۲- عصا
در واقع (عصای موسی÷) معجزهای از معجزات است که بنا به مشیت الهی چنانکه میباید شد، اما اهمیت آن در نظرگاه موسی÷در دو چیز خلاصه میشود: ۱- بر آن تکیه میکنم. ۲- گوسفندان را به وسیلهی آن میرانم.
اما نظر به اینکه موسی÷پیامبر است و بیتردید کلام پیامبران هم سرشار از حکمتها و فلسفهها است، و اتفاقات امروزه هم – به تقدیر الهی – خود تفسیری بر آنها میباشند، بعد از دو مورد فوق میگوید: «البته فایدههای دیگری هم برای من دارد».
عصای موسی÷دارای نامهای مختلف بوده که علما آنها را ذکر کردهاند، بعضی گفتهاند: نامش «ماسا» و بنا به قولی «نفعه» و «غیاث» و بنا به قولی دیگر «علیق» بوده و طول آن به ده ذراع – برابر طول موسی÷– رسیده است [۲۷].
و در ارتباط با عصای موسی÷داستانها و حکایتهای فراوانی گفته شده: که مورخان و اصحاب کتب سیره بدانها پرداختهاند، از جمله گفتهاند: عصای موسی÷دارای دو سر و یک قلاب و سرنیزهی تیز در پایینترین سر آن بوده است، و اینکه هنگامی که موسی÷به غاری وارد میشد یا در شبی بسیار تاریک به راه میافتاد، آن دو سر عصا به مانند شمعی میدرخشیدند و راه را برای وی روشن میکردند [۲۸].
و بازهم در مورد عصای موسی÷میگویند: به زمین کوبیده میشد و در نتیجهی آن طعامی از دل زمین بیرون میآمد که برای یک روز موسی÷کافی بود، و موسی÷به آن ضربهای به کوهی صعب العبور و پر از سنگلاخ و ضربهای به سنگ و خار میزد، آنگاه راهی گشوده برای او در آن پدید میآمد و چیزهایی غیر از اینها از اقوال و خصوصیاتی که زیاد نمیخواهیم در باره آنها سخن بگوییم، چرا که از میزان صحت آنها خبر نداریم.
موسی÷مدت تعیینشده را سپری و در اثنای آن با دختر شعیب÷به نام «صفورا» ازدواج کرد، و تصمیم گرفت: از مدین خارج شود. بنابراین، همراه با عیالش از سرزمین مدین به سوی بلاد شام قصد عزیمت کرد، این کوچ در حالی که صورت میگرفت، که فصل سرد و یخبندان زمستان و تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود و همسرش و گوسفندانی که شعیب÷به عنوان دستمزدکارش به او داده بود، همراه موسی÷بودند.
و بدین ترتیب، موسی÷از راه خشکی و (بیابانی) شام حرکت کرد و به خاطر ترس از پادشاهانی که در شام بودند از شهرها و آبادیهای آن عبور نکرد، و بزرگترین تصمیمش در آن روز – حتی المقدور – خارجکردن برادرش «هارون» از مصر بود. بنابراین، موسی÷در مسیر جادهی بیابانی شام به حرکت افتاد، در حالی که اصلاً به راه آشنا نبود. و به همین خاطر ناخودآگاه به جانب کوه طور دست راست غربی، در شامگاه سرد و یخبندان زمستانی رسید، تاریکی شب سایهی خود را بر آن منطقه گسترانیده آسمان هم شروع به رعد و برق و باران باریدن کرده بود، و از سوی دیگر همسرش هم در نه ماهگی دوران بارداری خود به سر میبرد و به طور ناگهانی دچار درد زایمان شد. موسی÷به جهت ترس از اینکه مبادا همسرش با این حال و روزی که دارد، در این هوای سرد و تاریک اتفاقی برایش بیفتد، دچار تحیر شدیدی شده بود و در حالی که موسی÷در چنین شرایطی به سر میبرد، ناگهان در جانب کوه طور نوری را مشاهده کرد و گمان برد: که آتش است، آنگاه به عیالش گفت:
﴿ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِقَبَسٍ أَوۡ أَجِدُ عَلَى ٱلنَّارِ هُدٗى ١٠﴾[طه: ۱۰].
