۱- در جستجوی عبد صالح
موسی÷جهت دیدار با آن عبد صالحی که خداوند سبحان او را بدان ارشاد فرموده بود: آماده شد و خدمتکار مخلص خود را به نام «یوشع بن نون» صدا زد و به او گفت: ای یوشع! من تصمیم گرفتهام تا به سفری بروم، نمیدانم زیاد طول خواهد کشید یا کم؟!! آیا حاضری در این سفری که خدا میداند کی تمام میشود، مرا همراهی کنی؟!
«یوشع بن نون همان خدمتکار جوانی بود که موسی÷را دوست داشت و به او ایمان آورده و وفادار مانده، و قلبش را به او بخشیده بود، و در رفت و آمدش او را همراهی میکرد و از سرچشمهی حکمت و دانش و معرفت موسی÷جرعهای مینوشید».
یوشع گفت: من در اختیار شما هستم، ای سرورم!
موسی÷گفت: در این صورت باید بلافاصله خود را برای سفری که در پیش داریم آماده کنیم و با توکل (و انتظار) رحمت خداوند حرکت نماییم، چه خدای سبحان مرشد و هدایتدهنده ما به سوی راه راست است. و بدین ترتیب موسی÷و خدمتکارش خود را برای سفر آماده ساختند و توشهای را که معمولاً مسافران – کسانی که صحراها و بیابانها و مکانهای دور دست را درمینورند – با خود میبرند، با خود برداشتند، مانند نان خشک، خرمای خشکیده و گوشت قطعه شده.
هنگامی که بار و بنهی سفر را بستند، یوشع از موسی÷پرسید: ای سرورم! بر چه مرکبی سوار خواهی شد؟ و با کدام کاروان همسفر خواهی شد؟ و چه راهی را طی خواهی کرد؟
موسی÷گفت: پسرم! پاهای ما به مثابهی مرکب ما هستند، دریا هم همراه و همسفر ما خواهد بود و ساحل آن هم راه ما خواهد بود.
یوشع با تعجب پرسید: مقصدمان کجاست؟
موسی÷گفت: مقصدمان تلاقی دو دریا است تا مردی از بندگان صالح خداوند را ملاقات نماییم، بندهای که خداوند مرا به جانب او راهنمایی کرده است.
آن خدمتگزار گفت: آیا شما میدانید محل تلاقی دو دریا کجاست؟
موسی÷جواب داد: در پرتو عنایات و الطاف الهی به آنجا رهنمون خواهم شد.