چشم اندازی به معجزات پیامبران

فهرست کتاب

۲- پس از صدها سال

۲- پس از صدها سال

پس از آنکه مردمان نسل قابیل به کارهای غیراخلاقی و فاحشه‌آمیز و ناپسندی چون شراب‌خواری اشتغال ورزیدند و ذکر و یاد خدای تبارک و تعالی را به طاق نسیان سپردند، از جانب خداوند تعالی نوح÷، در حالی که سیصد و پنجاه سال و بنا به قولی چهار صد و هشتاد سال از عمرش گذشته بود، مأمور اصلاح و هدایت آن‌ها شد.

نوح÷به مدت نه قرن و نیم، در میان قوم خود باقی و پایدار ماند (و پس از طوفان) هم مدت سه قرن و نیم دیگر در میان آنان زندگی کرد.

عده‌ای هم بر این باورند: که وی تنها یک صد و پنجاه سال به امر دعوت ملت خود اشتغال داشته و در سن ششصد سالگی سوار کشتی شده و پس از اتمام طوفان سیصد و پنجاه سال زندگی کرده است [۷].

اما آیات قرآن کریم گویای این مطلبند که وی به مدت نه صد و پنجاه سال در میان قومش بوده و چه به صورت آشکار و چه به صورت مخفیانه به ارشاد و اندرز آن‌ها همت گمارده است.

قرن‌ها یکی پس از دیگری سپری شدند، در حالی که در طی این مدت از ناحیه‌ی مردم توجه چندانی به دعوت و نصایح نوح÷نمی‌شد و غالب آن‌ها بر سر راه کفر و ضلالت خود باقی ماندند و به دایره‌ی «ایمانداران» نگرویدند. متأسفانه غالب اوقات، که نوح÷آن‌ها را به دین خدای سبحان دعوت می‌کرد، نه تنها جوابش را نمی‌دادند، بلکه کتکش هم می‌زدند. در اثر این کتک‌کاری‌های غیر انسانی، نوح÷از حال می‌رفت و بی‌هوش بر زمین می‌افتاد و هنگامی که به هوش می‌آمد، می‌گفت:

«خدایا، لطف و مغفرت خود را از قوم من دریغ نفرما، (و به خاطر این کارها بر آن‌ها خشم نگیر) چه از روی نادانی آن‌ها را انجام می‌دهند».

آری، این عکس العمل ناشایست از ناحیه‌ی آن مردمان سالیان متمادی ادامه داشته است. گاهی نوح÷در اثر کتک خوردن برای مدتی چند در بستر بیماری می‌افتاد تا جایی که او را در پارچه می‌پیچیدند و مردم تصور می‌کردند که دیگر مرده است [۸].

اما چون بهبود می‌یافت، دوباره به میان آن‌ها می‌رفت، و به دعوت و فراخوانی آن‌ها می‌پرداخت.

پشتکاری که نوح÷در این زمینه داشت، پدران را وادار می‌کرد تا به فرزندان خود بگویند: «دعوت نوح امری تازه و جدید نیست، چه او در دوران اجداد و نیاکان ما هم می‌زیسته و آن‌ها را به رسالت خود دعوت می‌کرده است. از نظر اجداد ما، وی دیوانه‌ای بیش نبوده لذا هیچگاه دعوت وی را قبول نمی‌کنیم».

روزی پیرمردی عصا به دست و پسرش از کنار نوح÷عبور می‌کردند، پیرمرد همین که نوح÷را دید به پسرش گفت:

پسرم! خوب به این پیرمرد نگاه کن، مواظب باش که فریب حرف‌هایش را نخوری [۹]!! در آن هنگام پسر به پدر گفت: عصا را بده ببینم!

او پس از به دست گرفتن عصا، به جان نوح÷افتاد و حسابی کتکش زد [۱۰].

با این وصف نوح÷همچنان امیدوارانه به کار تبلیغ و ارشاد خود ادامه می‌داد، گرچه نتیجه‌ای را که می‌خواست، هرگز به دست نیاورد.

نوح÷قومش را به یکتاپرستی خداوند سبحان و پذیرش وحدانیت وی دعوت می‌کرد و آن‌ها را از پرستش و عبادت بت‌ها و طاغوت‌های (زمان) نهی می‌کرد و به آن‌ها می‌گفت:

﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥٩[الأعراف: ۵۹].

«(ای قوم من!) خداوند را بپرستید که جز وی کسی معبود شما نیست، من می‌ترسم (که اگر نافرمانی کنید) دچار عذاب روزی بزرگ (قیامت) شوید».

و نیز می‌گفت:

﴿أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ أَلِيمٖ ٢٦[هود: ۲۶].

