چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

دریا به دونیمه شکافته می‌شود

دریا به دونیمه شکافته می‌شود

خداوند سبحان می‌فرماید:

﴿فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرۡقٖ كَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِيمِ ٦٣ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِينَ ٦٤ وَأَنجَيۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ ٦٥ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ ٦٦ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗۖ وَمَا كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّؤۡمِنِينَ ٦٧[الشعراء:۶۳- ۶۷].

« به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا بزن. (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت، و هر بخش همچو کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی اسرائیل در جاده‌ای حرکت کرد). و در آنجا دیگران را (نیز به موسی و بنی اسرائیل) نزدیک گردانیدیم (و فرعون و فروعونیان را وارد آن راه‌های دوازده‌گانه کردیم) و موسی و تمامی همراهان او را نجات دادیم، سپس دیگران را غرق کردیم. بی‌گمان در این (ماجرای نجات مؤمنان و غرق کافران) درس عبرت بزرگی است (برای کسانی که چشم باز و دل آگاه داشته باشند و در باره‌ی سرگذشت جباران مغرور بیندیشند) ولی اکثر آنان ایمان نیاوردند (و کمتر آنان همچو آسیه و جادوگران، به جمع مؤمنان پیوستند)».

معجزاتی موسی÷در ارتباط با دریا و رودخانه و چشمه‌های آب، گوناگون و متعدد بوده است. و در واقع خداوند سبحان بدین خاطر این معجزات را به موسی÷بخشیده است تا مؤمنان نسبت به دعوت وی اطمینان بیشتری یافته و موسی÷بر دشمنانش پیروز شود، و این معجزات به منزله‌ی دروس و سرمشق‌های ایمانی تلقی شوند که عقل‌های متحجر در مقابل آن‌ها واکنش مثبت نشان ‌دهند.

و اگر که به موسی÷نگاه کنیم، می‌بینیم که حیات وی با صندوقی آغاز شد که او را در رود نیل حمل کرد تا اینکه به قصر فرعون رسید، آنگاه آسیه‌ی همسر فرعون آن را برداشته و موسی÷در قصر فرعون و در کنار ساحل نیل تربیت و بزرگ شد.

و معجزه‌ی موسی÷در دریا با حماقت فرعون و قومش شروع شد، خداوند سبحان نشانه‌های عذاب را بر سر آنان فرو فرستاد: مانند ملخ و قورباغه، سپس آخرین نشانه‌های عذاب دنیوی واقع شد، که آن همان نشانه‌ی خون است. در واقع آب‌های نیل به خونی مبدل شدند: که هیچکس نمی‌توانست از آن استفاده نماید، به سخن دیگر آن خون نشانه‌ی جدیدی از عذاب دنیوی برای قوم فرعون بود، چرا که نشانه‌های سابق از نو شناخته شده در محیط کشاورزی بود که حیات آن بستگی به آب رودخانه دارد خواه رودخانه آب خود را بیرون بریزد یا آن را از جاری‌کردن منع کند.

اما آخرین نشانه‌ای که قوم فرعون به وسیله‌ی آن معذب شدند، همان خون بود. و این رنگ جدیدی از عذاب بود که محیط و فضای مصر به آن عادت نکرده بود، در واقع آب‌های نیل به خون تبدیل شدند، البته این تغییر و تحول تنها برای مصری‌های تابع فرعون انجام شد و گرنه موسی÷و قومش آب معمولی نیل را می‌نوشیدند، هر شخص مصری که کاسه‌اش را پر می‌کرد تا آب بنوشد، چنین مشاهده می‌کرد: که کاسه‌اش پر از خون است.

این نشانه‌ای از نشانه‌های عذاب، به مثابه‌ی صدمه و آسیبی بود که مصری‌ها و قصر فرعون به خاطر آن به لرزه درآمدند، در حقیقت آن خون نشانه‌ای ترسناک و بلایی بزرگ بود. مصری‌ها و قوم فرعون پناهگاهی جز موسی÷نیافتند تا به او متوسل شوند و از عذاب این نشانه ترسناک رهایی یابند. به همین خاطر پیش او رفته و دست به دامنش شدند و از او خواهش کردند که در مقام دعا به درگاه خدای خود برآید، به او گفتند: که در مقابل آن، دیگر کاری به کار بنی اسرائیل نخواهند داشت، بعد از آنکه از خروج و منع آن‌ها قبل از این، بارها و بارها جلوگیری کرده بودند.

