد». و میفرماید: «أو كلمـا جاءنا رجل أجدل من رجل، تركنا ما نزل به جبريل على محمد لجدل هؤلاء؟!»«آیا هرگاه مردی که در جدل دست بالایی دارد پیش ما آمد ما به خاطر او چیزی را که جبرئیل بر محمد نازل کرده است را ترک کنیم؟!» و میفرماید: «لا يصلح آخر هذه الأمة إلا ما أصلح أولها»«آخر این امت را اصلاح نمیکند مگر آنچه که اول این امت را اصلاح کرد» چه چیز اول این امت را اصلاح کرد؟ کتاب وسنت. و این کلام امام مالک /است.
امام شافعی /میگوید: «أجـمع المسلمون على أن من استبانت له سنة رسول اللهصلـم يكن له أن يدعها لقول أحد»«مسلمانان بر این مسئله اجماع کردهاند که هرکس سنت رسول الله صبرایش معلوم گردد جایز نیست به خاطر سخن هیچ فردی آن را ترک نماید». و میفرماید: «إذا خالف قولي قول رسول الله صفاضربوا بقولي عرض الحائط»«هرگاه سخن من مخالف فرموده رسول الله صبود سخن مرا گرفته و به دیوار بزنید». و میفرماید: «إذا صح الحديث فهو مذهبي»«حدیث صحیح، مذهب من است» [۱۹]. و این تعدادی از کلمات امام شافعی /در این زمینه بود.
امام احمد /می گوید: «عجبت لقوم عرفوا الإسناد وصحته، يذهبون إلى رأي سفيان! والله تعالى يقول: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳]. أتدري ما الفتنة؟ الفتنة الشرك، لعله إذا رَدَّ بعض قوله يعني الرسول صأن يقع في قلبه شيء من الزيغ فيهلك»«تعجب میکنم از قومی که سند و صحت احادیث را میدانند ولی با این وصف به دنبال رأی و نظر سفیان میافتند! خداوند متعال میفرماید: «کسانی که مخالفت دستورات رسول الله صمیکنند از اینکه به فتنه و عذاب دردناک مبتلا شوند برحذر باشند». آیا میدانید که فتنه چیست؟ منظور از آن شرک است شاید در صورت رد فرمودهاش چیزی که موجب هلاکت شخص میباشد در دلش قرار گیرد».
این سخنان فرموده مجتهدین میباشد و همگی نیز اهلیت اجتهاد را داشته و دارای مقام علمی بوده و با این حال مدعی عصمت برای خود نبودهاند بلکه سفارش کردهاند که تنها سخنانی را از آنها قبول کنند که موافق دلیل باشد. بنابراین واجب است کسی که پیرو امام احمد است در صورتی که قول شافعی را موافق دلیل یافت، قبول کند و بر شافعی مذهب نیز واجب است در صورت موافق بودن قول حنفی با دلیل، آن را قبول کند و بر مالکی نیز لازم است در صورت موافق بودن دلیل با قول احمد آن را قبول کند. چون هدف تبعیت دلیل است و هدف، سخن این و آن نیست. هیچکس برای امامش تعصب نداشته باشد بلکه اگر تعصبی هست برای دلیل باشد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه، امام ابن قیم و امام محمد بن سلیمان التمیمی همگی به این طریق دستور داده و گفتهاند: به سخنان و نظرات علماء نظر کنید هرکدام موافق دلیل بود، قبول نمایید و سخنانشان در این زمینه در کتابهایشان مسطور است. این مذهب اهل سنت و جماعت است که نباید تعصب داشت. معنی این سخن این نیست که مذهب را ترک کنیم بلکه ما از مذاهب و فقه ائمه استفاده میکنیم چون آن ثروت بسیار عظیمی است ولی باید به هر حال دلیل را تبعیت نمود و هرکس برای سخنش دلیل داشته باشد را قبول کنیم و این واجب است. و هرکس که توانایی شناسایی دلیل را ندارد از اهل علم سؤال نماید: ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[النحل: ۴۳]. «از اهل علم سؤال کنید اگر نمیدانید».
چون تو میخواهی به وظیفه خویش عمل نمایی. در صورتی که علم داری بر اساس دلیل عمل کن در غیر این صورت از اهل علم بپرس و این واجب است.
قسم دوم از این اجتهاد فقهی حالتی است که هیچکدام از طرفین دعوا در مسئله دلیلی ندارند و هر دو قول احتمال صحت دارد و در این موارد مشکل نیست. وقتی قول هیچکدام از طرفین بر دیگری ارجحیت ندارد، افراد میتوانند به هرکدام که خواستند عمل نمایند و نباید عمل هیچیک از طرفین را انکار نمود به شرط اینکه تعصب یا هوا و آرزو باعث انتخاب او نشده باشد. بنابراین شافعی، مالکی را و حنبلی، شافعی را انکار نکند. ائمه چهارگانه و پیروانشان در طول زمان برادر هم بوده و هستند و به حمد الله در بینشان دشمنی و عداوت و کینه به وجود نیامده است و اگر چیزی هم روی داده ناشی از عملکرد بعضی از افراد متعصب بوده که قابل اعتنا نیستند. جمهور اصحاب امامان چهارگانه در بین خود دشمنی و عداوت ندارند. پشت سر هم نماز میخوانند، با همدیگر ازدواج میکنند، بر همدیگر سلام میکنند و عقد اخوت و برادری با هم دارند هر چند در بعضی از مسائل اجتهادی فقهی با همدیگر اختلاف دارند که ترجیح بعضی از آنها بر بعضی دیگر ممکن نیست. بنابراین همان کلمه مشهور را بیان میکنیم که [در مسائل اجتهادی نباید همدیگر را انکار کرد].
بنابراین اگر اهل یک منطقه تابع قول و سخن یکی از امامان مجتهد هستند در مسائل اختلافی که دلیل قول مخالف رجحت ندارد و توانای معارضه هم ندارد و مردم بر رأی یکی از ائمه مجتمعاند هیچ فردی حق ندارد باعث تفرقه این اجتماع گردد بلکه همراهی و اتفاق شایسته و لازم است و باید از اختلاف پرهیز نمود.
[۱۷] أخرجه البخاری رقم (۲۶۹۷) ومسلم (رقم۱۷۱۸/۱۷). [۱۸] - أخرجه النسائی (۳/۲۰۹-۲۱۰ رقم: ۱۵۷۷) واللفظ له وأبو داود (۵/۱۲-۱۳ رقم: ۴۶۰۷) وابن ماجه (۱/۳۰-۳۱ رقم: ۴۲) والترمذی (۵/۲ رقم: ۲۶۸۱) بنحوه وأخرجه الإمام مسلم قطعة منه: وشر الأمور محدثاتها، وکل بدعة ضلالة (رقم: ۸۶۷). [۱۹] انظر ترجمته فی سیر أعلام النبلاء (۳۴/۱۰-۳۵)