چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

۱- نوح÷به سوی چه ملتی فرستاده شده است؟

۱- نوح÷به سوی چه ملتی فرستاده شده است؟

ناگفته پیداست که هریک از پیامبران به سوی ملت خاصی مبعوث شده‌اند، برای مثال: حضرت موسی÷برای هدایت قوم بنی اسرائیل و حضرت صالح÷برای هدایت قوم ثمود و حضرت هود÷به منظور راهنمایی قوم عاد و حضرت محمد ججهت هدایت قریش و کلیه‌ی ساکنان خاکدان زمینی به منصه‌ی ظهور رسیدند.

خلاصه بعثت پیامبرانبه همین منوال بوده است.

حال این پرسش

چنان که مفسران هم در این رابطه پیش می‌آید که نوح÷پیامبر چه قوم و ملتی بوده است؟

در جواب باید بگوییم که وی پیامبر نسل قابیل پسر آدم و ذریه‌ی شیث بوده است [۳].

داد سخن سر داده‌اند و بنا به گفته‌های ایشان از آدم÷دو نسل (یا دو طایفه) پدید آمد که یکی در کوهستان و دیگری در دره‌ها و دشت‌های سرسبز و خرم اقامت داشته است.

نکته قابل توجه اینکه مردان قبیله‌ی کوهستان از ظرافت و زیبایی فوق العاده‌ای برخوردار و در عین حال زنان‌شان در اوج بی‌ریختی و زشتی بودند و به سخن دیگر، مردان از زنان بسیار زیباتر به نظر می‌رسیدند!

و برعکس، مردان قبیله دشت آنچنان زشت و بدترکیب بودند که اصلاً قابل تحمل نبودند و زنان‌شان هم آن قدر زیبا و قشنگ بودند که انسان از دیدن آن‌ها سیر نمی‌شد! ولی دیری نپائید که تفاوت فاحش فوق منشأ فساد اخلاقی و رواج بزهکاری در میان آن‌ها گردید، چه شیطان این فرصت را غنیمت شمرده و در صدد برآمد: که افراد آن قبایل را باهم درآمیزد، لذا برای تحقق هدف شوم خود، خود را به شکل انسانی درآورد و به نزد یکی از مزرعه‌داران قبیله‌ی وادی رفت و به او گفت: میل دارم (که اگر شما موافقت کنید) مدتی را در مزرعه‌ی شما مشغول به کار شوم.

آن مزرعه‌دار پیشنهاد شیطان را پذیرفت و او را اجیر کرد.

پس از آن شیطان فلوتی تهیه کرد که به وسیله‌ی آن صدایی به‌سان صدای فلوت چوپانان پدید می‌آورد، تا شاید مردان قبیله‌ی کوهستان صدای آن را بشنوند و پایین بیایند، و همینطور هم شد.

آری، مردان قبیله‌ی کوهستان با شنیدن صدای فلوت که برای‌شان ناآشنا و غریب بود، به میان افراد قبیله‌ی وادی آمده و در یک کلام، کل اسباب و اثاثیه‌ی خود را جمع کرده و برای همیشه پیش آن‌ها آمدند و با آن‌ها قاطی (سکونت پذیر) شدند، در اینجا بود که فاحشه‌ی بزرگ به وقوع پیوست و ابلیس به هدف شوم خود رسید. چه زنان قبیله‌ی وادی با زیبایی فوق العاده‌ای که داشتند خود را بر مردان قبیله‌ی کوهستان نشان داده و هردو به یکدیگر ابراز عشق و علاقه کردند.

این شیطان است که با اولاد آدم چنین می‌کند، زیرا او در آسمان قسم خورده بود: که کلیه‌ی نسل و نژاد فرزندان آدم را به گمراهی بکشاند، به جز انسان‌های مخلص و صالح، و بدین ترتیب نسل قابیل رو به ازدیاد نهاد و به تبع آن، گناه و معصیت بیشتری در میان آن‌ها رواج گردید و غالب آن‌ها به فسادکاری اشتغال ورزیدند.

