۵- خواب پادشاه و آزادی یوسف÷از زندان
خواست خداوند بر آن شد، که یوسف÷از زندان آزاد شود، چه پادشاه «ولید بن ریان» خوابی دید: که بعدها آن خواب سبب خروج یوسف÷از زندان گردید. جبرئیل÷به نزد یوسف÷آمده و بر او سلام کرد و مژدهی رهایی از زندان را بنا به ارادهی الهی به او داد و به او گفت: به علت خوابی که پادشاه دیده است، خداوند تو را از زندان آزاد خواهد کرد و زمین و ملوک آن را مطیع تو خواهد گردانید. و زمانی فرا خواهد رسید که تو بر برادرانت برتری یابی. پادشاه در خواب دید: که از نهری خشک هفت گاو فربه و بزرگ بیرون آمدند که هفت گاو لاغراندام و ضعیف آنها را دنبال میکردند، تا اینکه تمامی آنها را از ناحیهی گوش گرفتند و آنها را خوردند و جز شاخهایشان چیزی باقی نگذاشتند. همچنین پادشاه هفت خوشهی سبز نارسیدهی گندم را در خواب دید: که هفت خوشهی خشک و رسیده به جانب آنها آمده و تمامی آنها را خوردند و چیزی از آنها باقی نگذاشتند، ولی بازهم همچنان خشک و رسیده به نظر میرسیدند و همچنان آن گاوهای لاغراندام و ضعیفی که آن هفت گاو چاق را خوردند هم لاغراندام باقی مانده بودند.
پادشاه با ترس و وحشت از خواب پرید، چه این خواب به شدت او را ترسانیده بود، خوب طبیعی است که انسان از دیدن چنین صحنههایی، وحشتزده بشود.
به همین خاطر بلافاصله از رختخوابش بلند شد و لباسهای مخصوصش را پوشید و از اتاق خواب خارج شد و به جانب تالار و مجلس خود حرکت کرد، و چون به مجلس خود شتافت، با پریشانی به حاضران نگاه کرد و سپس شروع به بازگویی ماجرای خوابش کرد:
﴿إِنِّيٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٖۖ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِي فِي رُءۡيَٰيَ إِن كُنتُمۡ لِلرُّءۡيَا تَعۡبُرُونَ ٤٣﴾[یوسف: ۴۳].
«من در خواب هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را میخوردند و هفت خوشهی سبز و نارس و هفت خوشهی خشک را دیدم (که خشکها بر سبزها میپیچیدند و آنها را نابود میکردند). ای بزرگان (علما و حکما) اگر خوابها را تعبیر میکنید نظر خود را در بارهی خوابم برایم بیان دارید».
و برای تعبیر خوابش دانشمندان، کاهنان و فالگویان و پیشگویان زیادی را جمع کرد و هنگامی که تفسیر آن را از آنها پرسید، همگی در جواب گفتند: «این خواب (رؤیا) مربوط به دگرگونیهای روزگار نیست و هیچ ارتباطی به اینگونه مسایل ندارد و کاملاً فاقد ارزش و اعتبار است، بلکه جزو خوابهای بیارزش و آشفته و باطل است و صرفاً از تخیلات درونی پادشاه پدید آمده است. لذا بر هیچ حاثه و امری دلالت ندارد، گذشته از این ما به علم و تفسیر خواب آگاهی نداریم».
ناگهان صدای نبوا – همان آبدارچی پادشاه که از زندان آزاد شده و مدتی بود که مشمول عفو پادشاه قرار گرفته بود – تمامی آن صداها را قطع کرد و بعد از آنکه حاجت یوسف÷را که چندین سال قبل مبنی بر یادکردن او نزد پادشاه را فراموش کرده بود، به یاد آورد، با قاطعیت و اطمینان گفت: من شما را از تعبیر این خواب آگاه میسازم، چرا که کسی را میشناسم که ای پادشاه به خوبی از تعبیر خوابها برمیآید، آنگاه پادشاه با پیشنهاد آبدارچی موافقت کرد.
آبدارچی گفت: مرا به زندان بفرست، این در حالی بود که زندان از شهر فاصلهی نسبتاً دوری داشت. بالاخره او را به زندان فرستادند، او پیش یوسف÷آمد و به او گفت: ای کسی که در تفسیر و تعبیری که از خواب من اعلام داشتی صادق و راستگو بودی! برایم تفسیر کن! «هفت گاو چاق، به وسیلهی هفت گاو لاغر خورده میشوند و هفت خوشهی سبز در کنار هفت خوشهی خشک قرار میگیرند، تعبیر خواب را به من بگو: تا آن را به صاحب خواب بگویم. شاید از فضل و دانش تو آگاه شوند و به مقام والای علمی تو پی ببرند».
یوسف÷گفت: «بر شما لازم است که هفت سال در زمینهای خود گندم و جو بکارید، در واقع آن هفت گاو به مثابهی هفت سال هستند که شما بایستی در طی آن مدت به امر کشاورزی بپردازید که محصولی فراوان و پربرکت به دست خواهید آورد. ضمناً باید در ذخیرهکردن محصولات و جلوگیری از ضایعشدن آنها کمال دقت و مراقبت را به عمل آورید. هرسال که محصولات خود را چیدید و درو کردید، باید آن را در خوشهها ذخیره نمایید (و از کوبیدن و خرمنکردن خوشهها پرهیز نمایید) و به هیچ وجه نباید در هزینهی محصولات زیادهروی نمایید. بلکه به منظور پسانداز و ذخیرهی بیشتر باید بر خود سخت بگیرید (و به اصطلاح کمربندها را سفت کنید) و تنها به اندازهی نیاز و ضرورت گندمها و جوها را از خوشهها بیرون بیاورید. بعد از سپریشدن این هفت سال پرمحصول، هفت سال دیگر خشک و بیحاصل سر میرسد که به جز مقداری کم تمام اندوختهها و ذخایر سالهای پیش را میبلعد. این مقدار ناچیز باقیمانده هم باید برای تخم و بذر به کار برده شود». سپس یوسف÷بر تعبیر خواب پادشاه چیزی را از دانش خود بدان اضافه کرد که دال بر دانشی است که خداوند در ارتباط با «غیب» به او داده است.
یوسف÷در ادامهی سخنانش گفت:
﴿ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ ٤٩﴾[یوسف:۴۹].
«سپس پس از آن (سالهای خشک و قحط) سالی فرا میرسد که بارانهایی برای مردم بارانده و به فریادشان رسیده میشود و در آن شیرهی (انگور و زیتون و دیگر میوهها و دانههای روغنی) را میگیرند (و به نعمت و خوشی میافتند)».
بعد از این هفت سال تنگی و خشکسالی یک سال دیگر پربرکت و فراوانی نعمت فرا خواهد رسید که مردم از کثرت نزول باران به فغان و شکایت روی میآورند. غلات و محصولات، فراوان میگردد. باغها به ثمر مینشینند و انگور و زیتون و خرما به وفور مشاهده میشوند.
پس از آن آبدارچی پیش پادشاه «ریان» بازگشت و تفسیر یوسف÷از خواب را به ضمیمهی سالی که او به تعبیر خواب پادشاه اضافه کرده بود، به عرض پادشاه رساند.
(پادشاه که دید این تعبیر با خواب او تناسب و هماهنگی کامل دارد) به قدرت عقلی و کمال روحی این مرد صالح و پیامبر پاک، یعنی یوسف صدیق÷پی برد.