موسی÷به توسل و خواهش‌های آن‌ها که بارها آن را در وضعیت‌های گوناگونی تکرار کرده و هرگز به قول‌ها و پیمان‌ها خود عمل نکرده بودند، پاسخ مثبت داد و از خدای خود خواست تا عذاب را از آن‌ها دفع نماید و این بود: که آب دوباره صاف و زلال شد، و مردم از آن نوشیدند و لذت بردند، اما هنگامی که وقت اجرای وعده و وفا به قولی که به موسی÷داده بودند نزدیک شد، سرباز زدند، فرعون هم اجازه نداد: تا موسی÷بنی اسرائیل را همراهی نموده و آنان را از مصر کوچ دهد. و این امر بیشتر در هاله‌ای از ابهام فرو رفت، در واقع فرعون در کفر خود غرق شد و بر هجوم بر موسی÷افزود، و در بین قوم خود اعلان کرد: که من خدا هستم و گفت: آیا مملکت مصر و این رودهایی که در زیر قصرهای من جاری است، متعلق به من نیست؟ و فرعون اعلان کرد: که موسی جادوگری بسیار درغگوست، و از طرفی مردی فقیر است که حتی دست‌بندی از طلا هم در اختیار ندارد.

قرآن کریم تمامی این منظره‌ی اضطراب‌آور را بازگو کرده و می‌گوید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٦ فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَضۡحَكُونَ ٤٧ وَمَا نُرِيهِم مِّنۡ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٤٨ وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ ٤٩ فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ ٥٠ وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِي قَوۡمِهِۦ قَالَ يَٰقَوۡمِ أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِي مِن تَحۡتِيٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٥١ أَمۡ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ مَهِينٞ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ ٥٢ فَلَوۡلَآ أُلۡقِيَ عَلَيۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مُقۡتَرِنِينَ ٥٣ فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ ٥٤[الزخرف:۴۶- ۵۴].

«ما موسی را همراه با معجزات خود به سوی فرعون و درباریانش روانه کردیم. (موسی به آنان گفت:) من فرستاده‌ی پروردگار جهانیان هستم، هنگامی که (موسی) معجزات ما را به آنان نشان داد، ناگهان همگی بدان‌ها خندیدند، هیچ معجزه‌ای به آنان نشان نمی‌دادیم مگر آنکه یکی از دیگری بزرگتر و مهمتر بود. (هنگامی که به سرکشی خود ادامه دادند) ایشان را به انواع بلایا مبتلا کردیم تا شاید (به راه حق) بازگردند و توبه نمایند، و گفتند: ای ساحر! پروردگارت را با توسل به عهدی که با تو کرده است. برای ما فرا بخوان، (تا ما را از این عذاب رهایی دهد، و مطمئن باش) ما راه هدایت را در پیش خواهیم گرفت. و چون عذاب را از آنان دور نمودیم، شروع به پیمان‌شکنی کردند. فرعون در میان قوم خود ندا در داد و گفت: ای قوم من! آیا مملکت مصر و این رودها که در زیر (قصرهای) من جاری هستند، از آن من نیستند؟ آیا (ضعف موسی و شکوه مرا) نمی‌بینید؟ اصلاً من از این مردی که پست و ناتوان است و هرگز نمی‌تواند واضح و روشن حرف بزند و منظور خود را به طور واضح بیان نماید، برتر هستم. اگر راست می‌گوید (که از یک طرف) پیامبر خدا و (از طرف دیگر) دارای مقامی بس والا است، پس چرا دستبندهای زرین به وی داده نشده است؟ و یا چرا فرشتگان همراه وی نیامده‌اند؟ فرعون (جهت تداوم بخشیدن به استبداد خود) قوم خویش را فرومایه و ناآگاه بار آورد (و آنان را در سطح پایینی از فرهنگ و رشد فکری نگاه داشت) و ایشان هم از او پیروی کردند، در واقع آنان قومی فاسق بودند».

