شرح مسائل الجاهلیة

فهرست کتاب

مسئله سوم: مخالفت و نافرمانی نمودن با سرپرست و ولی امر را فضیلت، و اطاعت و فرمانبرداری از او را ذلت و خواری می‌دانستند

مسئله سوم: مخالفت و نافرمانی نمودن با سرپرست و ولی امر را فضیلت، و اطاعت و فرمانبرداری از او را ذلت و خواری می‌دانستند

ولی رسول الله صدر این باره با آن‌ها مخالفت نمود و دستور داد از حاکمان اطاعت و فرمانبرداری شود و خیرخواه آنان باشند. حتی در این زمینه سخت‌گیری نموده و بارها آن را تکرار کرده است.

رسول الله صسه مسئله ذکر شده در بالا را در یک حدیث جمع نموده است: «إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلَاثًا: أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَأَنْ تَنَاصَحُوا مَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ أَمْرَكُمْ» [۲۰]«با انجام این سه مورد خداوند از شما راضی می‌شود:۱. الله را عبادت نمایید و برایش شریک قرار ندهید۲. به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید۳. برای آن کس که خداوند او را سرپرست شما قرار داده، خیرخواه باشید». مردم به خاطر بی توجهی به این موارد سه گانه یا یکی از آن‌ها، در زندگی دین و دنیای خویش دچار مشکل می‌شوند.

شرح:

از جمله مسائل جاهلی این بود که مردم از حاکمان خویش اطاعت نمی‌کردند چون این کار را نوعی ذلت می‌دانستند و نافرمانی امیر خویش را نوعی آزادگی و فضیلت به حساب می‌آوردند. به همین خاطر آن‌ها فاقد جامعه‌ای بودند که امیر داشته باشد و تکبر و خود بزرگ بینی مانع از اطاعت و خضوع آن‌ها برای امیر می‌شد.

اسلام آمد و با آن‌ها به مخالفت برخواست و آن‌ها را به اطاعت و فرمانبرداری از امیر و حاکم فرا خواند. چون مصلحت در این بود. چنانکه می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ[النساء: ۵۹]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید از الله، رسول و صاحبان امر که از بین شما هستند اطاعت کنید».

قرآن به اطاعت از صاحبان امر دستور می‌دهد و رسول الله صمحدوده اطاعت را در فرموده خویش بیان می‌کند: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» [۲۱]«در نافرمانی خالق نباید مخلوق را اطاعت نمود». و باز می‌فرماید: «إِنَّمَـا الطَّاعَةُ بِالْـمَعْرُوفِ‏‏»وأخرجه البخاري بلفظ‏: «‏لَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَةٍ إِنَّمَـا الطَّاعَةُ فِي الْـمَعْرُوفِ» [۲۲]«اطاعت در معروف است. و در لفظ بخاری آمده است که اطاعت در معصیت نیست بلکه در معروف است».

بنابراین، اطاعت صاحبان امر در غیر معصیت و نافرمانی پروردگار، واجب است و در صورت دستور به معصیت و گناه، نباید از آن پیروی کرد. مخالفت مخصوص زمانی است که انجام آن موجب معصیت و نافرمانی پروردگار گردد. اما در امور دیگر نباید به واسطۀ مخالفت کردن در آن، بیعت خود را شکست و تا زمانی که آن امیر، مسلمان است نباید در غیر معصیت او را نافرمانی نمود. چون اطاعت او موجب حفظ خون، اتحاد و امنیت، کمک به مظلوم، برگرداندن حق به صاحبش و قضاوت عادلانه بین مردم خواهد شد هر چند امیر در دینش دچار انحراف هم باشد. حتی اگر فاسق باشد و فسقش به درجه کفر نرسیده باشد باز هم مصلحت در اطاعت اوست. چنانکه پیامبرصمی‌فرماید: «اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا، إِلَّا أَنْ تَرَوْا كُفْرًا بَوَّاحًا عِنْدَكُمْ عليه مِنَ الله بُرْهَان» [۲۳]«بشنوید و اطاعت کنید مگر در صورتی که کفر آشکاری را مشاهده کنید که از طرف خداوند بر او دلیل و برهان دارید». تا زمانی که معصیت و گناه او به درجه کفر نرسد باید سخنانش را شنید و در آنچه که معصیت وجود ندارد از او پیروی کرد. بنابراین، فسق و گناهش به ضرر خودش ولی سرپرستی و اطاعت موجب مصلحت مسلمین است. در همین رابطه هنگامی که به بعضی از امامان گفته شد که فلانی فاسق ولی قدرتمند است و دیگری صالح اما ضعیف و ناتوان است کدام یک را برای حکومت و امامت لایق‌ترند؟ در جواب گفتند: فاسق قوی بهتر است چون فسق و گناه او بر علیه خودش و قوت و قدرتش برای مسلمین است. اما صالح ناتوان، صلاحش برای خودِ او و ضعف و ناتوانی‌اش برای مسلمین است.