«اندکی توقف کنید که آتش دیدهام، امیدوارم از آن آتش، شعلهای برایتان بیاورم، یا اینکه در اطراف آتش راهنمایی را بیابم».
منظورش این بود که ای کاش! در آنجا کسی را بیابم که مرا بر راهی که گمش کردهام راهنمایی کند، هنگامی که به سوی آتش رفت و بدان نزدیک شد نور عظیمی را دید: که از فراز آسمان به سوی درخت بزرگی که آنجا بود، گسترده شده بود، موسی÷وارد وادیای شده بود، که بدان «طوی» میگفتند که در آنجا سکوت و آرامش خاصی همه جا را فرا گرفته بود، موسی÷به آتش نزدیک شد، چیزی نمانده بود که کاملاً بدان نزدیک شود که صدایی را شنید: که او ندا میزد:
﴿أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨﴾[النمل:۸]. «پس هنگامى که موسی نزدیک آتش رسید، ندا آمد: والا و پربرکت است آنکه در آتش و پیرامون آن است؛ الله که پروردگار جهانیان است، بس پاک و منزه میباشد».
ناگهان موسی÷از حرکت ایستاد و دچار تب و لرز شد و احساس کرد: که نه تنها آن صدا از یک جا نمیآید، بلکه از هرجا میآید.
موسی÷از ناحیهی سرزمین راست خود را در منطقهی مبارکی (چون کوه طور) از میان یک درخت ندا زده شد، زمین از ترس و خشوع لرزید در حالی که خداوند ندا میزد:
﴿إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ﴾[طه: ۱۲]. «همانا من پروردگار تو هستم».
﴿فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡكَ إِنَّكَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى ١٢﴾[طه: ۱۲].
«پس کفشهایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مقدس «طوی» هستی».
هنگامی که این کلام را شنید، دانست که او پروردگارش است، قلبش تپید و زبانش کند شد و بنیهاش ضعیف گشت و به انسان زندهای مبدل گشت، تو گویی مردهای بود که اکنون روح حیات در او – بیآن که حرکت کند – جریان دارد. و علت اینکه خداوند به موسی÷امر فرمود: که با پای برهنه قدم در آن سرزمین پاک بگذارد، تا به برکت آن دست یابد، این است که آن سرزمین، سرزمین مقدس است، و بعضی از علما گفتهاند: پا برهنه وارد شدن به یک مکان مقدس، از جمله نشانههای تواضع و احترام و تهذیب باطن است.
سپس موسی÷وحی الهی را که به او ابلاغ کرد، که او پیامبری برگزیده از جانب خداوند است، دریافت نمود:
﴿وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُكَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا يُوحَىٰٓ ١٣ إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤ إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكَادُ أُخۡفِيهَا لِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا تَسۡعَىٰ ١٥ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنۡهَا مَن لَّا يُؤۡمِنُ بِهَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَتَرۡدَىٰ ١٦﴾[طه: ۱۳- ۱۶].
«و من، تو را برگزیدم؛ پس به آنچه وحی میشود، گوش بسپار. همانا من الله هستم که هیچ معبود برحقی جز من وجود ندارد؛ پس مرا عبادت و پرستش کن و نماز را برای یاد من برپا دار. بیگمان قیامت، آمدنی است؛ میخواهم زمانش را پنهان نمایم تا هرکس به پاداش و سزای کردارش برسد. پس کسی که به آخرت ایمان نمیآورد و پیرو خواستههای نفسانی خویش است، تو را از ایمان به رستاخیز بازندارد که هلاک خواهی شد».
و سپس نقش عصا که بنا به مشیت الهی میبایست معجزهای از معجزات موسی÷باشد، به میان آمد، آنجا که خدای مهربان و بخشنده از بندهی خود موسی÷در بارهی آن عصا سؤال کرد:
﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ ١٧﴾[طه: ۱۷].