و بدین‌سان فرعون مغرورانه و مستبدانه قدم در وادی حکومت گذاشت، در نتیجه برای موسی÷روشن شد که او و قومش هرگز به رسالت آسمانی وی ایمان نخواهند آورد، هرچند که در این زمینه وعده و قول بدهند، در ضمن فرعون هرگز از تعذیب و اذیت و آزاررسانی به قوم بنی اسرائیل و خوار جلوه‌دادن آنان، دست برنخواهد داشت.

موسی÷احساس کرد: که دیگر امیدی به اینان نیست و مشاجره و بگو مگو با رئیس و مهترشان – فرعون – بی‌فایده است، زیرا آنان در عقلانیت خود را به روی ایمان بسته بودند، از سویی هم چشم‌های خود را بسته بودند تا جمال خالق را نبینند و از نظام آفرینش که در مقابل‌شان است، درس عبرت نگیرند و همچنان در خواب غفلت باقی بمانند. سرانجام موسی÷دست به دعا برداشت، دعایی که این دفعه با حالتی آکنده از خشم و کوبندگی گفته شده و برگشتی در آن وجود نداشت.

موسی همراه با برادرش هارون– که او هم به این نتیجه رسیده بود: که دیگر دعوت قوم فرعون بی‌فایده است – ایستاد و هردو، دستان‌شان را به سوی آسمان بلند کردند و در مقام دعا برآمدند، موسی÷گفت:

﴿يَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ لَّا يُؤۡمِنُونَ ٨٨ فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ ٨٩[الزخرف: ۸۸- ۸۹].

«پروردگارا! اینان قومی هستند که به هیچ وجه ایمان نمی‌آورند، پس از ایشان درگذر و سلامِ (جدایی را به آنان) بگو. به زودی خواهند دانست».

و این بود که خدای سبحان دعای فوق را استجابت فرمود، و اینگونه موسی و هارون «» را مورد خطاب قرار داد:

﴿قَدۡ أُجِيبَت دَّعۡوَتُكُمَا فَٱسۡتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ٨٩[یونس:۸۹].

«دعای شما مقبول واقع شد، لذا در (راستای تبلیغ رسالت خود) ثابت‌قدم باشید، و دنباله‌رو راه کسانی نباشید که نمی‌دانند (و جاهل هستند)».

به نظر شما گام و نقشه‌ی آینده‌ی آن‌ها چه باید باشد؟ و موسی÷چه کاری باید انجام دهد؟

در واقع به موسی÷امر شد: که از مصر خارج بشود و نیز به وی اجازه داده شد تا همراه با قومش از آن دیار خارج شود.

و شگفت اینکه هنوزهم بعضی از قوم بنی اسرائیل به رسالت موسی÷ایمان نیاورده بودند. و به همین خاطر است که خدای سبحان احوال آن‌ها را در آیات خود ذکر می‌نماید:

﴿فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَىٰٓ إِلَّا ذُرِّيَّةٞ مِّن قَوۡمِهِۦ عَلَىٰ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِمۡ أَن يَفۡتِنَهُمۡۚ وَإِنَّ فِرۡعَوۡنَ لَعَالٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ٨٣[یونس: ۸۳]. «پس کسی به موسی ایمان نیاورد مگر عده‌ای از فرزندان قومش که در عین حال از فرعون و قومش می‌ترسیدند که آنان را دچار فتنه نمایند یا عذابشان دهند. به‌راستی فرعون در زمین جاه‌طلب بود و در زمره‌ی تجاوزکاران و سرکشان قرار داشت».

و بدین ترتیب امر فرعون به انتها رسید و مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که برای جرایم آن کافر ملعون حد و حدودی قایل شود، آن هم بعد از آنکه به تمامی راه‌های دعوت پشست پا زد و از رحمت خدای مهربان خارج شد.

به موسی÷چنین فرمان داده شد: که از مصر خارج شود و در این راستا از فرعون بخواهد تا بنی اسرائیل را برای شرکت در جشن مخصوصی اجازه دهد.

فرعون هم برخلاف میلش به آنان اجازه داد، بنی اسرائیل هم خود را برای خروج از مصر آماده کردند و زیورآلات خود و بسیاری از زیورآلاتی را که از مصری‌ها به قرض گرفته بودند، با خود برداشتند و به هنگام فرا رسیدن شب، بنی اسرائیل خارج شدند، در حالی که موسی÷در جلوی آن‌ها حرکت می‌کرد و آن‌ها را به سمت دریای سرخ به پیش می‌راند که دست آخر مسیر آن‌ها به بلاد فلسطین منتهی می‌شد.