بنابراین باید از حاکم مسلمان هرچند ظالم و فاسق باشد اطاعت نمود. رسول اللهصمی‌فرماید: «أَطِعْ‏ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ‏» [۲۴]«هرچند تو را بزند و مالت را بگیرد، او را اطاعت کن». علت این امر این است که مصلحت اطاعت و فرمانبرداری بر مفاسد ناشی از حکومت او فزونی دارد و همچنین فساد ناشی از قیام و خروج علیه او بر مفاسد ناشی از ماندن بر اطاعتش در حالی که گناهکار و اهل معصیت می‌باشد، بیشتر است؛ چون قیام برای حذف او باعث ریختن خونها و ایجاد نا امنی و تفرقه بین جامعۀ اسلامی است. نتیجه حاصل از قیام بر علیه امراء و حاکمان جامعه اسلامی به روایت تاریخ چه بوده است؟ نتیجۀ خروج شورشیان بر علیه عثمانسکه منجر به کشته شدن امیرالمؤمنین شد چه بود؟ حاصل و سرانجام بیعت شکنی‌ها و خارج شدن از اطاعت حاکمان از قدیم تا به حال چه بوده است؟ در بیعت شکنی‌های متوالی جز فساد چه پیامدهایی نصیب مسلمین گشته است؟ بنابراین هرچند موجب مفاسد جزئی گردد باید بر اطاعت حاکمان مسلمان صبر پیشه کرد، چون مفسدۀ حاصل از این صبر از مفاسد خروج بر علیه حاکمان مسلمان کمتر است. به همین دلیل رسول اللهصاطاعتشان را در صورتی که از دین خارج نشده باشند، واجب کرده است هر چند در حکومتشان مرتکب فسق و ظلم شوند. با صبر کردن در برابر این مفاسد جزئی مفاسد بزرگتر را مانع می‌شویم، در بین دو ضرر محتمل هر کدام ضررش کمتر باشد را باید انجام داد و در طول تاریخ هیچ قومی از اطاعت امامشان خارج نشده‌اند جز اینکه به مفاسد بزرگتر مبتلا گشته‌اند. به همین دلیل صبر کردن ترجیح می‌یابد.

این مسئله، اهل جاهلیت و اسلام را در موضع گیریشان در برابر حاکمان و والیان امور از هم جدا می‌کند. اهل جاهلیت معتقد به اطاعت از والیان امر نبودند و آن را ذلت و خواری می‌دانستند ولی اسلام دستور به اطاعت و فرمانبرداری از حاکمان مسلمان هرچند گاهاً مرتکب گناه یا ظلمی شوند، می‌دهد. صبر بر اطاعت آن‌ها را موجب مصلحت و خروج و قیام بر علیه حاکمان مسلمان را موجب ضرر و زیان بزرگتر از مفاسد ناشی از صبر و ماندن بر طاعتشان می‌داند. البته در صورتی که حاکمان مرتکب انحرافات و اعمالی نشوند که موجب خروجشان از دایرۀ اسلام گردد و این قاعده مهمی است که برای این امر عظیم به وسیله اسلام عرضه گردید. این در حالی است که اهل جاهلیت چنانکه گذشت معتقد به ولایت و حکومت نبودند و شنیدن و اطاعت کردن را جایز نمی‌دانستند. نمونه آن‌ها ملل کافر کنونی است که معتقد به آزادی و دمُکراسی هستند. پوچی و بی هدفی، حیوانیت، قتل، غارت، فساد نوامیس، شر و اضطراب و ناامنی، ارکان آن‌ها را فرا گرفته است. در حالی که دولت‌های بزرگی و دارای اسلحه و نابود کننده‌های فراوانی هستند اما در همان حال فاقد رشد انسانی بوده و در بُعد حیوانی مانده‌اند و هنوز در مرحله جاهلی دست و پا می‌زنند.

رسول الله صدستور به شنیدن و اطاعت کردن از حاکمان را داده است و دستور داده ناصحان، آن‌ها را مخفیانه نصیحت کنند.

اما سخن گفتن در باره آن‌ها، فحش و ناسزا گفتن و عیب جویی کردن از آن‌ها، از نشانه‌های نیرنگ در برابر آن‌هاست چون باعث تحریک مردم و شادی اهل فساد می‌گردد و این کار به عنوان خیانت به حاکم مسلمانان تلقی می‌شود. از جمله خیرخواهی برای آن‌ها، در حق ایشان دعا نمودن و به بدی در موردشان سخن نگفتن است. و هرکس خیرخواه امام مسلمانان است باید نصیحتش را شخصاً به وی عرضه دارد. در صورتی که قادر به انجام آن نباشد به صورت نامه و یا توسط افراد نزدیک به حاکم برایش سفارش نماید در غیر این صورت او معذور است. ولی اگر در مجالس و بر منابر یا به صورت نوار ضبط مسائل حاکمان مسلمان را مطرح کند و عیب‌های آنان را برشمارد این را خیرخواهی نمی‌گویند بلکه خیانت به والیان امور است، نصیحت در حق آن‌ها دعا برای اصلاحشان، پوشیدن عیبشان و افشاگری نکردن بر علیه آن‌هاست و همینگونه از جمله نصیحت و خیرخواهی حاکمان اسلامی انجام دادن اعمال و وظایف محوله توسط کارکنان حکومتی است که به انجام آن مکلف شده‌اند.