«این که به غیر از خدای یگانه معبود دیگری را نپرستید، من می‌ترسم که شما دچار عذاب روزی دردناک شوید».

و همچنین نوح÷به آنان می‌گفت:

﴿يَٰقَوۡمِ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ ٢ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ٣[نوح:۲- ۳].

«ای قوم من! من برای شما بیم‌دهنده‌ی روشن و روشنگرم به اینکه خدا را بپرستید، و از او بترسید، و مرا پیروی کنید».

فکر می‌کنید، پس از آنکه نوح÷شب و روز آشکارا و نهان و با استفاده از روش‌های مختلف دعوت، اعم از ترغیب و ترهیب و... آن‌ها را به دین خدای دعوت کرد، آن‌ها چه جوابی به وی دادند؟!

می‌توان گفت که تمامی اقدامات دعوت نوح÷با شکست مواجه شده و اکثریت افراد قومش در راه ضلالت، سرکشی و پرستش بت‌ها باقی و تداوم یافته و در همه حال و شرایطی نسبت به وی ابراز خشم و کینه و عداوت کرده و از هیچ تلاشی جهت تحقیر و تمسخر وی دریغ نمی‌ورزیدند.

آنان به نوح÷می‌گفتند:

﴿إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٦٠[الأعراف: ۶۰].

«ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری می‌بینیم».

نوح÷در پاسخ به ایشان گفت:

﴿يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦١[الأعراف: ۶۱].

«ای قوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نشده‌ام، ولی من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیانم».

یعنی: چنانچه شما تصور می‌کنید، من نه تنها گمراه نیستم، بلکه فرستاده‌ی خدای رب العالمین هستم و بر راه راست گام برمی‌دارم، با همان خدایی که اگر به چیزی بگوید «پدید آی، آن هم پدید می‌آید» سپس نوح÷گفت:

﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٦٢[الأعراف: ۶۲].

«من مأموریت‌های (محوله از سوی) پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و شما را پند و اندرز می‌دهم و از جانب خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید».

ملاحظه می‌کنیم که نوح÷با مطالبی فصیح و قانع‌کننده که ناشی از ذکاوت وی است، به آن‌ها جواب می‌دهد.

قوم نوح÷به وی می‌گفتند:

﴿مَا نَرَىٰكَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰكَ ٱتَّبَعَكَ إِلَّا ٱلَّذِينَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ ٱلرَّأۡيِ وَمَا نَرَىٰ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّكُمۡ كَٰذِبِينَ ٢٧[هود: ۲۷].

«تو را جز انسانی مثل خود نمی‌بینیم. (لذا به پیامبری تو ایمان نداریم) ما می‌بینیم که جز افراد فرومایه و کوتاه‌فکر و ساده‌لوح ما (به تو نگرویده و) از تو پیروی نکرده است. (شما ای پیروان نوح،) شما را برتر از خود نمی‌بینیم، بلکه شما را دروغگو می‌‌پنداریم».

این برای قوم نوح÷مایه‌ی تعجب بود: که ببینند انسانی از میان خود آنان به مقام نبوت نایل آمده و دارد آن‌ها را به دین و آیین جدید فرا می‌خواند.

لذا به تحقیر پیروان نوح÷پرداخته و می‌گفتند:

«افرادی که به نوح÷ایمان آورده‌اند، ضعیف و فرومایه بوده و ما به مراتب از لحاظ اجتماعی و اصل و نسب و ثروت و دارایی بر آن‌ها برتری داریم. تنها انگیزه‌ای که آن‌ها را وادار به قبول دعوت نوح÷نموده، احساس ضعف و فقری است که می‌کنند، لذا در این راستا هیچگونه دقت نظر و تحقیقی انجام نمی‌دهند».

اما گویا این کفار از یاد خود برده اند: که مقوله‌ی حقیقت هویدا است و نیازی به تحقیق و کنکاش ندارد.

کفار همچنان نسبت به نوح÷و پیروانش معترض می‌شدند و با آنان به مجادله می‌پرداختند و می‌گفتند:

﴿وَمَا نَرَىٰ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلِۢ[هود: ۲۷].

«و ما هیچ فضیلتی برای شما نسبت به خود مشاهده نمی‌کنیم؛».

علاوه بر این‌ها، نوح÷و پیروانش را متهم به یاوه‌گویی و نشر اکاذیب می‌کردند:

﴿بَلۡ نَظُنُّكُمۡ كَٰذِبِينَ ٢٧[هود: ۲۷].

«بلکه ما شما را دروغ گو می‌پنداریم».