ولی دیری نپائید: که دستگاه‌های اطلاعاتی و جاسوسی فرعون از این موضوع آگاه شدند و آن را به اطلاع فرعون رساندند.

همین که فرعون از خبر خروج شبانه‌ی بنی اسرائیل به سرکردگی موسی÷آگاه شد، عصبانی شد و آتش خشم در وجودش زبانه کشید و دستور داد: تا تمامی لشکریانش از تمامی شهرهایی مصر جمع شوند، و در سیاق دستورات خود گفت که موسی÷او را خشمگین ساخته و گفت: ﴿وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ ٥٥[الشعراء: ۵۵]. «و ما را خشمگین کرده‏اند». در واقع موسی÷مرا عصبانی کرده است و اکنون در ملأ عمومی اعلام می‌کنم: که موسی÷و بنی اسرائیل باید کشته شوند.

و در مدت زمان کمی فرعون لشکر بزرگی جمع کرد و جهت تعقیب و کشتن موسی÷آمد، لشکر فرعون به سرعت خارج شد، منظره‌ی آن لشکر بزرگ بسیار هولناک و وحشتناک به نظر می‌رسید، چون از یک طرف تعداد سربازان آن بسیار زیاد بود و از طرف دیگر اسلحه‌های فراوانی با خود (در آن وقت) حمل می‌کردند. این در حالی بود که بنی اسرائیل تنها مقدار کمی از اسباب و اثاثیه‌ی خود را با خود برداشته و با حالتی آکنده از ترس از مصر خارج شده بودند.

تعقیب سخت آغاز شد و لشکر فرعون با سرعت هرچه تمامتر به پیش می‌تازید و با اسب‌های خود راه را طی می‌کرد، در حالی که موسی÷و بنی اسرائیل به خاطر کثرت اسباب و وسایلی که بر پشت و شانه‌های‌شان حمل می‌کردند – اسبابی که دوست داشتند تا آن‌ها را برای خود نگه دارند – با آن سرعت حرکت نمی‌کردند، لشکر فرعون به موسی÷و قومش نزدیک شد، و هر وقت که بنی اسرائیل به پشت سر خود نگاه می‌کرد، این لشکر بزرگ، آن‌ها را به شدت می‌ترساند. از فاصله دور گرد و غبار زیادی به راه انداخته شد که دلیل بر نزدیک‌شدن لشکر فرعون بود و عملاً هم نزدیک شد و پرچم‌های لشکر نمایان شد، قوم موسی÷سراسر از ترس و وحشت شد، در واقع آن وضعیت پیش آمده یک بحران بسیار خطرناک بود. بنی اسرائیل دریا را جلوی خود دیدند در حالی که دشمن ظالم پشت سرشان به تعقیب‌شان می‌پردازد تا کارشان را یکسره نماید و آن‌ها فرصت دفاع‌کردن از خود را ندارند، چون مجموعه‌ای از زنان و کودکان و مردان غیر مسلح هستند.

اگر فرعون به آن‌ها برسد، تمامی آن‌ها را سر خواهد برید و کسی را باقی نخواهد گذاشت.

مردم از شدت ترس شروع به گریه‌کردن کردند و صداهایی بلند شد که می‌گفتند: به دادمان برس ای موسی! چیزی نمانده که فرعون به ما برسد.

آنگاه موسی÷به آرامی و با اطمینان خاطر به آنان گفت: ﴿قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢[الشعراء: ۶۲]. «(موسى) گفت: چنین نیست؛ بى‏گمان پروردگارم با من است و راه نجاتمان را به من نشان خواهد داد».

موسی÷در آن لحظات بحرانی به خدایی خود پناه برد، چرا که جز وی پناهگاه دیگری وجود ندارد، آنگاه دستوری روشن و وحی کامل دریافت کرد مبنی بر اینکه با عصای خود به دریا بزند.

این وحی الهی در قرآن کریم چنین آمده است:

﴿فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِينَ ٦٠ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢ فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرۡقٖ كَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِيمِ ٦٣[الشعراء: ۶۰- ۶۳].