«ای موسی! در دست راست تو چیست؟»
موسی÷پاسخ داد – آن هم پاسخ یک انسانی که در راستای شناخت و معرفت محدودیتهایی دارد – و گفت:
﴿قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مََٔارِبُ أُخۡرَىٰ ١٨﴾[طه: ۱۸].
«آن عصای من است که بر آن تکیه میکنم و با آن برای گوسفندانم (از درختان) برگ میریزم وبرایم منافع و فواید دیگری نیز دربر دارد».
و موسی÷از این حد پا فراتر نگذاشت و دیگر حرفی نزد، چه این حدودی وی به مانند یک انسان است – و فواید دیگر که آن عصا دارد، موسی÷بدانها آگاه است – مثلاً هنگامی که آن را پرتاب میکند، میبیند که به افعی سیاه و بسیار بزرگی مبدل میشود که بر زمین میخزد، و دهانش را باز میکند در حالی که دوازده دندان نیشی دارد و در همین حال صدای گوشخراش و ترسناکی از خود درمیآورد که نگو و نه پرس! و چشمانش به مانند برق میدرخشید. و در یک کلام به بزرگی اژدها و به سبکی جن و نرمی مار بود، و این توصیف برابر با نص قرآن کریم است آنجا که میفرماید:
﴿فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ ١٠٧﴾[الأعراف: ۱۰۷].
«(موسی عصا را انداخت) که ناگهان اژدهایی آشکار شد».
و در جایی دیگر:
﴿كَأَنَّهَا جَآنّٞ﴾[النمل: ۱۰].
«(موسی دید عصایش) همچون مار (حرکت میکند)».
و در جایی دیگر:
﴿فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ ٢٠﴾[طه: ۲۰].
«ناگاه ماری را دید که نهیب میبَرَد».
به چشمانداز گفتگوی میان موسی÷و پروردگارﻷبرمیگردیم. بعد از آنکه موسی÷آنچه را که در دست راستش بود تعریف کرد و گفت: آن عصای من است، ناگهان فرمان الهی او را مورد خطاب قرار داد و گفت:
﴿أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ ١٩﴾[طه: ۱۹].
«ای موسی عصا را بینداز».
موسی÷عصا را از دستش پرتاب کرد در حالی که تعجبش زیاد شده بود، به طور ناگهانی با منظرهی عجیبی رو به رو شد، آن عصا به اژدهایی عظیم الجثه مبدل شده بود که با سرعتی وحشتناک حرکت میکرد، موسی÷نتوانست در مقابل ترس خود مقاومت کند، و احساس کرد که بدنش به شدت میلرزد، در نتیجه بلافاصله – از ترس – به عقب برگشت و چند قدم دورتر رفت، هنوز چند گامی برنداشته بود که خداوند او را ندا زد:
﴿يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠﴾[النمل: ۱۰].
«ای موسی نترس، چرا که رسولان در نزد من هراس به خود راه نمیدهند».
﴿أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ ٣١﴾[القصص: ۳۱].
«پیش بیا و نترس که تو از آن مار در امانی».
موسی÷برای چند لحظه ایستاد و سپس به جایگاه اول خود بازگشت، در حالی که از اژدهایی که رو به رویش بود میترسید. آخر چگونه موسی÷در مقابل اژدهایی میتواند بایستد که شروع به جست و خیز کرده و سرش را بلند و دهانش را باز میکند؟!
بازهم صدای روحبخش الهی باز آمد و او را اینگونه خطاب قرار داد:
﴿خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ﴾[طه: ۲۱].
«آن را بگیر و نترس».
چطور آن مار را بگیرد در حالی که حرکت میکند؟! سابقه نداشته است که موسی÷اژدهایی به این بزرگی را در دستانش گرفته باشد، - چه با این کار مرگ خود را حتمی میکند – چه کسی جرأت این کار را دارد؟ اما از جانب خداوند به موسی÷گفته میشود: ﴿خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١﴾[طه: ۲۱] «نترس و آن را بگیر که ما آن را به مانند اول میگردانیم».