دیگر کار گذشته و افسارشان به دست شیطان و دار و دسته‌اش افتاده بود، لذا به تمامی تمایلات شیطانی پاسخ مثبت می‌گفتند.

دوره‌ی وفات آدم تا بعثت نوح () آمیخته به ایمان و فسادکاری بوده است. شخصیت‌هایی چون «ود» و «یغوث» و «یعوق» و «سواع» و «نسر» از جمله‌ی انسان‌هایی هستند که در طی این دوره به مقوله‌ی (ایمان و خداباوری) اهتمام خاصی ورزیدند.

ناگفته نماند: که اینان افرادی صالح و نیک‌کردار بوده، و رهبری (فکری و عقیدتی) اقوام خاصی را عهده‌دار بوده اند [۴].

گفته شده: که آدم÷دارای چهل فرزند، یعنی بیست پسر و بیست دختر بوده که فرزندانی چون «هابیل و قابیل و ود» از میان آن‌ها مانده‌اند.

«ود» نام‌های دیگری داشت مانند: شیث و هبۀ الله، و از ناحیه‌ی برادرانش بسیار عزیز و محترم شمرده می‌شد، تا جایی که آن‌ها او را به عنوان سالار خود قرار داده بودند. توضیح آنکه سواع، یغوث، یعوق، و نسر جزو فرزندان «ود» بوده‌اند.

چنان که گذشت، ود انسانی بود پاک و صالح، و در میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بود، لذا همین که دارفانی را وداع گفت، موجبات حزن و اندوه آن‌ها را فراهم ساخت. البته مردم تنها به ابراز احساسات غم‌انگیز خود اکتفا نکردند، بلکه پیوسته به زیارت گورش در شهر بابل آمده و در اطراف آن جلوس می‌کردند.

از نظر شیطان وضعیت پیش آمده از هر لحاظ بستر مناسبی جهت اغوای مردم بود، به همین خاطر خود را به شکل انسانی درآورد و به آنان گفت: «حزن و دلتنگی شما به خاطر از دست‌دادن عزیزی چون «ود» برای من، قابل درک است، لذا می‌خواهم جهت زدودن این غم، مجسمه‌ای به شکل وی برایتان درست کنم، آیا با این پیشنهاد موافقید»؟! همگی گفتند: آری!

و بدین ترتیب ابلیس مجسمه‌ای به شکل «ود» درست کرد و آن مردمان (کوتاه فهم) آن را در محل اجتماعات خود قرار دادند و قداست خاصی برای آن قایل شدند و صبحگاهان و شامگاهان به ذکر و عبادت آن مجسمه پرداختند.

آری، ابلیس با نقشه‌ی اول خود توانست کم کم نهاد آن‌ها را پذیرای مقوله‌ی ضلالت و اغوا نماید، ولی دیری نمی‌پاید که با نقشه‌ی دوم خود، می‌تواند بر کشور عقیده‌ی آن‌ها تسلط یافته و آن‌ها را به مرز فساد و تباهی بکشاند، شیطان به آنان گفت: آیا می‌خواهید که هریک از شماها مستقلاً بتی از ود داشته باشد تا بدون دغدغه به یادش بیفتد و عبادتش کند؟!

همگی گفتند: آری!

و از اینجا بود: که ابلیس برای هریک از آن‌ها مستقلاً بتی ساخت، و از سویی این کار با استقبال چشمگیر مردم مواجه شد، چون در نظر مردم این کار نه تنها هیچ اشکالی نداشت، بلکه آن‌ها را به یاد «ود» نیکوکار و شریف می‌انداخت.

و طبعاً چون نسل‌های آینده به منصه‌ی ظهور رسیدند و اعمال فوق را از پدران و اجداد خود مشاهده نمودند، تحت تأثیر قرار گرفته و به تقلید از آن‌ها به عبادت بت‌ها پرداختند و از آن‌ها معبودانی ساختند که نگو و نپرس!

