مسئله پنجم: دلیل اکثریت را بدون در نظر گرفتن سند آن، حجت دانستن
از اساسی ترین قواعد جاهلی این بود که آنها به اکثریت مغرور بودند و آن را وسیله صحت و درستی هر چیزی تلقی میکردند. در حالی که رسول الله صضد آن اندیشه را با خود آورد و در موارد بسیاری در قرآن این جریان توضیح داده شده است.
شرح:
از جمله مسائل جاهلی این بود که آنها اکثریت را دلیل حق بودن و اقلیت را دلیل بر ناحق بودن میدانستند. هرچیزی که اکثریت آن را میخواست، نزد آنها حق بود و برعکس ناحق را در بین طرفداران اقلیت مییافتند. میزان حق و ناحق در بینشان اکثریت و اقلیت بود و این خطا بود. چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ١١٦﴾[الأنعام: ۱۱۶]. «اگر از اکثریت مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا منحرف خواهند کرد که اینان جز از پی گمان نمیروند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند».
و باز میفرماید: ﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖۖ وَإِن وَجَدۡنَآ أَكۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِينَ ١٠٢﴾[الأعراف: ۱۰۲]. «اکثر مردم را در عهد و پیمان استوار ندیدیم بلکه بیشترشان را عهدشکن و فاسد یافتیم».
بنابراین، میزان حق و ناحق اکثریت و اقلیت نیست؛ بلکه میزان، حق بودن است. هرکس بر حق باشد هرچند یک نفر باشد، او حق است و کسی است که باید به او اقتدا شود و در صورتی که اکثریت بر باطل باشند باید آنها را رها کرد و به زیاد بودنشان مغرور نشد بلکه اعتبار به حق است. به همین خاطر علماء گفتهاند حق به واسطه انسانها معلوم نمیگردد بلکه مردان را به واسطه حق باید شناخت. پس آن کس که بر حق باشد باید مورد اقتدا و تأسی قرار گیرد.
خداوند در داستان پیشینیان برایمان نقل میکند که گاهاً اقلیت بر حق بودهاند. چنانکه میفرماید: ﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ﴾[هود: ۴۰]. «با او جز اندکی ایمان نیاوردند».
در حدیث وارد است که رسول الله صفرمودند: امتها را به من نشان دادند، پیامبری را دیدم که کمتر از ده نفر با او بود، پیامبری را دیدم که یک یا دو نفر همراه او بودند و پیامبری را دیدم که هیچ احدی همراه او نبود. بنابراین در حق بودن مذهبی یا سخنی میزان، اکثریت پیروان آن نیست بلکه اعتبار تنها به حق یا باطل بودن میباشد. اگر چیزی حق باشد هرچند اقلیت مردم با او باشند باید به آن متمسک شد چون نجات در آن است و اکثریت مردم نمیتوانند باطل را حق کنند. بنابراین حق را هر مسلمانی باید همیشه آویزۀ گوش نماید.
رسول اللهصمیفرماید: «بَدَأَ الْإِسْلَامُ غَرِيبًا وَسَيَعُودُغَرِيبًا كَمَـا بَدَأَ» [۲۷]«اسلام با غریبی آغاز شد و بازگشتش نیز غریبانه است». این در حالی است که اکثریت مردم بر شر و گمراهی قرار دارند و جز اندکی از مردم بر حق باقی نمیمانند که آنها نیز غریبند و این غریبان در مجتمع بشری در اقلیت میباشند. هنگامی که رسول اللهصمبعوث شد جهان کلاً در کفر و گمراهی موج میزد و در آن هنگام که شروع به دعوت نمود، مردم یک به یک و دو به دو دعوتش را لبیک گفتند تا زیاد شدند. در آن هنگام قریش و جزیرۀ عرب و تمام عالم بشری همگی بر گمراهی بودند. رسول الله صبه تنهایی شروع به دعوت نمود و آنانی که از او پیروی کردند و دعوتش را پذیرفتند به نسبت کل عالم خیلی کم بودند. بنابراین، اکثریت ملاک اعتبار نیست بلکه تنها چیزی که معتبر است حق بودن و به حق رسیدن است. اما در صورتی که اکثریت بر حق باشند، چیز خوبی است. ولی سنت الهی اینگونه است که همیشه اکثریت بر باطل قرار دارند: ﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ ١٠٣﴾[یوسف: ۱۰۳]. «اکثریت مردم ایمان نمیآورند هرچند تو نسبت به ایمان آوردن آنها حریص باشی».
و میفرماید: ﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾[الأنعام: ۱۱۶]. «اگر از اکثریت مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا منحرف خواهند کرد».
[۲۷] أخرجه مسلم (رقم: ۱۴۶).