«(فرعون و فرعونیان) بنی اسرائیل را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب بدیشان رسیدند. هنگامی که هردو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار می‌گردیم (و هلاک می‌شویم). (موسی) گفت: چنین نیست. پروردگار من با من است (قطعاً به راه دشمنم نمی‌سپارد و به راه نجات) رهنمودم خواهد کرد. به دنبال آن به موسی پیام دادیم که عصای خود را به دریا بزن (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت، و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی اسرائیل در جاده‌ای حرکت کرد)».

موسی÷فرمان خدای خود را اجرا کرد و با عصای خود ضربه‌ای به دریا زد که دریا به دو نیمه شکافته شد. در واقع شکافته‌شدن دریا معجزه‌ی چشم‌گیری بود که خدای سبحان به خاطر اعطای آن بر موسی÷منت نهاد.

در وسط دریا راهی خشک و سخت شکافته شد و امواج دریا به مانند کوهی راسخ از دو طرف راست و چپ درآمدند، و موسی÷و قومش در وسط آن معجزه‌ی شگفت‌انگیزی که می‌بایست لشکریان جبهه‌ی باطل که به تعقیب آنان می‌پرداختند، از آن درس عبرت بگیرند، به راه افتادند.

موسی÷در جلو حرکت کرد و بنی اسرائیل را در وسط گذرگاه دریا به حرکت درآورد. با هر مقیاس و معیاری آن پدیده را بسنجیم، می‌بینیم که معجزه‌ی چشم‌گیری بیش نیست، راهی خشک میان امواجی از دریا که از راست و از شمال موج می‌زند و می‌خروشد و راهی را که در وسط دریا شکافته شده است غرق نمی‌کند، و شگفت اینکه لشکر فرعون پشت سر آنان بدون اینکه تعمق و تأملی در آن معجزه ورزند، آن مسیر را دنبال می‌کردند.

باری، امواج بالا و پایین می‌آمدند، اما به راه شکافته شده وسط دریا نمی‌رسیدند تا جایی که چنین به نظر می‌آمد که گویا دست‌های پنهانی آن‌ها را نگاه داشته و نمی‌گذارند که این راه را فرو پوشانند و غرق نمایند.

فرعون به دریا رسید و این معجزه را ملاحظه کرد، دریا را دید: که به دو نیمه شکافته شده است، و راه خشکی را در آن یافت، در وهله‌ی نخست احساس ترس کرد، اما به عناد و سرکشی خود افزود و هرگونه تأمل و عبرت‌گیری از این واقعه را به طاق نسیان سپرد و به درشکه‌چی خود دستور داد: تا در این راه عجیب و غریب حرکت نماید، به ناچار درشکه‌اش با سرعت به راه افتاد و مشغول طی‌کردن راه شد، لشکر قوی فرعون هم در این راه به وی ملحق شد، تعقیب اینجا و آنجا شدت گرفت تا جایی که هردو طرف یکدیگر را می‌دیدند، لکن موسی÷و قومش قبل از آنکه فرعون به آن‌ها برسد از دریا عبور کرده بودند و به هنگام خروج آخرین فرد بنی اسرائیلی از راه دریا و ایستادن وی در ساحل دیگری، موسی÷به دریا رو کرد و خواست با عصایش به آن بزند تا دوباره مثل اولش شود، اما خدای سبحان به موسی÷وحی کرد: که دریا را به حال خود بگذارد.

موسی÷می‌خواست دریا فاصل و مانع بین او و فرعون شود تا قومش از ظلم و ستم فرعون رهایی یابند، از ترس آنکه فرعون به آن‌ها برسد و آن‌ها را موررد شکنجه و آزار قرار دهد و اگر وی عصایش را به دریا می‌زد چه بسا شرایط تغییر می‌کرد، شرایط و احوالی که ما نمی‌دانیم چگونه می‌بودند اما خدای سبحان به گفت:

﴿وَٱتۡرُكِ ٱلۡبَحۡرَ رَهۡوًاۖ إِنَّهُمۡ جُندٞ مُّغۡرَقُونَ ٢٤[الدخان: ۲۴].

«دریا را باز و گشاده به حال خود واگذار، زیرا آنان لشکری هستند که (به زودی) غرق می‌شوند».