(بدیهی است در چنین جوامعی که افکار مردمی دستخوش نیرنگ‌های شیطانی شده) گرایش به عبادت معبودهای دروغین از هر زمان بیشتر شده و نام افراد چون «ود» صالح به طاق نسیان سپرده می‌شده و به چشم بتی نگریسته می‌شود که می‌بایست پرستش شود.

خلاصه شیطان توانست از نام آن مرد صالح سوء استفاده کرده و از آن رهگذری برای کشاندن مردم به بت‌پرستی و کفرگرایی پدید بیاورد.

بنابراین، «ود» نخستین کسی است که در قالب یک بت به عنوان خدا مطرح و پرستش شد [۵].

می‌توان گفت: «این بت‌های به اصطلاح خداگونه! منشأ ضلالت و گمراهی تعداد فراوانی از امت‌ها بوده اند».

متأسفانه مقوله‌ی «بت‌پرستی» در طی قرن‌های متمادی - حتی در زمان جاهلی عرب قبل از اسلام - نیز در میان ملت‌ها و اقوام گوناگون تداوم داشته است. مفسران در این رابطه گفته‌اند: «بت‌هایی که در میان قوم نوح، به عنوان خدایان محسوب می‌شدند، اعراب هم به آن‌ها گرایش پیدا کرده بودند، برای مثال: قوم بنی کلاب مجسمه‌ی «ود» طایفه‌ی هزیل مجسمه‌ی «سواع» اقوام مراد و بنی غطیف مجسمه‌ی «یغوث» قوم همدان مجسمه‌ی «یعوق» و آل ذی کلاع مجسمه‌ی «نسر» را می‌پرستیدند». پیداست که تمامی اقوام فوق از جمله‌ی اقوام قدیمی عرب بوده و شخصیت‌های مزبور که در قالب بت‌های سنگی ریخته شده‌اند، انسان‌های نیک‌کردار و خداگرایی بوده‌اند که در برهه‌ی زمانی میان آدم و نوح () وجود داشته‌اند.

فاصله‌یی زمانی وفات آدم تا بعثت نوح () حدود ده قرن بوده که در طی این مدت غالباً مردمان در راستای شریعت راستین گام برمی‌داشتند، آنگاه خداوند سبحان پیامبران را برانگیخت تا مردمان را به بهشت و دوزخ بشارت دهند و بترسانند. به آیه‌ی زیر خوب توجه فرمایید:

﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ[یونس: ۱۹].

«همه‌ی مردم امت واحدی بودند که دچار اختلاف شدند».

آری، تمامی مردم (برابر فطرت در آغاز از نظر اندیشه و صورت اجتماعی) یک‌گونه و یک‌پارچه بودند، اما کم کم دوره‌ی صرف فطری به پایان رسید و جوامع و طبقات اجتماعی به منصه‌ی ظهور رسیدند و بنا به استعدادهای عقلی و شرایط اجتماعی اختلاف و تضادهایی به وجود آمد و مرحله‌ی بلوغ و بیداری «بشریت» فرا رسید. ولی برخی از انسان‌ها (علی رغم در اختیارداشتن فطرت پاک و اصیل انسانی) فریب و گول شیطان را خورده و به امر «بت‌پرستی» دست یازیدند. و بنابراین، خداوند سبحان پیامبران را برانگیخت تا آن‌ها را به بهشت و دوزخ بشارت دهند و بترسانند. و نخستین پیامبری که بار این رسالت عظیم را به دوش کشید، نوح÷بود [۶].

[۳]- عرائس، ثعلبی، ص ۴۶. [۴]- تفسیر ابن کثیر، نوح، ۱۷ ص ۴۲۶. [۵]- به نقل از قول ابن عباس در تفسیر ابن کثیر، ص ۴۲۶، ج ۴. [۶]- تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۷۸.