پس از اظهارات نابجای کفار، نوح÷به اثبات راستگویی و صداقت خود پرداخت و به آن‌ها فهماند: که در این زمینه هیچ اجباری بر آن‌ها نیست و دستمزدی هم از آن‌ها مطالبه نمی‌شود، چه پاداش وی را خداوند سبحان می‌دهد، و البته که از پاداش‌های آن‌ها بسیار مهمتر و بهتر است! نوح÷در ادامه‌ی اظهارات خود اعلام داشت: طرد مؤمنان از ناحیه من، امری است غیر ممکن. مگر نه اینکه آن‌ها به خدای یگانه ایمان آورده و دیگر از تبلیغات شما کافران متأثر نخواهند شد و کیان ایمان‌شان به لرزه در نخواهد آمد، نوح÷به آنان گفت:

﴿أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَءَاتَىٰنِي رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّيَتۡ عَلَيۡكُمۡ أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ ٢٨[هود: ۲۸].

«(ای قوم من! به من بگوئید:) اگر من دلیلی روشن از پروردگارم داشته باشم و خداوند از جانب خود رحمتی به من عطا فرموده باشد و این رحمت الهی (به سبب توجه شما به مادیات و غفلت از معنویات) بر شما پنهان مانده باشد، آیا می‌توانم شما را به قبول‌کردن آن وادارم، در حالی که شما آن را ناخوش می‌دارید و منکر آن هستید؟»

و سپس افزود:

﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ[هود: ۲۹].

«ای قوم من! من در برابر آن (تبلیغ و رسالت الهی) از شما مالی نمی‌خواهم، چرا که دستمزد من فقط بر عهده‌ی خداوند است».

و بازهم تأکید کرد:

﴿وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ ٢٩[هود: ۲۹].

«و من کسانی را که ایمان آورده‌اند، از خود نمی‌رانم، چه آن‌ها (در روز قیامت) خدای خود را ملاقات می‌نمایند، و اما من شما را گروهی نادان می‌بینم».

مناقشه و مجادله‌ی کفار با نوح÷و یارانش سالیان متمادی ادامه داشته و چنانچه نسلی از آن‌ها در معرض انقراض و نابودی قرار می‌گرفت، به نسل جدید سفارش می‌کرد: که از پذیرفتن دعوت نوح÷خودداری کند و بدان پشت پا زند و تا می‌تواند به پیکار با آن بپردازد.

و بدین سان همگی که کودکان به سن بلوغ می‌رسیدند، و ظاهراً تا اندازه‌ای از لحاظ رشد عقلی کامل می‌شدند، والدین در کنار آن‌ها می‌نشستند و به آن‌ها می‌گفتند: تا زنده هستید، هرگز به دعوت نوح÷لبیک نگوئید و آن را قبول ننمایید!!

کفار به نوح÷می‌گفتند:

﴿يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا[هود: ۳۲].

«ای نوح، با ما مجادله کردی، (تا به تو ایمان بیاوریم) و مجادله را طولانی کردی».

آن‌ها پس از مناقشات فوق از نوح÷خواستند: تا معجزاتی را به آن‌ها نشان دهد، چه در فکر و خیال خود، تحقق آن را غیر ممکن می‌دانستند، آیه‌ی زیر بیانگر این مورد است:

﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٣٢[هود: ۳۳].

«اگر راست می‌گویی آنچه که ما را از آن می‌ترسانی، به ما برسان».

واکنش نهایی نوح÷هم به شرح زیر بود:

﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡۚ هُوَ رَبُّكُمۡ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٣٤[هود: ۳۴].

«هرگاه خداوند بخواهد شما را (به خاطر فساد درون و گناهان فراوان) گمراه و هلاک نماید، نصایح من برای شما سودمند نخواهد بود، چنانچه بخواهم شما را نصیحت نمایم، او پروردگار شماست و به سوی او باز گردانده می‌شوید».

چنانکه وحی الهی هم مؤید این مطلب بود که دیگر کار ارشاد و تبلیغ نوح÷، مثمر ثمر نخواهد بود و جز معدود افرادی که ایمان آورده‌اند، کسی دیگر ایمان نخواهد آورد:

﴿وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦[هود: ۳۶].

«به نوح وحی شد که دیگر هیچکس از قوم تو ایمان نخواهند آورد، جز کسانی که (قبلاً) ایمان آورده‌اند، لذا به خاطر کارهایی که انجام می‌دهند غمگین مباش».

پس به وحی الهی فوق، نوح÷منتظر دستورات و اوامر بعدی خداوند سبحان شد.

[۷]- تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۸۰. [۸]- عرائس، ثعلبی، ص ۴۷. [۹]- مرجع سابق، ص ۴۷. [۱۰]- قصص الأنبیاء، اثر ابن کثیر، ص ۶۵.