سپس شیخ/می فرماید: «رسول الله صسه مسئله ذکر شده در بالا را در یک حدیث جمع نموده است: «إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلَاثًا:أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَأَنْ تَنَاصَحُوا مَنْ وَلَّاهُ اللهُ أَمْرَكُمْ»‏ [۲۵]«با انجام این سه مورد خداوند از شما راضی می‌شود: ۱. الله را عبادت نمایید و برایش شریک قرار ندهید ۲. به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید ۳. برای آن کس که خداوند او را سرپرست شما قرار داده، خیرخواه باشید»».

در مورد مسئله اولی باید گفت که اهل جاهلیت اولیاء و صالحان را عبادت می‌کردند و می‌گفتند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ«این‌ها نزد خداوند برایمان شفاعت می‌کنند».

در مورد مسئله دوم چنانکه بحث شد اهل دنیا در دین و دنیایشان متفرق و پراکنده بودند.

و در مورد مسئله سوم باید گفت که آن‌ها از حاکمان جامعه اطاعت نمی‌کردند و فرمانبری را نوعی ذلت و پستی می‌دانستند.

این مسائل سه‌گانه را رسول الله صکه جامع کلمات و صاحب فصل الخطاب است اینگونه جمع آوری نموده می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلَاثًا: أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَأَنْ تَنَاصَحُوا مَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ أَمْرَكُمْ»‏ [۲۶]«با انجام این سه مورد خداوند از شما راضی می‌شود: ۱. الله را عبادت نمایید و برایش شریک قرار ندهید ۲. به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید ۳. برای آن کس که خداوند او را سرپرست شما قرار داده، خیرخواه باشید».

اولی اینکه باید خدا را عبادت نمود و چیزی را با او شریک قرار نداد. عبادت کردن اولیاء و صالحان شرک است. دوم اینکه باید به ریسمان الهی چنگ زد و متفرق نشد برعکس آنچه که جاهلیت بر آن قرار داشت که در دین و دنیا متفرق بودند. حبل الله همان قرآن است و اعتصام، متمسک شدن به آن می‌باشد. پس به آنچه امر شده‌اید عمل و از آنچه نهی شده‌اید دوری نمایید چون تنها قرآن منهج ربانی است و عهده دار حفظ مسائل دین و دنیاست و تمسک به آن رحمت و دوری از آن عذاب و شقاوت است. سوم اینکه باید خیرخواه سرپرستان امور خویش باشیم بر خلاف اهل جاهلیت که هرگونه فرمانبرداری از حاکمان جامعه خویش را ذلت و خواری می‌دانستند در حالی که در اسلام باید از صاحبان امور اطاعت و خیرخواه آنان باشیم و از بیعت آنان خارج نگردیم و در حضور مردم از آنان عیب جویی ننماییم و بر علیه آن‌ها سخن نگوییم چون این کار خیانت به آن‌هاست و نصیحت محسوب نمی‌گردد. هرچند افرادی به گمان خویش آن را نصیحت بنامند، این کار شر و انتشارش موجب ایجاد دشمنی بین مردم و حکومت می‌شود و نه تنها هیچ مصلحتی در آن نیست بلکه ضرر محض است.

در خاتمه مسئله سوم شیخ /اظهار می‌دارد خللی که در دین و دنیای مردم وارد گشته به سبب یکی از این امور سه گانه یا همه آن‌هاست که عبارتند از: شرک به خدا، تفرقه و قیام بر علیه حاکمان مسلمان.

[۲۰] ‏‏أخرجه مسلم ‏(‏رقم ۱۷۱۵‏)‏‏. [۲۱] أخرجه أحمد فی المسند ‏ (‏۱/۱۳۱‏)‏ وصححه الألبانی فی صحیح الجامع ‏(‏رقم: ۷۵۲۰‏)‏‏. [۲۲]‏ ‏أخرجه البخاری (‏رقم: ۷۲۵۷‏)‏، ومسلم ‏ (‏رقم: ۱۸۴۰/۳۹‏). [۲۳] أخرجه البخاری ‏(‏رقم ۷۰۵۶‏)‏، ومسلم ‏(‏رقم ۱۷۰۹/۴۲‏). [۲۴] أخرجه مسلم ‏(‏رقم ۱۸۴۷‏). [۲۵]‏- أخرجه مسلم ‏ (‏رقم: ۱۷۱۵‏)‏‏ [۲۶] ‏‏أخرجه مسلم ‏(‏رقم ۱۷۱۵‏)‏‏