۴- در روز ساحران
فرعون بعد از تمامی آنچه که شخصاً مشاهده کرد، گمان برد که امر موسی و هارون نمونهای از نمونههای سحر و جادو است و به خدم و حشم خود گفت: در واقع موسی ساحر است و از علم سحر و ساحری آگاهی دارد، و میخواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند، حال چه میگویید؟
علمای دینی در این باره گفتهاند [۲۹].
همچنین فرعون چون قدرت خداوند سبحان را در دست موسی÷و عصایش دید، گفت من بر این باورم که زمانی خواهیم توانست بر موسی غالب شویم که از ساحری مانند وی استفاده کنیم، این بود که مجموعهای از نوکران و بردگان بنی اسرائیل را گرفتند: که به آنان (غرقاء) میگفتند و به آنها سحر میآموختند، چنانکه به کودکان خواندن و نوشتن میآموختند، و به آنها سحرهای فراوانی آموزش دادند. سپس فرعون با موسی÷قول و قرار گذاشت، و به او گفت: ای موسی! تو ساحر هستی، و من تصمیم گرفتهام که تو را پیش همهی مردم رسوا نمایم. بعد از ایام قلیلی ساحران حاضر خواهند شد.
موسی÷گفت: چه وقت با ساحران ملاقات خواهم کرد؟
فرعون گفت: موعد شما روز «زینت» است، و آن روزی از ایام چهارگانه است که مردم در آن جشن میگیرند، و همه مردم در چاشتگاه آن روز، حضور خواهند یافت، این موعد توست ای موسی!
موسی÷گفت: در این روز صبح زود از خانه بیرون خواهم آمد، بعد از این دیدار موسی÷از قصر فرعون خارج شد، و عدهای از مأموران فرعون سوار بر مرکبهایشان شده و به سرعت در تمامی انحای مصر پراکنده شدند، و در روز دوم منادیانی در تمامی بازارهای مصر ندا دردادند: تمامی ساحران زبردست و ماهر به خاطر امر مهمی باید در قصر فرعون گردهم آیند. فرعون پیامبر خدا، موسی÷را فرا خواند و در صدد تهدید و ارعاب وی برآمد، اما موسی÷همچنان بر حالت خود باقی ماند.
روز زینت آمد و ساحران در نزد فرعون گردهم آمدند و فرعون به آنها وعده داد: که اگر بر موسی غالب آیند، پاداش بزرگی به آنها خواهد داد.
مردم دسته دسته خارج شدند، کودکان و زنان و جوانان و پیران آمدند تا مسابقهای را که برای اولین بار انجام میشد، مشاهده نمایند، مسابقهای میان ساحران – چه تمامی مردم گمان میکردند که موسی ساحر است –
مردم از صبح زود شروع به جا گرفتن کرده بودند، و احدی در مصر نبود که از قصهی مبارزهطلبی و برخورد بین آن ساحران بیاطلاع باشد و در عین حال احدی هم نبود که معجزهی موسی÷را که به زودی تمامی زبانها را لال و دروغ فرعون و ساحران را رو خواهد کرد، نشناسد. عصا در دست موسی÷بود و ساحران در گروههای پنج نفری و ده نفری و بیست نفری وارد میدان مسابقه شدند، در حالی که موسی÷یکه و در میدان مسابقه یا بهتر است بگوییم در میدان جنگ و نبرد بین حق و باطل بین صدق و کذب، بین تواضع و تکبر و افترا ایستاده است. در واقع آن مسابقه، نبردی است میان کفر و ایمان، کفر فرعون و ساحرانش و ایمان موسی÷و معجزهاش.
فرعون در زیر چتری که او را از گرما و نور خورشید محافظت میکرد نشست، و پیرامونش را لشکریان و خدم و حشم و فرماندهانش گرفته بودند، در حالی که گرانبهاترین لباسش را که با جواهرآلات مزین شده بود، به تن کرده بود، اما موسی÷ساکت و آرام ایستاده و به ذکر خدا – در دل – پرداخت و به چیزهای اطرافش التفاتی نکرد.
ساحران در میان سکوت جمعیت چشمگیر – کسانی که تمامی حواس خود را جهت رؤیت و شنیدن آنچه که اتفاق خواهد افتاد: جمع کرده بودند – به جانب موسی÷پیش آمدند. ساحران به موسی÷گفتند:
﴿إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ ٦٥﴾[طه: ۶۵].
«گفتند: ای موسی! آیا تو عصای خود را میاندازی یا ما بیفکنیم».
موسی÷گفت: ﴿بَلۡ أَلۡقُواْ﴾[طه: ۶۶] «بلکه شما بیفکنید».
آنگاه ساحران گفتند: ﴿وَقَالُواْ بِعِزَّةِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٤٤﴾[الشعراء:۴۴]. «قسم به عزت فرعون، ما غالب خواهیم آمد».
«موسی به جادوگران گفت: ﴿وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ ٦١﴾[طه: ۶۱]. «وای بر شما؛ به الله دروغ نبندید که شما را با عذاب نابود میکند و به راستی دروغپرداز، ناامید و زیانکار است».
