۵- در کنار دریا
نبرد و درگیری بین حق و باطل بین موسی÷و فرعون کافر همچنان تداوم یافت و فرعون و همدستانش تصمیم گرفتند: که موسی÷و پیروانش را به قتل برسانند. موسی÷از این نیت شوم اطلاع پیدا کرد و به همین خاطر پیروانش را شبانه، همراهی و آنها را به جانب دریای سرخ، به هدف رسیدن به بلاد شام به حرکت درآورد. فرعون از این امر آگاه شد و در نتیجه لشکری بزرگ جمع کرد، لشکر فرعون با ابهت و عظمت و تسلیحاتی که داشت حرکت کرد و به تعقیب موسی÷پرداخت. لشکر به سرعت به راه افتاد و غباری شدید به راه انداخت. موسی÷به پشت سر خود نگاه میکند آنگاه گرد و غبار لشکری را که دارد تعقیبش میکند، میبیند، در نتیجه رعب و وحشت به میان قوم موسی÷افتاد، در واقع وضعیتی بسیار بحرانی و خطرناک به وجود آمده بود، دریا روبهرویشان بود و دشمن در پشت سرشان و در عین حال راهی برای فرار وجود نداشت و نیز قدرت آن را نداشتند که از خود دفاع نمایند، زنان و بعضی از مردان گفتند: ﴿قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾[الشعراء: ۶۱- ۶۲]. «چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسى گفتند: حتماً به چنگشان خواهیم افتاد. (موسى) گفت: چنین نیست؛ بىگمان پروردگارم با من است و راه نجاتمان را به من نشان خواهد داد»
موسی÷با اطمینان به عصایش نگاه کرد، آن را در هوا چرخاند و به دریا زد، آنگاه دریا به دو نصف شکافته شد، هریک از آن دو نیمه به مانند کوهی راسخ و بزرگ به نظر میرسیدند، موسی÷در راه جدید، میان دریاه به راه افتاد و فرعون هم به تعقیبش رفت. موسی÷عبور از دریا را به اتمام رساند و به پشت سر خود نگاه کرد و خواست که با عصایش به دریا بزند، اما خداوند به او وحی کرد: که دریا را به حال خود واگذارد و منتظر بماند، تا تمامی لشکریان کفر در راه میان دریا وارد شوند.
﴿وَٱتۡرُكِ ٱلۡبَحۡرَ رَهۡوًاۖ إِنَّهُمۡ جُندٞ مُّغۡرَقُونَ ٢٤﴾[الدخان: ۲۴].
«و دریا را (بعد از عبور از آن) گشوده واگذار (تا آنان بدان داخل شوند)، ایشان گروهی هستند که قطعاً غرق میشوند».
و چون خدای سبحان به موسی÷اجازه داد، موسی÷با عصایش برای بار دوم به دریا زد، آنگاه دریا به مانند گذشته شد و امواج دریا بر روی فرعون و لشکرش فرو ریختند، هنگامی که فرعون نزدیک بود غرق بشود گفت:
﴿ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٩٠﴾[یونس:۹۰].
«ایمان دارم که خدایی وجود ندارد، مگر آن خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و من از زمرهی فرمانبرداران هستم».
اما خداوند توبهاش را نپذیرفت، چون بسیار دیر آن را انجام داده و در زمین فساد و تکبر کرده بود، در نتیجه از جملهی غرقشدگان شد [۳۱].
[۳۱]- در تهیهی این قسمت از مراجع زیر استفاده شده است: ۱- عرائس: ثعلبی. ۲- بدایه و نهایه. ابن کثیر. ۳- قصص الأنبیاء: عبدالوهاب نجار. ۴- تفسیر قرطبی. ۵- انبیاء الله: احمد بهجت. ۶- تفسیر ابن کثیر.