شرح مسائل الجاهلیة

فهرست کتاب

مسئله سی و دوم: اگر حق پیش کسانی بود که دوستشان نداشتند به آن حق کفر می‌ورزیدند

مسئله سی و دوم: اگر حق پیش کسانی بود که دوستشان نداشتند به آن حق کفر می‌ورزیدند

اگر غیر از خودشان کسانی را که دوستشان نداشتند بر حق می‌یافتند به آن حق کفر می‌ورزیدند. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان می‌گفتند که نصاری بر حق نیست و نصاری می‌گفتند که یهود بر حق نیست».

شرح:

این مسئله بسیار بزرگی است. اگر کسانی که دوستشان ندارند بر حق باشند به آنان کفر می‌ورزند. به خاطر اینکه شخصیتشان را نمی‌پسندند، حقشان را منکر شوند و به همین سبب آن حق را ترک می‌کنند.

بر هر مسلمانی واجب است حق را از هر کس که بیاورد، بپذیرد. چون حق گمشدۀ مؤمن است هر کجا بیابد آن را دریافت می‌نماید و چون طالب حق است آن را اگر در دست دوست و دشمن ببیند می‌پذیرد. اما در دین جاهلیت ملاک پذیرش حق اشخاص هستند.

مثال آن، آن چیزی است که خداوند متعال در مورد یهود و نصاری می‌فرماید؛ در حالی که آن‌ها اهل علم و دین آسمانی بودند. یهود حقی را که نصاری بر آن بود، انکار و نصاری نیز منکر حقی بودند که یهودیان با خود داشتند. چنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان می‌گفتند که نصاری بر حق نیست و نصاری می‌گفتند که یهود بر حق نیست».

چیزی که آن‌ها را به آن وا می‌داشت خواهش‌های نفسانی بود. چون یهودیان، نصاری را دشمن می‌دانستند، هر حقی را که بر آن بودند را انکار می‌کردند. و متقابلاً چون نصاری با یهود دشمن بود، خود را منکر هر حقی که آن‌ها بر آن بودند می‌دانست. ﴿وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ[البقرة: ۱۱۳]. در حالی که آن‌ها کتاب خدا را مطالعه و در آن مأمور به پذیرش حق بودند. ﴿كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡ[البقرة: ۱۱۳]. آن‌ها نیز که فاقد کتاب بودند به همان صورت عمل می‌کردند. هر طایفه، دیگری را تکفیر و منکر حقی بود که او بر آن بود.

خلاصه بر هر مسلمانی واجب است از سنت یهود و نصاری که نسبت به حقی که دیگران بر آن بودند، کفر می‌ورزیدند، دوری نماید. بغض هیچکس او را وادار نکند تا حقی را که بر آن است، انکار نماید چنانکه امروز بدین صورت است. اگر گروهی و جماعتی یکی را دوست نداشته و با او دشمنی نمایند هر حقی را هم که او بر آن است، انکار می‌کنند. بغضشان در مورد آن عالم، آن‌ها را بر انکار حقی که بر آن است وامی دارد. او را انکار و از او بی نیاز و تألیفات و نوارهایش هر چند حق باشد خود را از آن برحذر می‌دارند و این‌ها فقط به این سبب است که او را دوست ندارند.

ای مسلمان بر تو واجب است که حق را بپذیری هر چند پیش کسانی باشد که دوستشان نداری. و دشمنی شخصی و آرزوهای نفسانی ما مانع پذیرش حق نگردد. یک یهودی دفعه‌ای پیش رسول اللهصآمد و گفت: شما شرک می‌ورزید و می‌گویید آنچه خدا و محمد بخواهند. در حالی که به شما امر شده که بگویید: «‏ما شاء الله وحده‏»آنچه فقط خدا بخواهد و مگویید ماشاء الله و شاء محمد [۳۶]. رسول اللهصاین حق را هر چند از یک یهودی بود، پذیرفت و اصحابش را به ترک آن خطا دستور داد. یکی از علماء یهود پیش رسول اللهصآمد و گفت: «إن الله يطوي السمـاوات بيمينه، ويحمل الجبال على أصبع، والأرضين على أصبع‏.‏‏.‏‏.‏ إلى آخر الحديث» [۳۷]«خداوند آسمان‌ها را با دست راستش در هم می‌پیچد و کوه‌ها را بر انگشتی و زمین‌ها را بر انگشتی حمل می‌کند...» پیامبر به عنوان تصدیق خبر آن عالم یهودی آن قدر خندید تا دندان‌های نیش او پدیدار گشت. و فرموده خداوند متعال نیز در همین زمینه نازل گردید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٧[الزمر: ۶۷]. «آنطور که شایسته پروردگار است حق او را به جای نیاوردند زمین همگی روز قیامت در مشت اوست و آسمان‌ها در دست راست او پیچیده می‌شود و او پاک و منزه است از اینکه شریک برایش قرار دهند».

وقتی سخن این عالم یهودی موافق حق است پیامبرصآن را قبول و بدان شادمان می‌گردد.

نتیجه سخن این است که: بر مسلمانان واجب است حق را بپذیرند و آن را حمل بر دشمنی شخصی و اغراض نفسانی نگردانند و شایعاتی که در مورد بعضی از اهل حق پخش می‌شود او را وادار به ترک آن عالم و عدم بهره‌گیری از او نکند و حتی در صورتی که آنچه در مورد آن عالم گویند صحیح باشد مانع از پذیرش حق از وی نمی‌گردد. چون حق به ذات خویش امری مقبول می‌باشد و باید مورد پذیرش قرار گیرد. بر هر طالب علمی لازم است که بر منهج ربانی قرار گیرد و حق را از هر کجا فرا رسد بپذیرد.

[۳۶] أخرجه النسائی ‏(‏۷/۱۰ رقم ۳۷۸۲‏)‏، وبنحوه عند ابن ماجه عن حذیفة بن الیمان ‏(‏۲/۵۵۰ رقم ۲۱۱۸‏)‏، وأحمد فی المسند ‏(‏۶/۳۷۱-۳۷۲‏)‏، والبیهقی فی الکبرى ‏(‏۳/۵۴‏)‏‏. [۳۷] ‏‏أخرجه البخاری ‏(‏رقم: ۴۸۱۱، ۷۴۱۴، ۷۴۱۵‏)‏، ومسلم ‏(‏۲۷۸۶‏).