البته در تعداد این ساحران اختلاف است، کعب گفته است: آنان دوازده هزار نفر بودهاند، و عالم دیگر گفته است: [۳۰]سی و چند نفر بودهاند. و عکرمه گفته است: هفتاد هزار نفر بودهاند و بنا به اقوال عالمان: فرعون ساحران را در حالی که هفتاد هزار نفر بودهاند، جمع کرد و از میان آنان هفت هزار ساحر ماهر را انتخاب کرد، سپس هفتصد نفر و سپس هفتاد نفر از بزرگان و دانشمندان آن را انتخاب کرد. رئیس آنها نامش (شمعون) بود و بنا به قولی به او (یوحنا) میگفتند و همچنین گفته شده: که ماهرترین ساحران دو برادر بودهاند که از دورترین ناحیهی مصر آمده بودند.
به میدان مسابقه بازمیگردیم، چون موسی÷به آنان گفت:
﴿وَيۡلَكُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا فَيُسۡحِتَكُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ ٦١﴾[طه:۶۱].
«وای بر شما! بر خدا دروغ نبندید که خدا با عذاب خود شما را ریشهکن خواهد ساخت و شکست و ناامیدی برای کسانی است که بر خدا دروغ میبندند».
ساحران با یکدیگر به نجوی پرداختند، بعضی به برخی دیگر گفتند: این گفتهی یک ساحر نیست، به همین خاطر خداوند فرمود:
﴿فَتَنَٰزَعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَىٰ ٦٢﴾[طه: ۶۲].
«و در بارهی کارهایشان به نزاع برخاستند و مخفیانه و درگوشی باهم به سخن پرداختند».
ساحران گفتند:
﴿فَلَنَأۡتِيَنَّكَ بِسِحۡرٖ مِّثۡلِهِ﴾[طه: ۵۸].
«یقیناً ما هم جادویی همانند جادوی (موسی) میآوریم».
ساحران ریسمانها و طنابهای خود را به زمین انداختند که ناگهان آن مکان پر از اژدها و مارهایی شد که به اینجا و آنجا جست و خیز میکردند، و به طور ناگهانی ساحران چشمهای مردم را جادو کردند، و آنها را ترساندند و سحری عظیم انجام دادند، و مصریان در مکان جشن هورا هورا کردند و فرعون لبخندی گسترده زد و گمان کرد: که دیگر کار موسی÷تمام شده است.
موسی÷به رسیمانها و طنابهای آنان نگاه کرد، آنگاه احساس ترس نمود، و بدینسان هارون÷هم که در کنارش ایستاده بود احساس خوف و وحشت کرد، اما چه زود که این صدا در قلبش طنین افکند:
﴿لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨ وَأَلۡقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ كَيۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ ٦٩﴾[طه: ۶۸- ۶۹].
«نترس تو حتماً برتر هستی، و چیزی را که در دست راست داری بیفکن تا همهی ساختههای آنان را ببلعد، چرا که کارهایی که کردهاند، نیرنگ جادوگر است و جادوگر هرکجا که برود، پیروز نمیشود».
موسی÷اطمینان خاطر یافت، آنگاه که از خدای رب العالمین مطالبی را شنید: که موجب تسلای خاطر او بودند، دیگر دستانش نمیلرزید و دستپاچه نمیشد، سپس عصایش را بلند کرد و ناگهان آن را افکند.
هنوز عصای موسی÷به زمین نخورده بود: که معجزه به وقوع پیوست و به اژدهای بزرگی که بسیار سریع حرکت میکرد مبدل شده بود، این اژدها ناگهان به جانب ریسمانهای ساحران که حرکت میکردند، جلو آمد و یکی پس از دیگری شروع به بلعیدن آنها کرد و در معدود دقایقی میدان مسابقه، به طور کلی از ریسمان و طنابهای ساحران خالی گشت و در شکم عصای موسی÷فرو رفتند و آن اژدهای بزرگ با کمال احترام به جانب موسی÷حرکت کرد، موسی÷دستش را دراز و آن را گرفت، آنگاه آن اژدها به عصا تبدیل شد.
ساحران فهمیدند: که این سحر نیست، چون از اسرار و علوم سحر به خوبی آگاه بودند، آنگاه یک امر غیر منتظرهی عجیب، روی داد، تمامی ساحران بر روی زمین سجده بردند و گفتند:
﴿ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٧ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٤٨﴾[الشعراء: ۴۷- ۴۸].
«به خدای رب العالمین ایمان آوردیم، به خدای موسی و هارون».
در واقع عملکرد موسی÷معجزهای بود که همزمان با آن ایمان به خدایﻷمتولد شد، ولی نباید تصور کنیم که نقش عصا دیگر پایان یافته است.
[۲۹]- این قول به ابن عباسبمنسوب است. ثعلبی آن را در عرائس، ص ۱۶۳، نقل کرده است. [۳۰]- سدی، عرائس ثعلبی، ص ۱۶۴.