موسی÷برای چند لحظه دچار شک و تردید و ترس و هراس شد و با احتیاطی شدید اندک اندک به آن مار نزدیک شد، موسی÷دستش را که در حال لرزیدن بود دراز کرد، جامهی آستین گشادی را بر تن داشت، آستین آن را بر دستش پیچید در حالی که از آن اژدها کاملاً میترسید، آنگاه ندا آمد که: دستانت را بیرون بیاور! آنگاه آستین را از دستش باز کرد و دستش را زیر سر آن اژدها قرار داد و هنگامی که دستش را داخل کرد و اژدها را لمس کرد دید: که آن همان عصایش است و دستش در بین دو سر عصایش قرار دارد، آن هم درست همانجایی که قبلاً میگذاشت.
سپس بار دگر فرمان الهی موسی÷را اینگونه مورد خطاب قرار داد:
﴿ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِ﴾[القصص: ۳۲].
«دست خود را در گریبانت فرو بر، بدون اینکه به عیب و نقصی (همچون بیماری برص مبتلا باشد) سفید و درخشان (بسان ماه تابان) بیرون میآید وبرای رهایی از دلهره وترس بازویت راجمع کن (تا آرامش خود را باز یابی)».
موسی÷دستش را در گریبانش فرو برد و سپس آن را بیرون آورد، در حالی که مانند ماه میدرخشید، به طوری که چشم از دیدن درخشش زیبایش عاجز میشد، این معجزه تأثیرپذیری موسی÷را افزایش داد و چنانکه خداوند سبحان به وی فرموده بود: ﴿وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِ﴾[القصص: ۳۲] «برای رهایی از ترس ودلهره بازویت را جمع کن» که آنگاه ترسش از بین رفت و احساس آرامش کرد و اعضای بدنش از لرزش باز ایستاد، و تعادل خود را باز یافت، و بعد از آنکه خداوند این دو معجزه را به او نشان داد، به او دستور داد: تا به نزد فرعون برود و به آرامی و مهربانی او را به سوی خداوند فرا بخواند، آنگاه موسی÷ترس خود را از فرعون آشکار کرد و به خدای خود گفت: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ ٣٣﴾[القصص: ۳۳]. «پروردگارا، من یکی از فرعونیان را کشتهام و میترسم که مرا بکشند».
موسی÷به این نکته پی نبرده بود: که این عصایی را که معجزاتی – که پیشتر بیان کردیم – را از آن دیده بود، در پرتو قدرت الهی قادر خواهد بود که ارکان و تمامی ملک و حکومت فرعون را به لرزه دربیاورد.
لذا چون موسی÷از احوال «غیب» آگاه نبود و نمیتوانست آن را درک کند، از خداوند متعال خواست: که برادرش هارون÷را هم با او بفرستد.
و این بود خدای سبحان به پیامبرش موسی÷اطمینان بخشید و به او گفت: ﴿لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾[طه: ۴۶]. «من همراه شما دو نفر خواهم بود و هم میشنوم و هم میبینم». فرعون نیز علیرغم قدرت و سلطهاش هرگز نمیتواند به شما گزندی برساند، و خداوند به موسی÷فهماند: که او غالب و پیروز است. آیات کریمهی زیر تمام آنچه را که ما در این قسمت در بارهی عصا ذکر کردیم، روایت کردهاند.
خداوند میفرماید:
﴿وَهَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ ٩﴾... ﴿وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخۡرَىٰ ٢٢﴾[طه: ۹- ۲۲].
«و آیا سرگذشت موسی به تو رسیده است؟. .... .. دستت را در گریبانت فرو ببر تا به عنوان معجزهای دیگر، سفید و درخشان و بدون عیب بیرون بیاید».
[۲۷]- عرائس، ثعلبی ص ۱۵۶. [۲۸]- همان منبع، ص ۱۵۶.