۵- میش ام معبد
پس از آنکه خداوند سبحان فرمان هجرت را صادر کرد، رسول خدا جاز مکه به قصد هجرت به مدینه خارج شد. و همینکه رسول خدا جبه ابوبکر صدیقس گفت: «خداوند اجازهی مهاجرت و خروج از مکه را داده است». او هم گفت: (ای رسول خدا! آیا میتوانم در این سفر همراه شما باشم)؟ پیامبر جفرمود: آری، میتوانی. رسول خداجاز دریچهای که در پشت منزل ابوبکرس بود خارج شد تا اینکه همراه با ابوبکر صدیقس به غار ثور رسید. در این میان ابوبکرس به پسرش عبدالله امر کرد که به شهر برود و به حرفهای مردم گوش دهد و عصرگاه باز گردد و مسموعات خود را برایشان بازگو نماید. همچنین به عامر بن فهیره، خدمتکار و چوپان گلههایش نیز دستور داد: که تا از شیر آنها تناول نمایند. و هنگامی که عبدالله یا خواهرش اسماء برای آنها خوراکی میآوردند، عامر بن فهیره، همراه با گلهی گوسفندان به دنبال اثر پای آنها میآمد تا به طور کلی آنها را محو نماید و کسی از محل اختفای پیامبر جو ابوبکرس آگاه نشوند. پیامبر جو ابوبکرس مدت یک شبانه روز در غار ثور مخفی شدند، در حالی که در طی این مدت مشرکان همواره در جستجوی آنها بودند. چون دیگر صبر و حوصلهی آنها به سر رسید و از پیداکردن آنها مأیوس شدند، شخصی به نام «عبدالله بن اریقط» به نزد آنها آمد. او همان کسی بود که پیامبر جو ابوبکرس دو مادهشتر را از او کرایه کرده بودند. ابوبکرس بهترین آنها را پیش پیامبر جآورد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت، سوار شو»! و بدین ترتیب پیامبر جهمراه با ابوبکرس راهی مدینه شد.
آنها در راه از کنار چادر ام معبد گذشتند، او همان عاتکه دختر خالد از قبیلهی خزاعه میباشد. او در چادر گنبدی شکلش مینشست و تقریباً کار یک «قهوهچی» را برای مسافران و عابران انجام میداد.
طبعاً از آنجایی که پیامبر جو همراهش بسیار گرسنه بودند، از وی خواستند تا اگر گوشت و خرما در اختیار دارد، به آنها بفروشد.
ولی او در آن وقت چیزی نداشت، رسول خدا جبه اطراف نگاهی کرد و میشی در نزدیکی چادر مشاهده کرد، آنگاه فرمود «این میش چیست که آنجا میبینم ای ام معبد»؟!
ام معبد گفت: گوسفند یا میشی است که به علت بیماری و درد از گله عقب مانده است. پیامبر جفرمود: آیا شیر در پستان دارد؟ ام معبد گفت: این ضعیفتر از آن است که شیر داشته باشد.
آنگاه پیامبر جفرمود: «آیا اجازه میدهی که آن را بدوشم»؟!
ام معبد با تعجب گفت: پدر و مادرم فدایت بشوند، اگر شیری را در آن میبینی پس آن را بدوش!.
آنگاه آن میش را نزد پیامبر جآوردند و او دستی بر پستان آن کشید و نام خدا را بر زبان آورد و برای بهبودیش دعا کرد. شیر از پستانهای آن میش به شدت فواره زد، پیامبر جدرخواست ظرفی کرد و شیر را در آن دوشید تا اینکه آن را کاملاً پر کرد. آنگاه همگی حتی ام معبد هم از آن شیر خوردند و از آن سیر شدند، سپس به استراحت پرداختند.
پس از آن پیامبر جبرای بار دوم شیر آن میش را دوشید و ظرف را پر از شیر کرد و برای ام معبد، باقی گذاشت و قبل از آنکه آنجا را ترک کند با ام معبد بر اسلام بیعت کرد.
و بدین تریب میش لاغر و بیمار ام معبد نامش در فهرست معجزات پیامبر جدرج شد.
و چون شوهرش بازگشت – در حالی که گوسفندان لاغراندام و ضعیف را در پیش خود میراند – شیری را در نزد ام معبد مشاهده کرد و از آن متعجب شد و گفت: این شیر را از کجا آوردهای ای ام معبد؟! در حالی که گوسفند ما مریض و بیحال است و هیچ اشتری هم در منزل نداریم!
ام معبد گفت: نه به خدا، ولی مردی مبارک بر ما گذشت که حال و وضع او چنین و چنان بود.
شوهرش گفت: ای ام معبد، شخصیت او را برایم توصیف کن!
ام معبد هم به طور مفصل به توصیف دقیق و کامل پیامبر جپرداخت.
ابومعبد گفت: قسم به خدا که او همان مرد قریشی است که در بارهاش چنین و چنان گفتهاند [۶۱].
و این بود معجزات حضرت پیامبر جدر ارتباط با اطعام و خوراکیها و آشامیدنیها و...
[۶۱]- السیرۀ النبویة، ص ۴۸۷: ۴۸۸. چاپ دار ابن کثیر در دمشق.