اراده خداوند اینگونه خواست و میل کرد، در واقع خداوند خواست فرعون را غرق نماید، و به همین خاطر به موسی÷دستور داد: تا دریا را به حال خود واگذارد. فرعون همراه با لشکرش به نیمه‌ی دریا رسید، از نصف دریا هم گذشت و چیزی نمانده بود که به ساحل دیگری برسد.

در اینجا بود که خداوند سبحان به جبرئیل÷فرمان داد، آنگاه جبرئیل÷امواج دریا را به حرکت درآورد و در نتیجه امواج هم بر سر فرعون و لشکرش فرو ریختند.

و بدین ترتیب، فرعون و لشکرش غرق شدند و فرعون همراه کفر و عنادش غرق شد، «در واقع جبهه‌ی کفر غرق شد و جبهه‌ی ایمان نجات یافت» و هنگامی که فرعون در حال غرق‌شدن بود، جایگاه خود را در آتش جهنم مشاهده کرد، به همین خاطر به خود آمد و پرده از روی چشمانش زدوده شد و فهمید: که موسی÷راستگو و امین بوده و ساحر و دروغگو نبوده چنانکه وی در مقابل همه‌ی کفار قومش ادعا می‌کرد. و فهمید که خود، عبدی ذلیل است، و هرگز «خدا» نبوده چنانکه در مقابل مردم چنین می‌گفت و می‌پنداشت.

بلاخره فرعون وارد محنت‌ها و رنج‌های مرگ گردید. همچنین فهمید: که هنگامی که با موسی÷به جنگ برخاسته و دشمنی را پیشه کرد، کاملاً در اشتباه بوده لذا تصمیم گرفت که در این لحظه‌ی بحرانی ایمان بیاورد.

این لحظه در قرآن کریم در آیه‌ی کریمه‌ی زیر آمده است:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٩٠[یونس: ۹۰].

«تا اینکه غرقاب فرعون را در خود پیچید. (آنگاه) گفت: ایمان دارم که خدایی وجود ندارد، مگر آن خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و من از زمره‌ی فرمان‌برداران هستم».

آیا توبه‌ی فرعون پذیرفته شد؟ نه، توبه‌ی وی مورد قبول واقع نشد، زیرا وقتی توبه کرد که در حال مرگ و عذاب بود، و به همین خاطر جبرئیل÷به او گفت:

﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٩١[یونس: ۹۱].

«آیا اکنون (که مرگت فرا رسیده، از کردار خود پشیمان می‌شوی و توبه می‌کنی) در حالی که قبلاً سرکشی می‌کردی و از زمره‌ی تباهکاران بودی».

وقت تعیین شده برای توبه‌کردن به پایان رسیده و فرعون فرصت آن را از دست داده بود. دیگر کار به اتمام رسیده و دیگر برای فرعون راه نجاتی از غرق‌شدن و مرگ نیست، و تنها جسدش نجات خواهد یافت، و او خواهد مرد و امواج جسدش را به سوی ساحل می‌آورند، تا برای نسل‌های بعدی مایه‌ی عبرت و سرمشق شود. خدایفرمود:

﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗۚ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ ٩٢[یونس: ۹۲].

«ما امروز تو را به بدن (مرده‌ات) از آب بیرون می‌آوریم تا برای آیندگان عبرتی باشد و نشانی، که بیشتر مردمان از نشانه‌های ما ناآگاهند».

این معجزه‌ی دریایی موسی÷بود، در واقع آن معجزه یکی از آن معجزات بزرگی است که خدای سبحان آن‌ها را به بنده‌اش موسی÷بخشیده است. و چه بسیارند معجزات! [۲۶].

[۲۶]- مهمترین مراجع مورد استفاده قرار گرفته در این قسمت: ۱- تفسیر ابن کثیر. ۲- تفسیر قرطبی. ۳- تفسیر طبری. ۴- بدایه و نهایه: ابن کثیر. ۵- تاریخ طبری. ۶- قصص الانبیا: نجار. ۷- قصص الأنبیاء: ثعلبی. ۸- صحیح بخاری. ۹- صحیح مسلم. ۱۰- المستفاد من قصص الأنبیاء: د / عبدالکریم زیدان.